کتاب :: درباره كتاب چند داستان كوتاه همراه با تحليل
درباره كتاب چند داستان كوتاه همراه با تحليل
22خرداد 1389
... ميگويند دنياي امروز با سرعتي عجيب به سمت كوتاه شدن و بلكه كوچك شدن پيش ميرود. همه چيز كوچك ميشود، خانهها و اثاثيه آنها، تلفنها، اتومبيلها، كارخانهها، و البته شعرها و داستانها. من عقيده ندارم كه دنياي امروز از همه جهات دنياي كوچك شدن و كوتاه كردن باشد. برعكس، تصور ميكنم اين وسعت انديشهها و افكار سيلان يافته است كه به شكل محدود كردن هر آنچه ميتواند در مرزهاي كوچكتري جا گيرد، تجلي ميكند... تعبير صحيح آن است كه گفته شود دنياي امروز دنياي به وحدت رسيدن بسياري از انديشهها و رويدادهايي است كه در گذشته كثرت محسوب ميشد و به همين دليل در ذهن بشر قابل تلفيق نبود. اما بشر امروز از نظر گستره دانش صعود كرده است و با قرار گرفتن در نقطهاي مشرف بر انديشهها و اعمال و اهداف خويش، اينك در پي جستجوي درك پيوندهاي ظريفي است كه همه آن پديدههاي عيني و ذهني ظاهراً غيرقابل جمع را مرتبط مينمايد. بيترديد از همين تحول در نگرش است كه كوتاه شدنها و كوچك شدنها ميتراود. دستاوردي كه شايد به جاي پيراستن، شايستهتر باشد آن را تلاش در جابجا كردن و هر چيز را در جاي خود قرار دادن ناميد. چه، از همين جابجايي است كه كثرتها به وحدتها تبديل ميشود و در نهايت، به شكل نوعي كوچكگرايي (مينيماليسم) بروز ميكند. به هر حال، اينك دور ديگري در داستان كوتاه آغاز شده است. دوري كه در آن لاجرم از حركت مجموعه دنياي انساني به سمت خردورزي و وحدتگرايي تبعيت ميشود؛ به سمت جايگزين كردن انديشه ناب در دل پديدههاي پيرامون، يافتن عصاره ماهيت پديدهها و سپس خلق مينيماليسمي منتج از مرتبط كردن متفكرانه رويدادهاي طبيعي و ساختن مجموعهاي از يك سو تا حد امكان هماهنگ و كارا و باشكوه و از سوي ديگر به نهايت كوچك و ظريف و قابل حمل. تا بدان حد كه حتي بتواني آن را به شكل يك بسته كوچك و شكيل ولي منسجم از انديشهاي قوام يافته در جيبهاي نامرئي ذهن بگذاري و به هر كجا كه ميروي با خود حمل كني! شايد در اين ميان تنها تفاوت هنر و از جمله داستان كوتاه با ديگر دانشهاي بشري، ايجاد نوعي زيبايي و شكوه هنرمندانه در اين ساختار كوتاه ولي به شدت در هم فشرده و لايه لايه باشد؛ هدفي كه به طور بديهي از ماهيت اين گونه هنرها شكل ميگيرد. شايد داستان كوتاه مدرن، در تبعيت از روح زمانه ميبايست ضرورت جامعه فعلي بشري را داستانگونه بيان كند. با زباني داستاني و پيرو قواعد آن. همانند فيزيكدان و رياضيداني كه همين اصول را با زبان فيزيك و رياضي بيان ميكند و با اين باور كه رفتهرفته دنياي جديدي آغاز شده است، دنيايي كه ديگر در آن شناخت مطرح است و از اين پس ميبايست از پس قرنها كثرتگرايي، به آرامي ولي با سماجت، مرزهاي ميان فيزيك، رياضيات، ادبيات و داستان را از ميان برد... تحول ادبيات داستاني و از جمله داستان كوتاه در كشور ما ظرف دهه اخير قابل توجه بوده است. تصور ميكنم در آيندهاي نه چندان دور، ادبيات داستاني در كشور ما پويايي شايسته خود را به دست آورد. به هر حال، نميتوان و نميبايست مانع تراوش انديشه و ذوق جوانان شد و از سوي ديگر براي حفظ هويت فرهنگي خود و رسيدن به نوعي تعادل در عرصه فرهنگي