اين نوشته مقايسهاي بين دو متن معروف درباره عوالم ماوراءالطبيعه و جهان ديگر است كه در زمره سفرنامههاي ديني - عرفاني محسوب ميشود. سيرالعباد و كمدي الهي در زماني نزديك به هم نوشته شدهاند و همواره بحثهايي وجود داشته كه آيا دانته از سنايي تاثر گرفته است يا خير.
سيرالعباد سير العباد منظومهاي است عرفاني كه سنايي شاعر بزرگ قرن ششم آن را سروده است. سنايي اولين كسي است كه مفاهيم عرفاني را وارد شعر فارسي كرد و شروع كننده راهي است كه بعد از او توسط مولانا و حافظ به كمال رسيد. سيرالعباد در حالت كلي سفر روح از عالم بالا به عالم جسماني و سپس بازگشتش به آنجا در سايه نفس عاقله يا عقل مستفاد را بيان ميكند. در رسالاتي كه راجع به سير نفس در سيرالعباد نوشته شده اين سفر روحاني را چنين شرح دادهاند: انسان براي سفر به عالم بالا نخست بايد جسم خود و طبايع آن را جولان كند و در نتايج اين چهار طبع نظر كند، همه را به تصرف خود در آورد، سپس روي به عالم كبير و افلاك كند و آنها را نيز تصرف نمايد، سپس عقل كل را دريابد و در نهايت به عالم وحدت برسد كه نهايتي ندارد. سير العباد تحميديه و نعت و از اين دست مقدمهها ندارد. روايت را با هبوط نفس انساني از عالم بالا به جهان سفلي آغاز ميكند و مراحل نفس ناميه و نفس حيواني و نتايج آنها را شرح ميدهد. سالك در حالي به خود ميآيد كه در چنگال خويهاي ناپاك اسير شده است. از سويي نفس ناطقه او را به بالا ميخواند و از سوي ديگر طبايع به فرود خاكش ميكشند. بيدانش و سردرگم در پي راهنمايي بر ميآيد تا اينكه سرانجام با «پيرمردي لطيف و روحاني» روبهرو ميشود. پير خود را فرستاده عقل كل معرفي ميكند كه هبوط كرده است تا او را برهاند. با يكديگر سفر را آغاز ميكنند و پير بر دوش سالك مينشيند. مرحله اول سفر در طبايع است. در اين مرحله در خاكداني با چهار صفت نكوهيده حرص، حسد، كينه و طمع روبهرو ميشود. پس از اين مرحله سالك و پير به لب دريا ميرسند و پير به سالك ميفرمايد كه از صفات خاكي خود را برهاند و قدم بر دريا نهد. مراحل بعدي،سفر در عناصر است. صفت آب كاهلي، صفت هوا، شهوت و صفت آتش، خشم و غضب و كبر است. وقتي عالم عناصر و تاريكيها تمام ميشود، سپيدهدم از كوه سر ميزند و سالك خود را پاي دروازهاي از مينا مييابد (مرحله پنجم). پير به او ميگويد كه اينجا آخر حد زمانه و عالم كون و فساد است و اكنون كه از عالم طبايع رستي به بهشت جاوداني پيوستي و عزرائيل را بر تو دست نيست. سپس سفر در افلاك آغاز ميشود. فلك اول قمر است كه مرحله ششم سفر سالك است. ساكنان اين فلك عدهاي هستند كه از تحت و فوقشان خبري نيست و پاها را سوي قبله دراز كردهاند. مرحله بعد فلك عطارد است كه جايگاه مقلدان است. در اين فلك مردماني هستند كه چشم به هم دوختهاند و هشت قبله و يك چشم دارند. فلك بعد، فلك زهره است كه جايگاه طباعيان است. آدمها دو چشم و چهار قبله (رمز چهار طبع مختلف) دارند. فلك بعدي آفتاب است. مردمان دون و سفله و جاهل اين فلك عدهاي منجم خودبزرگبين با هفت قبله به نشانه هفت فلك و چهار ديده به نشانه چهار عنصر هستند. مرحله دهم، فلك مريخ، جايگاه ائمه ظن يا گمانيان است. سالك در اين فلك 100 شاه نو را ميبيند كه هشت ديده و 10 قبله دارند. در حالي كه سلطانند