صفحه اول موضوعات ناشران نويسندگان راهنماي خريد چاپ کتاب
  •  انتقادات و پيشنهادات
  • اي باغ پر سخاوت انديشه هاي ناب .... پنهان به برگ برگ تو اعجاز آفتاب .... جان من و تو هرگز ، از هم جدا مباد .... اي خوب جاودانه ، اي دوست ، اي كتاب .... فريدون مشيري
    1 آذر 1403
    اخبار کتاب
    تبليغات
    اشتراک خبرنامه
    اشتراک قطع اشتراک
    نگاهی کوتاه به کتابهای منتشره
    عضويت در فروشگاه
      نام کاربري:
      کلمه عبور:
      کد امنيتي:کد امنيتي
      کد عبور:
    براي خريد بايد عضو باشيد. ثبت نام کنيد
    رمز را فراموش کرده ايد؟
    انتشارات ميثم تمار
    انتشارات پرتو خورشيد
    انتشارات آوای سورنا
    انتشارات نسل آفتاب
    بازديد کنندگان
    امروز: 2932
    ديروز: 6822
    جمع کل: 30528037
    سفارش تلفني كتاب    09121725800    (021)66977964 - 7   [دیگر شهرها] 

    کتاب :: نگاهي به رمان «يوسف‌آباد، خيابان سي‌وسوم» سينا دادخواه
    نگاهي به رمان «يوسف‌آباد، خيابان سي‌وسوم» سينا دادخواه

     21 ارديبهشت 1389

    يوسف‌آباد، خيابان سي‌وسوم «يوسف‌آباد، خيابان سي‌وسوم» رماني است درباره رابطه. بخشي از اين رابطه ميان انسان‌ها با يكديگر شكل مي‌گيرد و پر است از ناگفته‌هايي كه اگر گفته شوند، بي‌ترديد دنياي بهتر و زندگي روان‌تري پيش روي آدم‌ها خواهد بود. «نگفتن» آنقدر در ذهن آدم‌هاي «يوسف‌آباد، خيابان سي‌وسوم» نهادينه شده، كه بيشتر اوقات با خودشان حرف مي‌زنند و حتي آنجايي هم كه نياز به هم‌صحبتي دارند، اتومبيل را انتخاب مي‌كنند، يا مجسمه‌هاي شهري را يا شخصيت‌هايي خيالي را.

