عصر ضحاك برداشتي آزاد از داستان ضحاك و كاوهي آهنگر است كه اولين بار در سال 1352 و با اهداف انقلابي بهطور پنهاني و محدود، ميان هنرجويان هنرستان صنعتي كارآموز نارمك پخش شد. در سال 1357 كتاب حروفچيني شده و آمادهي چاپ بوده كه با ورود امام به كشور، چاپ اين كتاب به دست فراموشي سپرده شد.
عصر ضحاك، همان داستان آشناي شاهنامه است كه به ماجراي ظلم و جور پادشاه ديوصفت، ضحاك، و برخاستن كاوهي آهنگر از ميان مردم عادي است كه به خونخواهي فرزندان كشتهشدهاش، چرم آهنگرياش را بر سر نيزه ميكند و انقلابي به راه مياندازد كه به نابودي ضحاك و بر سر كار آمدن پادشاه عادل و افسانهاي، فريدون، ميانجامد.
اين كتاب از اولين پادشاهي، كيومرث و رسم و رسومي كه براي رعايايش بنا نهاد آغاز ميشود و با سيامك و هوشنگ و فرزند او، طهمورث، ملقب به ديوبند ادامه پيدا ميكند تا به پادشاهي جمشيد، فرزند طهمورث ميرسد.
جمشيدشاه، هفتصد سال پادشاهي ميكند؛ در آغاز پادشاهي علاوه بر اينكه خود را سرور مردمان و رعاياي خود ميخواند، لقب «موبد» را نيز به خود ميدهد كه ادعاي بزرگي است، اما مردم ادعاي او را بهواسطهي خاطرهي خوشي كه از دوران حكومت كيومرث تا طهمورث دارند، ميپذيرند.
در دوران حكومت جمشيد است كه بهتدريج اختلاف طبقاتي ميان اقشار جامعه نمايان ميشود؛ تا پيش از اين همگان «پلنگينه» ميپوشيدهاند، اما به دستور جمشيد كتان و پشم و موي ميريسند و از آن جامه ميسازند و از همين جا، تفاوت در پوشش به وجود ميآيد؛ اما مردم هنوز يكدست هستند. اما جمشيد آنچنان كمر به تغييرات بسته است كه نتايج خود را يا نميبيند و يا نميخواهد ببيند.
با تقسيمبندي مردم به چهار گروه، اختلافها بيشتر ميشود؛ چه اين گروهها بهدقت مرزبندي شدهاند و هيچكدام به ديگري راه ندارند و باب مراودات ميان اين چهار گروه كه شامل پارسايان، جنگاوران، كشاورزان و پيشهوران است، بهشدت محدود است.
مردم در دوران حكومت جمشيد بهخوبي ميخورند و مينوشند و ميآسايند و خبري از مرگ و زوال نيست. اما همين خوبي و خوشي و تجمل جمشيد را به اين فكر مياندازد كه همه چيز از صدقهسر اوست! اوست كه خوشي را به اين جهان آورده و به رعايايش آرامش بخشيده! بنابراين در جمعي از سران سپاه، خود را «جهانآفرين» ميخواند و بناي حكومتي هفتصدساله را در عرض 23 سال نابود ميكند!
مردم از او رويگردان ميشوند و در عوض به بدتر روي ميآورند! فاسد را با افسد جبران ميكنند و به سراغ ضحاك ميروند و حكومت ايرانزمين را دودستي به او تقديم ميكنند! آن هم ضحاكي با پيشينهي روشن كه ظلم و ستمش بر هيچكس پوشيده نيست! و مردم ايران بهواسطهي چنين انتخابي، ميبايست هزار سال تاوان بدهند تا دوباره از ظلم نجات يابند.
و داستان با بيان گوشههايي از ستمهاي ضحاك در اين هزار سال، و چگونگي از بين رفتن اين ظلم و ستم به دست فريدون و كاوهي آهنگر ادامه مييابد.
كيومرث صابري فومني 7 شهريور 1320 در صومعهسرا متولد شد. از سال 1363 با نام مستعار گلآقا ستوني با نام «دو كلمه حرف حساب» در روزنامهي اطلاعات به راه انداخت و به مدت بيست سال، هر روز در اين ستون طنز سياسي مينوشت. او در آبان 1369 هفتهنامهي گلآقا را منتشر كرد كه با استقبال بينظير مردم مواجه شد. سپس مؤسسهي گلآقا را بهعنوان مؤسسهاي فرهنگي بنياد نهاد و پس از مدتي انتشارات گلآقا را نيز راهاندازي كرد. او در سال 1381 همزمان با سالگرد سيزدهمين سال انتشار هفتهنامهي گلآقا انتشار آن را متوقف كرد، ولي هرگز علت اين توقف ناگهاني را فاش نكرد. كيومرث صابري فومني در 11 ارديبهشت 1383 پس از دو ماه بيماري، از دنيا رفت.
بخشي از متن كتاب:
«دو همپيمان ـ ارمايل و كرمايل ـ چارهي كار را در اين ميبينند كه به خواليگري و خوانساري در بارگاه ضحاك رخنه كنند؛ در اين انديشه كه شايد بتوانند از دو تن قرباني بيگناه، يك تن را برهانند و چنين ميكنند. اينك هرشبه، يكي از دو تن كه به مذبح و مسلخ ميآيند، از مرگ نجات مييابد. مغز گوسفندي بهجاي مغز او بر سفرهي رنگين ظلم ضحاك ميرود و خود قرباني، رها از ستم، به كوه و دشت گسيل ميشود و بدينسان، هر ماه سي تن در گوشهي امني پناه ميجويند. اهريمن درون ضحاك فريب ميخورد و اين، نخستين خدشه و خللي است كه در يكپارچگي ظلم زمانه راه پيدا ميكند...»
شيرينسادات صفوي .. جشن كتاب
جمعه 10 اسفند 1386