پست و سفله و دراز عمر چون دنيا هستند و سخنشان مانند فرعون «مالكم من اله غيري» است و فقط آنان را كه در زمره خودشانند مردم ميدانند. مرحله يازدهم فلك مشتري يا فلك مرائيان است. سالك در اين منزل مردماني روشن و تيره ذات ميبيند كه مانند شمع، اصل خود را كه روحاني است فداي ظاهر جسماني خود كردهاند. تنشان زير و زبر و قبلهشان روي يكديگر است. هم به حق توجه دارند و هم به خلق و به دو قبله نماز ميكنند. مرحله دوازدهم فلك زحل است كه جايگاه معجبان و خودپرستان است. سالك در فلك زحل 100 هزار حوري زيبا ميبيند كه معشوق و عاشق خودند و در بند خود واماندهاند. قبلهشان خودشانند و بوسه بر پاي خود ميزنند. قبلهشان نور است ولي نور پست ظاهري و به جاي دو چشم، چهار تا دارند چون احولند. فلك بعد، فلك ابروج، فلك مقلدان عالم ملكوت است. هرچند در سير العباد عنوان اين قسمت «مقلدان عالم ملكوت و فلك ابروج» است، ولي در متن نامي از فلك هشتم برده نميشود. فقط سالك تعريف ميكند كه از هزاران منزل ميگذرند و زيبارويان بسياري در حال نماز ميبينند. پير به سالك هشدار ميدهد كه نزديك آنها نشود چون اسيرشان ميگردد. اينها مانع چشم زخم بر جمال انسانند هر چند چهره مسعودي دارند ولي باطنشان منحوس و اسير است. بيرون افلاكند و بر درجه ملائك نيستند. مرحله چهاردهم فلكالافلاك است. وقتي به اين منزل نزديك ميشوند پير ميگويد منزلي شاديآور در پيش داريم كه هوايش پاك است و قبله 100 هزار عاشق است. ولي زنهار كه اين منزل را غايت نپنداري و عزم نكني كه آنجا بماني. حال از دور آن را بنگر. سالك اقليمي از نور پاك ميبيند و خيره در عظمتش ميماند. پادشاهي بيچون يعني نفس كل را مشاهده ميكند كه آفريننده اختران و خردمندان است. در پيش او چندين هزار نفوس عاقله صف زدهاند كه همه روح محضاند و از حواس رستهاند. سالك ترغيب ميشود كه همانجا بماند، ولي پير بر او بانگ ميزند كه اينجا هنوز جايگاه تو نيست و فرع اصلي است كه در پي آني. در مرحله پانزدهم كه جايگاه عقل كل و كروبيان است. پير به سالك ميگويد كه عقل كل اولين آفريننده خدا است كه پردههايي از شرف در پيش دارد و در هر پرده صفي از مقامات سالكان بر حسب گنجايش آنها است. صف اول كه در پرده عين هستند به حد قاب قوسين به حق نزديكند. گاه در مجاهده و گاه در مشاهده، گاه در سكر و گاه در صحوند. سالك به گفت او مشتاق ميشود و جايگاه نفس كل را فرو ميگذارد. با اين كار از منيت خود خالي ميشود و با پير در ميآميزد و يكي ميشوند. آنگاه به سير و سلوك در جهانهاي گوناگون ميپردازد و حالتهاي مختلف را تجربه ميكند. تا اينكه به پردهاي ميرسد كه سالكان مقام حيرت در آنند و در فنا به بقا پيوستهاند. عدهاي ديگر خاصترند و به مقام توحيد رسيدهاند و در كمال الهي «لا» شدهاند. در آن ميان نوري ميبيند كه همه را روشنايي ميبخشد. سالك ميخواهد كه به آن راه بپيوندد تا از آن فرقه شود. ولي عاشقي كه كاملتر از بقيه است مانعش ميشود و ميگويد توقف مكن كه اينجا جايگاه تو نيست. هرچند با پرواز بلند به اينجا رسيدهاي و از عالم جسماني رستهاي، چون هنوز زندهاي و رشتهات در دست صورت است و در بند شرعي، پس بايد به عالم صورت بازگردي تا از بند برهي، راهنمايت در جهان اين نور است كه ميبيني پس در پي او برو.