    بخش ديگري از اين رابطه ميان انسان‌ها و شهر شكل مي‌گيرد؛ رابطه‌اي آميخته با احساس و نوستالژي نسبت به شهر / تهران: كلانشهر تهران. به نظر مي‌رسد قرار است اين كلانشهر نمونه‌اي، نوعي از شهري در دهكده جهاني باشد، از همان شهرهايي كه آدم‌هايش پالتوي ماسيمودوتي مي‌پوشند، عطر نيناريچي مي‌زنند، شورلت نواي موزه‌اي سوار مي‌شوند و بوت كاترپيلار به پا مي‌كنند. اما... نكته اينجا است كه اين آدم‌ها با همه ظاهرسازي‌هايي كه مي‌كنند، با همه تظاهري كه به عضويت در دهكده جهاني مي‌دارند، در ذهن و انديشه‌شان، همان آدم‌هاي سنتي هستند و كماكان درگير مسائلي، كه انسان دوران فناوري اطلاعات مدت‌ها است از آنها عبور كرده. نويسنده، خواسته و ناخواسته، آسيب مهمي را به تصوير مي‌كشد؛‌آسيبي كه در كلانشهري به نام تهران و مردمش نهفته است.
    امروزه در بررسي‌هاي جامعه‌شناسي شهري، بيشتر پايتخت‌ها و شهرهاي بزرگ را نه كلانشهر (metropolitan)، كه كازموپوليتن (cosmopolitan) يعني شهر چندفرهنگي (شهر بين‌المللي) مي‌نامند. در اين شهرهاي بزرگ متعلق به عصر فناوري اطلاعات، مليت‌ها و فرهنگ‌هاي مختلف در كنار هم زندگي مي‌كنند، روي هم تاثير مي‌گذارند و از هم تاثير مي‌گيرند. در اين شهرها آرام‌آرام رابطه سنتي مكان و فرهنگ دستخوش تغيير مي‌شود و مثلا فرهنگ پاريسي يا فرهنگ لس‌آنجلسي، لابه‌لاي خرده‌فرهنگ‌هاي متكثري كه در پاريس يا لس‌آنجلس نفس مي‌كشند، معناي سنتي خودشان را از دست مي‌دهند. اين كازموپوليتن‌ها، عموما همان‌هايي هستند كه در دهه 80 ميلادي متروپوليتن يعني كلانشهر ناميده مي‌شدند؛ نامي كه امروز، برازنده تهران ما است. شاخص‌ترين ويژگي كازموپوليتن‌ها را عضويت آنها در دهكده جهاني مي‌دانند: ابرشهرهايي كه مردم‌شان نه فقط در ظاهر و با پوشش، بلكه در ذهن و با انديشه و فرهنگ‌شان عضو دهكده بزرگ جهاني شده‌اند؛ فرهنگي كه البته هميشه يك چشمش به طراحان و ستاره‌هاي سينما و آوازه‌خوان‌ها است. اما در تهراني كه هنوز تا تبديل شدن به كازموپوليتني عضو دهكده جهاني، فرسنگ‌ها فاصله دارد، آدم‌ها درست همان‌هايي هستند كه دادخواه در «يوسف‌آباد، خيابان سي‌وسوم» نشان مي‌دهد؛ ظاهرشان به‌روز و طبق آخرين مدهاي جامعه جهاني و انديشه‌شان كماكان متمركز بر زندگي در مسير مستقيم سنت‌ها، بي‌هيچ انحرافي از معيار. آنقدر سنتي كه ندا، آرزو مي‌كند سامان مرد موفقي شود و او يك خانم X باشد پشت موفقيت‌هاي جهاني او.
    و اين يعني اعتقاد و زندگي به همان شيوه سنتي مرد موفق و دامان زن بزرگ. در حالي‌ كه در عصر تكنولوژي ديگر جاي چنين فداكاري‌هاي فيلمفارسي‌واري نيست. در عصر تكنولوژي به آدم‌هايي با اين سطح پايين اعتمادبه‌نفس و بلندپروازي، سفارش مي‌شود كه خودشان را به پزشك معرفي كنند. در كازموپوليتن‌هايي كه ذكرشان رفت، فراوانند زن‌هاي موفقي كه سنت پشت مرد پناه گرفتن را مدت‌ها است كنار گذاشته‌اند و آنقدر اين موضوع در درون‌شان نهادينه شده كه جزئي از واقعيت زندگي‌شان شده است. اين نگاه سنتي در بازخواني رمان، جايي تقويت مي‌شود كه مي‌بينيم ليلا جاهد هم، رشته دانشگاهي‌اش را كنار گذاشته و به دنباله‌روي حامد نجات - مرد بي‌وفايي كه او را گذاشته و رفته نيويورك - تحصيل در رشته عكاسي را شروع كرده است. زنان در «يوسف‌آباد، خيابان سي‌وسوم» منفعل‌تر از آن هستند كه بتوانند عضوي از دهكده جهاني باشند... و اين پارادوكسي است موجود در كلانشهر تهران، كه در رمان «يوسف‌آباد، خيابان سي‌وسوم» به‌خوبي تصوير شده است.
    اين رمان اولين اثر داستاني دادخواه است. او برخلاف بسياري از نويسندگان ايراني، با داستان كوتاه شروع نكرده و به‌عبارتي داستان كوتاه را پلي براي رسيدن به رمان فرض نكرده. اين سكه يك روي خوب دارد و يك روي بد. روي خوبش اين است كه مي‌توان به شيوه استقرا به اين نتيجه رسيد كه دادخواه داستان كوتاه را نه گذرگاهي بي‌هويت براي رسيدن به شكوهمندي رمان، كه گونه هنري متفاوت و مستقلي از رمان مي‌داند و روي بدش اين است كه بعضي ايرادها، به‌خاطر عدم تجربه و زورآزمايي روي واحد ادبي كوچك‌تري به نام داستان كوتاه - كه نويسنده را با عناصر داستاني آشنا و بر آنها مسلط مي‌كند - در رمان «يوسف‌آباد، خيابان سي‌وسوم» به وجود آمده است.
    دادخواه زاويه‌ديد سختي را براي ارائه اولين رمانش انتخاب مي‌كند؛ زاويه‌ديد اول‌شخص (تك‌گويي ساده و تك‌گويي نمايشي) آن ‌هم در زمان حال براي هر بخش از رمان و زاويه‌ديد چندآوايي در ساختار كلي رمان. برخلاف داستان كوتاه، كه حول ارائه حداقلي اطلاعات شكل مي‌گيرد، در رمان نويسنده بايد بتواند حجم زيادي از اطلاعات را به كمك عمل، گفت‌و‌گو و توصيف به خواننده منتقل كند. استفاده از زاويه‌ديد تك‌گويي، اگرچه لحن را صميمي و رمان را خوش‌خوان مي‌كند، اما نويسنده را از دو عامل مهم براي انتقال اطلاعات، يعني عمل و توصيف، محروم مي‌كند. در چنين حالتي،‌ شخصيت رمان مجبور است صرفا به كمك گفت‌وگو (همان تك‌گويي‌ها)، هم عمل را تعريف كند - و اين تفاوت دارد با «نشان دادن» كه خصلتي داستاني است - و هم فضا و صحنه را توصيف كند و اينجا همانجايي است كه شخصيت و رمان، به جاي روايت داستان، مشغول دادن اطلاعات به خواننده مي‌شوند. اگر در بسياري از صحنه‌هاي «يوسف‌آباد، خيابان سي‌وسوم» به نظر مي‌رسد كه شخصيت‌ها زل زده‌اند توي صورت خواننده و دارند اطلاعات مي‌دهد، به‌ خاطر همين زاويه ‌ديدي است كه نويسنده انتخاب كرده. از سوي ديگر رمان چندآوايي مهم‌ترين خصلتش و در عين حال مهم‌ترين نيازش اين است كه در آن از قابليت‌هاي زباني و تنوع لحن استفاده شود. سنگ صبور چوبك و گوربه‌گور فاكنر، از ميان نمونه‌هاي داخلي و خارجي، جزو شاخص‌ترين نمونه‌هاي اين نوع رمان‌ هستند. اما در رمان «يوسف‌آباد، خيابان سي‌وسوم» همه شخصيت‌ها (سامان 22 ساله، ليلا جاهد 40 ‌ساله، حامد نجات 40 ساله و نداي 20 ساله) علي‌رغم سن‌و‌سال، پيشينه، وضعيت خانوادگي، طبقه اجتماعي و تجربه‌هاي متفاوتي كه در زندگي سپري كرده‌اند و مهم‌تر از همه جنسيت‌شان، مثل هم صحبت مي‌كنند و هيچ‌كدام لحن ويژه خود را ندارند؛ لحني، كه منطقاً بايد از دل شخصيت‌پردازي‌شان درآمده باشد.
     