جهان، نيازمند پويايي به مراتب بيشتر هستيم. در اين ميان، آشنايي با آثار نويسندگان برجسته و البته برخي دلايل برجستگي آثار آنها ممكن است آموزنده باشد. اين هدفي است كه در اين مجموعه دنبال شده است. اما اشاره به چند نكته ممكن است مفيد فايده باشد: اول اينكه، داستانهاي اين مجموعه از روي يك خط فكري واحد و سليقه خاص انتخاب نشدهاند. صد البته اين نويسندگان صاحبنام هستند و اين ممكن است به نوعي انگيزه توجه به اثر آنها باشد. اما اين مطلق نيست كما اينكه نوشته گابريل گارسيا ماركز برخلاف آثار داستاني شايسته او، فاقد برجستگي خاص است. شايد بتوان نام آن را تصادف گذاشت و شايد بتوان به مجموعهاي از انديشهها و نوشتهها اشاره كرد. در حال حاضر تنها ميتوانم بگويم كه ارزش خواندن و ارزش بحث كردن دارند. ارزش توجه صدالبته وراي اين دو قرار ميگيرد. دوم اينكه، بعد از هر داستان تحليلي در باره آن آمده است. در اين تحليلها، تأكيد بر نكاتي است كه ممكن است به درك شايستهتر اثر كمك كند. برخي از نكات مستقيم به داستان مربوطند و برخي غيرمستقيم. نكات غيرمستقيم هر چند به طور عمده براي خوانندگاني است كه به تازگي با آثار نويسنده آشنا شدهاند و از اين رو ميبايست مقداري با فضاي فكري و با شيوههاي نويسندگي او آشنايي پيدا كنند، در مواردي به كار خوانندگان حرفهاي نيز ميآيد. نميتوان منكر شد كه درك برخي داستانها نظير داستان سارويان و يا داستانهاي ايساك بابل، مستقيم به آشنايي با زندگي و تاريخ نشو و نماي نويسنده نياز دارد. علاوه بر اين، در كار نويسندگي مانند شروود آندرسن ظرايفي هست كه بدون تحليلهاي نسبتاً دقيق و تفصيلي نميتوان بدان پي برد و لاجرم به دليل عدم آگاهي قضاوت دچار انحنا و اعوجاج ميگردد. سوم اينكه، شيوه كار به صورت ذكر نكات به ظاهر انتزاعي (نه در همه موارد) و اشاره به اهم آنها بوده است. از اين رو نكات توضيحي به صورت منقطع و شمارهگذاري شده آورده شده است. به هر حال، اين هم براي خود شيوهاي است كما اينكه ميشد از شيوههاي ديگر استفاده كرد. شمارهگذاري بيشتر به اين دليل انجام گرفته كه خواننده در فرصت كوتاه و به صورت فشرده به آنچه بايست پي ببرد. ضمن اينكه اگر مواردي باب طبع او نبود و يا بدان آشنايي داشت بتواند به راحتي از آن بگذرد و به موارد بعدي بپردازد. و چهارم اينكه، نوع نگرش و نكات ذكر شده، بيشتر به حوزه نويسندگي خلاق باز ميگردد تا ادبيات نظري. اين امر سليقهاي است. بسياري افراد هستند كه همين نكات را از ديدگاه نظريههاي ادبي مينگرند و البته مطالب شايستهاي نيز ارائه ميكنند، اما متأسفانه افراط در بررسي از ديدگاه ادبيات نظري سبب شده است تا ويژگيهاي بارز هنري داستانها مخفي بماند. در بسياري موارد ظرايف هنري بر استنتاجهاي نظري به مراتب رجحان دارند. چنانكه ذكر گرديد، ارائه داستان و ارائه نكاتي در خصوص داستان به طور همزمان و به صورت يك مجموعه منسجم ميتواند براي علاقهمندان به نويسندگي به صورت اخص يا ادبيات داستاني به طور اعم سودمند باشد. جناب آقاي احمد گلشيري در مجموعه شايسته داستان و نقد داستان چنين كردهاند و اين روزها مشاهده ميشود كه برخي ديگر از صاحبنظران نيز چنين ميكنند. ترديدي نيست كه هر چه اين قبيل مجموعهها بيشتر و متنوعتر باشند، مفيدتر خواهند بود.