کتاب :: درباره داستان روزگار سپريشده خانم گادني نوشته پل بیلی
درباره داستان روزگار سپريشده خانم گادني نوشته پل بیلی
22خرداد 1389
پل بيلي در شانزدهم فوريه 1937 در انگلستان به دنيا آمد. در 1964 موفق به كسب بورسيه مدرسه عالي سخنوري و درام شد و از سال 1956 به بازيگري در تئاتر پرداخت. از 1967 به عنوان نويسندهاي مستقل آغاز به كار كرد و در دانشگاههاي نيوكاسل و دورهام به تدريس ادبيات پرداخت. بيلي در 1967 به خاطر اين رمان، كه نخستين رمان نويسنده است، موفق به دريافت جوايز سامرست موام و Writers Art Concil شد. بيلي در 1978 با مقاله «محدوديتهاي نااميدي» جايزه جورج ارول را از آن خود كرد. در سال 1977 به خاطر رمان اعترافات پيتر اسمارت و در 1986 به خاطر رمان سوگواري گابريل، نام پل بيلي دو بار در ليست نهايي جايزه بوكر قرار گرفت. همچنين او نخستين نويسندهاي است كه به خاطر آثار داستاني و غيرداستانياش موفق به دريافت جايزه اي. ام. فورستر در سال 1974 شده است. بيلي پس از دريافت جايزه Bicentennial fellowship به ايالات متحده دعوت شد و بين سالهاي 1977 تا 1979 در دانشگاههاي اين كشور به ارائه يك سلسله سخنراني در باره ادبيات انگلستان پرداخت. بيلي كه همچنان به بازيگري براي تئاتر و نوشتن فيلمنامه براي تلويزيون ادامه ميدهد، بيشتر وقت خود را به نوشتن و تدريس در دانشگاه ميگذراند. پل بيلي روزگار سپريشده خانم گادني را در بيست و هشت سالگي نوشت، و جامعه ادبي دهه شصت انگلستان را با شهرت زودهنگامش متوجه خود كرد. از جمله رمانهاي بعدي او كه مورد توجه منتقدان قرار گرفته، رمان كهنهسربازهاست كه شخصيتهاي آن مثل شخصيتهاي روزگار سپريشده خانم گادني، افرادي سالخورده هستند. كهنهسربازها، داستان دو سرباز پير بازمانده از جنگ اول است كه در شرايط متفاوتي به هم بر ميخورند. آنها در دنياي نو جايي براي خود نمييابند و با رنجها و دغدغههايشان تنها ميمانند. از ديگر رمانهاي معروف بيلي ميتوان به نيشكر، كيتي و ويرژيل و عمو رادولف اشاره كرد. در سال 1993، رمان نيشكر، كه ادامه سوگواري گابريل است، جايزه منتقدان را از آن خود كرد. از ميان كتابهاي غيرداستاني، يك دوره خاطرات دو جلدي به نامهاي اشتباه كامل: صحنههايي از كودكي و بعد از آن (جلد اول)؛ و زندگي يك سگ (جلد دوم)؛ و چند زندگينامه از جمله يك بانوي انگليسي: زندگي و كار سينتيا پاين از باقي كارهاي او مشهورترند. پل بيلي در به تصوير كشيدن شخصيتهاي ميانسال و پير نبوغ منحصربهفردي دارد. قلم او با ظرافت تمام هزارتوي انديشه و بهويژه احساسات و عواطف اين شخصيتها را واكاوي ميكند بيآنكه به ورطه سانتي مانتاليسم بلغزد. توجه او در آثار داستاني و غيرداستانياش، بر روي شخصيتهايي است كه در محيط اطراف، خود را غريبه حس ميكنند. آنها گويي جاي خود را در اجتماعي كه در آن زندگي ميكنند، پيدا نكردهاند. نگاه اين شخصيتها به افراد ديگر، محيط و نيز نسبت به سنتها و مقولات اخلاقي و اجتماعي با ديگران متفاوت است. روحيات شخصيتهاي داستانهاي بيلي اغلب با جامعه، قانون و يا با خانوادهشان در تضاد است. براي مثال، ورد به حريم انديشه و احساس فيث گادني براي هيچ كس كار آساني نيست. او خود را در تار و پود خاطرات و نگاه متفاوتش به اشياء و آدمها محبوس كرده و به افراد ديگر اجازه ورود نميدهد. براي او همه غريبهاند، از پسر ناتنياش گرفته تا كساني كه فيث را دوست خود ميپندارند. دو مقوله رابطه و محدوديتهاي آن، و نيز تضاد فرد با جامعه از مباحث مورد علاقه بيلي است كه موجب شده او را با هارولد پينتر نمايشنامهنويس هموطنش مقايسه كنند. در آثار بيلي، تزلزل دروني انسان و سرشت بيمنطق، غيرعادي و گيج و منگي كه او را به تباهي ميكشاند، سمبلهاي مهمي براي درك شخصيتها هستند. بيلي در وهله نخست بيننده تيزهوش تعصبهاي ناپسند خانوادگي و اجتماعي، و در وهله بعد نويسندهاي جدي و چيرهدست در به تصوير كشيدن اين ناهنجاريهاست. توصيفها و تصويرهاي زنده او از خشونت روانياي كه خانواده يا جامعه بر فرد تحميل ميكند، از او نويسندهاي توانا و متمايز ساخته است. بيلي با روايتي خلاقانه، تفاوتهاي عاطفي و احساسي شخصيت خود را به ظرافت بيان ميكند و انگيزهها و روند شكلگيري اين تضادها و رفتارهاي ناشي از آن