     
     
     
     
     
    محمود قلي‌پور وكاوه فولادي‌نسب:
    روزنامه فرهیختگان
    درخواست کتاب راهنماي خريد سبد خريد چاپ صفحه چاپ صفحه ارسال به دوست ارسال به دوست
    جستجو
  •  درخواست کتاب
  • ویلای تابستانی


    جنگ كه تمام شد بیدارم كن


    گنج قلعه ی متروك


    كتاب مستطاب آشپزی از سیر تا پیاز (دو جلدی )


    هنر آشپزی (دو جلدی )


    دل نوشته ها 1


    If you have problem to read Farsi words, please click on View >Encoding> Unicode-utf-8

    كليه حقوق محفوظ است، استفاده از مطالب با ذكر منبع بلامانع است  

    Email: info@sababook.com 

     

    طراحي و اجرا توسط: رسانه پرداز عصر جدید


    تبلیغات متنی: فروشگاه کتاب :: دانلود رایگان :: فروشگاه کارتون :: انتشارات کتاب
    خدمات اینترنتی: دامین ( domainهاستینگ ( hostingطراحی وب سایت ( websiteتجارت الکترونیک
    هفته نامه گویه :: فروشگاه اینترنت :: جامعه مجازی :: موسسه عدل :: خرید اینترنتی سریال :: کتاب :: موتور جستجو :: فال حافظ
    اخبار خانواده: آشپزی، تغذیه، بهداشت و سلامت، روانشناسی، سرگرمی، دکوراسیون، کودک، حوادث، محیط زیست، هنر، تلویزیون و سینما، فناوری، مشاوره حقوقی، کتاب
    اخبار ورزشی: اخبار ورزش فوتبال، والیبال، بوکس، کاراته، ایروبیک، جودو، پینگ پنگ، تیراندازی، هندبال، ووشو، کبدی، اسکیت، پرورش اندام، بدمینتون، تنیس روی میز، اسکی