كمدي الهي دانته آليگيري در سال 1265 ميلادي در فلورانس ايتاليا به دنيا آمد. دوره زندگي او عصر درگيريها در اروپا بود و هرج و مرج بسياري را پديد آورده بود. دوره نوجواني و جواني دانته به مطالعه گذشت و به خصوص به كتابهاي فلسفه، الهيات، فقه، نجوم، اشعار كلاسيك و ساير علوم توجه بسيار نشان داد. شعر هم ميسرود و با نقاشي و خواندن هم ميانهاي داشت. تاثير تمام اين مطالعات و مهارتها در كتابهايش، به خصوص كمدي الهي، مشاهده ميشود. پس از درگيري بين احزاب، كه دانته هم عضو آنها بود، پاپوشهايي دوخته و توطئههايي چيده شد كه دامن دانته را هم گرفت. در سال 1302 ميلادي به ضبط اموال و تبعيد محكومش كردند و 20 سال آوارگي او آغاز شد. در اين مدت به سفر پرداخت و طي سفرهايش مطالعه و تدريس هم انجام ميداد. جلد نخست كمدي الهي به نام دوزخ در سال 1314 ميلادي منتشر شد. لحن كتاب ساده و براي استفاده خواننده معمولي است. در سال 1317 ميلادي بهشت و برزخ را نوشت و در 1321 درگذشت. كمدي الهي از سه كتاب دوزخ و برزخ و بهشت تشكيل شده است. هر كتاب شامل 33 سرود است و پر از تلميحات تاريخي و اساطيري و ادبي است. دانته تقريبا از هرچه ميدانسته در اين كتاب استفاده كرده و فهم دقيق آن مستلزم داشتن اطلاعات گسترده در زمينه نجوم، فلسفه، ادبيات مسيحي و حتي علم بازي با اعداد و ارتباط دادن مراحل با عددها است. به همين خاطر است كه در جاي جاي جهان مدام شروحي بر اين اثر نوشته ميشود و سعي در كشف اين اسرار و روابط تازه در كمدي الهي ادامه دارد. آغاز كتاب كمدي الهي با دوزخ است. دانته 35 ساله درمييابد كه در جنگلي تاريك اسير شده و نميتواند راه راست را بيايد. او سعي ميكند از آن جنگل ترسناك رهايي پيدا كند ولي با حيوانات درندهاي روبهرو ميشود كه نماد گناهان مورد علاقه روحاند كه مانع عروج و رهايياش ميشوند. از آنها ميگريزد و در اينجاست كه با ويرژيل آشنا ميشود. اين شخصيت وجود خارجي داشته و شاعري است كه در قرن پيش از ميلاد زندگي ميكرده و خالق منظومه معروف «انه ئيد» است. در قرون وسطي او را پيشگويي والامقام براي آيين مسيحيت ميدانستند. دانته كه با ادبيات كلاسيك مأنوس بود به خاطر علاقهاش به او نقش راهنما را در كمدي الهي به او واگذار كرده است. ويرژيل نماد عقل و منطق است كه عاري از وابستگيهاي دنيايي است. در ادامه ويرژيل به دانته ميگويد، براي يارياش فرستاده شده، دانته ميپذيرد و با هم به راه ميافتند. ويرژيل تعريف ميكند كه در اعراف دوزخ به سر ميبرده كه بئاتريس (معشوقه دانته كه وفات يافته بود) نزدش ميآيد و از او ميخواهد كه دانته را نجات دهد. همچنين ميگويد، دانته در بهشت مورد لطف حضرت مريم(س) قرار گرفته است. پس از اين گفتوگوها عازم دوزخ ميشوند. نخستين قسمت آن متعلق به ارواحي است كه غسل تعميد داده نشدهاند. در اين مرحله با ارواح آشنايي از جمله هومر، ابنسينا، صلاحالدين ايوبي و ابن رشد اندلسي روبهرو ميشويم. بهطور كلي نظام دوزخ به صورت مارپيچي و قيفي به اعماق زمين ميرود و شامل 9 دايره است. دايره اول مربوط به كافران و بتپرستان، دايره دوم مربوط به شهوترانان، دايره سوم شكمپرستان، چهارم خسيسها و اسرافكاران پنجم، خشمگينان، ششم كفرگويان و منافقان، هفتم خشونتكاران، هشتم متقلبان و فريبكاران و نهم گناهكاران شرير و فتنهجو و خائنان است. در اين مرحله با ابليس روبهرو