را به درستي نشان ميدهد. در كتابي كه در دست داريد، فيث گادني، خود را در محيطي پر از شايعه، بدگويي، اجبار به جمعگرايي و رفتارهاي كليشهاي مييابد. همه از او ميخواهند به وضع موجود عادت كند و اعتراضي نداشته باشد. بيتالمقدس نه تنها براي او آرامش به ارمغان نميآورد، بلكه محيطي است كه كاركنان و ساير سالمندان آن نيز خصوصيات فردي فيث را تحقير ميكنند و به باد انتقاد ميگيرند. تعصب ساكنان بيتالمقدس به داشتن رفتارها، الگوها، عادات مشترك و گفتگوهاي كليشهاي هويت جمعي ويژهاي از آنان ساخته كه موجب شده تا تفاوتهاي فرديشان به حداقل تقليل پيدا كند. اين شخصيتها دچار نوعي معناباختگي و مسخشدگي هستند؛ ولي گويا اعتراضي ندارند و به قيمت از دست دادن هويت و تمايزهاي فردي و ناديده گرفتن تمايلاتشان، خود را به امنيت تأييد و حضور جمع سپردهاند. فيث گادني خود را در اين ميان تنها و غريبه حس ميكند. اما جالب اينجاست كه چندان تلاش نميكند تا خود را با گروه هماهنگ كند. تلاش او براي اين همرنگي در حد رعايت ادب و نرنجاندن اطرافيان است كه آن نيز اغلب با شكست مواجه ميشود. نگاه متفاوت فيث به همه چيز، از كاغذ ديواريهاي خانه پسر ناتني و كاشيهاي راهروي بيتالمقدس گرفته تا شكل روابطش با اطرافيان، و از همه مهمتر، سوگواري غريبش براي مرگ دو تن از نزديكان، از او فردي متفاوت از همسن و سالهايش ساخته. آنان به راحتي او را به خاطر اين تفاوتها تحقير ميكنند و از خود ميرانند. فيث در تضاد ميان درون و برون خود دچار كشمكشهاي دروني عميقي ميشود. او آنچنان براي زنان و مردان مجموعه غيرقابل درك است كه بياختيار به انزواي مطلق كشيده و مسخ دنياي خاطراتش ميشود و پيلهاي كه به اجبار به دور او تنيده شده، از او چهرهاي عبوستر و منزويتر ميسازد. سرانجام فيث گادني عملاً از محيطهايي كه روزي ناخواسته واردشان شده، طرد ميشود. سبك روايت نويسنده يكي از شاخصههاي قابل توجه اين رمان است. خواننده به مرور تفاوتهاي ظريفي را تشخيص ميدهد كه ميان تكگويي شخصيت اصلي داستان، صداي راوي داناي كل، و تكگوييهاي برخي از شخصيتهاي فرعي وجود دارد. شناسايي اين تمايزها ابتدا مشكل به نظر ميرسد ولي به تدريج، با شناخت فيث گادني، نوعي نگاه و زبان طنزآميزش، روايت او را از ديگر روايتها باز ميشناسيم. در اين تكگوييها، مخاطب به نگاه متفاوت فيث گادني به اشياء و آدمها و حادثهها نزديك و به لحاظ عاطفي درگير روايت دروني او ميشود. لازم است اشاره كنم كه شيوه متفاوت علامتگذاري نويسنده به درك اين روايتهاي متنوع كمك ميكند. بيلي در روزگار سپريشده خانم گادني، به رفتارهايي اشاره ميكند كه موجب ميشوند حس فرديت و هويت فردي در دوران بيماري و كهنسالي نابود شود. نويسنده مجذوب لحن اربابمنشانه پرستارها، اقوام و ديداركنندگان از شخصيت اصلي رمان است. وقتي كه آنها از حمام داغ و سبزيهاي تازه و دوست پيدا كردن از بيمار خود پرس و جو ميكنند، بيلي با زباني طنزگونه اين جمع يكشكل و متحد را به سخره ميگيرد. او از عادات و رفتارهاي سرپرستاري كه مدام در حال نصيحت تازهوارد است، بسيار هوشمندانه مينويسد. از صداي سرزنده و بلند پرستارهايي كه بيماران را عزيزم خطاب ميكنند و يا از رفتارهاي عذابآور قوم و خويشان نكات ظريفي بيرون ميكشد و با قلم توانايش ذهن خواننده را درگير شكنندگي و آسيبپذيري انسان، ويژگيهاي جسماني و زوالپذيرياش ميكند. گويي او ارواح حسي بيماري و كهنسالي را بيواسطه و به وضوحي هراسآور احضار ميكند و ما را به دنيايي ميبرد كه به عمد يا به سهو نميخواهيم با آن مواجه شويم. دنيايي كه از آن ميترسيم و از رويارويي با آن فرار ميكنيم. خواندن اغلب داستانهاي بيلي چندان آسان نيست. تلخي، درد و حس انزجار از روي ديگر زندگي انسان، درست همانند خون سياه قلمش از نوشتههاي او تراوش ميكند و گاه خواننده را تا عمق نااميدي از روابط اجتماعي و بهويژه خانوادگي و بيزاري از زوال و پيري ميبرد. بيلي ميگويد: «مينويسم چون ميخواهم بنويسم، چون بايد بنويسم. به همين سادگي و به همين پيچيدگي. رمان را بهخصوص به اين خاطر مينويسم كه علاقهمند مسائل انساني هستم و پاياني براي رازهاي آدمي نميبينم. مثل ايزاك بابل، نوعي جاهطلبي در نوشتن احساس ميكنم كه همراه است با سادگي، جسارت و صراحت.