ميشوند. سپس با صعود از ابليس از نيمكره ديگر سر در ميآورند. صبح ميشود و خود را در دامنه كوه برزخ مييابند. برزخ ترجمه دقيق كلمه «purgatoire» به معني پالايشگاه است. جايي كه ارواح گناهكاري كه پيش از مرگ يا وقت مرگ توبه كردهاند با تحمل مشقتهايي از بار گناه آزاد ميشوند. در هنگام ورودشان فرشته نگهبان هفت گناه را بر پيشاني آنها نقش ميزند و با پالودهشدنشان از هر گناه كبيره يكي از اينها پاك ميشود. در اوج اين كوه، بهشت زميني است كه محل سكونت آدم و حوا پيش از گناه بوده است. روح در اينجا پاكي نهايي را باز مييابد و از برزخ ميرود. دانته در بهشت زميني با بئاتريس ملاقات ميكند. دانته با سرزنشهاي بئاتريس چهره زشت و گناهآلودش را ميشناسد و با شستوشو در رود و پشيماني از آن گناه پاك ميشود تا صلاحيت ورود به بهشت را بيابد. در آغاز بهشت دانته با بئاتريس در آستانه آسمان ميايستد و غرق تماشاي خورشيد ميشود. بئاتريس به او يادآور ميشود كه سفر او جسماني است. او كه اكنون روحي پالايششده دارد آماده صعود به جهان بالاست. نخستين مرحله سفر ماه است كه نماد بيثباتي و تمايلات روح براي پايدار نبودن است و جايگاه ارواحي است كه در زندگي فرايض مذهبي خود را به جا نياوردهاند. آسمان دوم، فلك نير جايگاه ارواح فعال و نيكوكار است. آسمان سوم متعلق به عشاق است. آسمان چهارم كه فلك خورشيد است جايگاه فقها، علما، دانشمندان و مورخان است. فلك بهرام متعلق به مجاهدان رزمنده و فلك مشتري متعلق به شهرياران دادگر و داناست. آسمان هفتم نيز كه فلك كيوان است جايگاه ارواح زاهد و پارسا است. فلك هشتم همان فلك ثوابت است كه مربوط به پيروزي مسيح و حضرت مريم است. در فلك نهم يا فلكالافلاك دانته به مشاهده نظام فرشتگان و عالم هستي ميپردازند و در فلك دهم يا عرش اعلي به نظاره نور وحدت و خداي متعال نائل ميشود. از اينجا به بعد بئاتريس دانته را ترك كرده و سن برنار او را همراهي ميكند. سن برنار نيز وجود خارجي داشته و قديسي بوده كه در زندگي به حضرت مريم ارادتي بسيار داشته و يك قرن قبل از دانته در گذشته است.
مقايسه 2 اثر هرچند برخي اثر سنايي را انتقاد او به جامعه گناهآلود پيرامونش خواندهاند، ولي قطعيتي در اين موضوع وجود ندارد. در مقابل آن درصد مطالب سياسي و اجتماعي كمدي الهي چندان بالا است كه برخي اصلا اثر او را عقدهگشايي از آدمهاي همعصرش ميدانند. به خصوص در دوزخ كه دانته دشمنان خود را در آن جاي داده است. سفر دانته دقيقا به سه مرحله دوزخ، بزرخ و بهشت تقسيم ميشود. در مرحله اول سير او نزولي و به مركز زمين است و در مراحل بعدي صعودي است و در پايان برزخ از عالم ماده خارج ميشود. ولي سفر سنايي فقط رو به بالا است. تقسيمبندي خاصي ندارد و از بهشت و جهنم سخني به ميان نميآورد. راوي سيرالعباد نمادين است و هرچند از زبان اول شخص روايت ميشود اما راوياش خود سنايي نيست. بلكه روح انساني است كه قصد عروج به بالا را دارد. دانته اما سعي دارد خواننده را روشن كند كه مسافر خود اوست و با ذكر تاريخ سال و ماه و جزئيات زندگياش حالتي اتوبيوگرافيك دارد و با اعتراف به گناهانش سعي در اثبات اين موضوع دارد. نام بردن او از معاصرانش و جامعهاي كه در آن ميزيد، مزيد بر علت است. راهنما در سيرالعباد، پيري نوراني است كه خود را عقل مستفاد و فرستاده عقل كل معرفي ميكند. اين پير پس از گذشتن از فلك هشتم با سالك يكي ميشود. در تمام مسير بر پشت سالك سوار است و به جاي چشم حقيقت بين او عمل ميكند. راهنماي ديگري هم هست كه در پايان راه بر سالك ظاهر ميشود و او را براي بازگشت راهنمايي ميكند. در كمدي الهي دانته سه راهنما وجود دارد. ويرژيل نماد عقل است و از سوي مريم مقدس و بئاتريس فرستاده شده است. ويرژيل برخلاف پير سيرالعباد از جايگاه خود هبوط نميكند، بلكه از دوزخ كه زيرزمين است به بالا ميآيد و دانته را مييابد و با او تاآستانه بهشت زميني عروج ميكند و در بهشت زميني، در لحظهاي كه دانته با راهنماي بعدي خود ملاقات ميكند، ناگهان ناپديد ميشود. ويرژيل همراه با دانته راه ميرود و گاهي در گذرگاههاي سخت او را بر پشت خود يا ميان بازوانش حمل ميكند. پير سيرالعباد بدون لفظ و صوت با سالك سخن ميگويد. كلام ويرژيل هم در آغاز نجواگونه و ناشنيدني است. دومين راهنماي دانته بئاتريس است كه ميتواند نماد عشق يا خرد و حكمت باشد كه قادر است ماوراي مرزهاي جهان خاك راه بپيمايد. بئاتريس دانته را سرزنش ميكند، اشتباهاتش را گوشزد ميكند و ابهامات بسياري را كه در بهشت برايش پيش ميآيد، برطرف ميكند. بئاتريس دانته را در عرش اعلي كه جايگاه اوست، ترك ميكند و در اينجا با سن برنار روبهرو ميشود. سن برنار، دانته را تا پايان راه همراهي ميكند و نماينده عرفان، پارسايي، تفكر، مراقبه و عبادت است. آغاز سفر هر دو سالك تقريبا مشابه است. سالك سيرالعباد در تاريكي گم ميشود و دانته در جنگلي تاريك، احاطه شده با حيوانات وحشي گير ميكند. جلوههاي روح حيواني كه سالك سيرالعباد را به ستوه ميآورد با اين حيوانات قابل مقايسه است. هر دو در همين ظلمت و ترس است كه با راهنماي خود روبهرو ميشوند. اگر مقايسه اجمالي بين مراحل سيرالعباد و جهنم انجام دهيم چندان شباهتي وجود ندارد. ولي وقتي سفر دانته رو به بالا آغاز ميشود، شباهتها هم شروع ميشود. سالك با طي مراحل عناصر، از عيوب آنها پالوده ميشود. دانته هم در برزخ نوعي پالايش را تجربه ميكند. با پالايش از اين گناهها، پير به سالك مژده ميدهد كه از قيد جهان ماده و عذاب آتش رسته است. بئاتريس هم به دانته ميگويد شايسته عروج به عالم بالا است. وقتي سالك عالم طبايع را پشت سر ميگذارد، صبح ميشود و پاي دروازه مينا ميايستد. در كمدي نيز الهي پس از بيرون آمدن از دوزخ است كه دانته و ويرژيل صبح را ميبيند. در مورد عروج از افلاك، اين نكته قال توجه است كه بيرون آمدن از عالم ماده لزوما به معناي بهشت نيست. دو اثر از اين نظر كه در افلاك پايينتر، گناهكاران هم سكونت دارند، شبيه هم هستند. ولي تفاوتهايي هم دارند كه از بينش دو خالق اثر ناشي ميشود. دانته تندروي يهودي را به كار ميگيرد كه سه آسمان را هيولايي و بقيه را روحاني ميداند. دانته هم تا فلك سوم با ارواحي روبهرو ميشود كه جسميت دارند و گناهاني هم كردهاند (قسمت سفلاي آسمان). در حكمت مشايي همه افلاك هفتگانه جنبه مادي دارند و عالم ملكوت بعد از آنهاست. در سيرالعباد گناهكاران در افلاك هم ساكنند و بهشت خارج از هفت فلك است. ولي بهشت دانته از فلك اول آغاز ميشود. در پايان سيرالعباد سالك براي دريافت حقيقت بيشتر به زمين بر ميگردد، ولي دانته به شفاعت حضرت مريم نور حقيقت را ميبيند و وحدت تمام آفرينش را در مييابد و سراپا به عشق و ارادت الهي معطوف ميشود.
مريم كامياب / روزنامه فرهیختگان
|