داستان يك عشق تاريخي
رمان «ديدا» قصه يك عشق است. عشق «طاهر ذواليمينين» به دختركي به نام «ديدا» و اين عشق در بستر تاريخي آن زمان خراسان بزرگ و حوادثي كه در آن روزگار رخ داده شكل ميگيرد و بالنده ميشود و نقل ميشود. عشقي آنقدر عميق كه «طاهر» كه چله جوانمردي را شروع كرده، هر لحظه كه چشم روي هم ميگذارد چهره «ديدا» در نظرش مجسم ميشود كه او را به سوي خود ميخواند. راه به راه خنده زيباي «ديدا» و چالي كه روي زنخدانش ميافتد و مژگان بلند و عاشقكشش كه در نظر «طاهر» ميآيد و هستي او را به باد فنا ميدهد و... خلاصه دخترك دل و دين «طاهر» سردار خراساني را ميربايد و هر لحظه كه ميگذرد، او را بيشتر در گرداب عشق «ديدا» فرو ميبرد. «ديدا» انگار دختركي است كه اصالتا اهل «مرو» است و از سر اتفاق «طاهر» او را از گردابي نجات داده و دل به او بسته.
نويسنده اين عشق «اسطورهاي» را دستمايه كار نوشتنش قرار داده است. عشقي كه خواننده را به ياد عشقهاي آسمانياي مياندازد كه تاريخ ادبيات ما از آن تقريبا لبريز است و هيچ سنخيتي هم با دنياي مدرن اين روزهاي ما ندارد و نبايد هم داشته باشد. از اين نظر يعني پرداختن به عشق «طاهر» در يك بستر تاريخي ميتوان «ديدا» را قصهاي تاريخي دانست كه واقعا هم اين گونه است. جابهجاي قصه پر است از اطلاعات تاريخي كه كم و بيش در كتابهاي تاريخي خواندهايم. ميگويم «قصه» چون كتاب داراي المانهاي يك رمان نيست كه پديدهاي بيش و كم نو است. چه از نوع كلاسيكاش و چه از نوع مدرنش. به قول لوكاچ فرم رمان بيان نوعي سرگشتگي و بيوطني احساسي و فكري انسان مدرن است. ژانر رمان امروزه قهرمان خاص خود را دارد، يعني فردي كه هميشه در حال جستجوي راه و هدف است، اما اين جستجوگري در «ديدا» ديده نميشود. انگار بيان اين عشق بهانهاي بوده براي گفتن از زندگي «طاهر» و نقل حوادث آن روزگار كه تقريبا همگي، جسته و گريخته از آن مطلع هستيم. اين كتاب به هيچ وجه داراي آن جنبههايي كه كسي مثل لوكاچ از يك رمان تاريخي مدنظرش بوده، نزديك هم نشده است. لوكاچ اعتقاد داشت كه فقط رمان تاريخي است كه ميتواند توتاليتر بودن تاريخ را نشان دهد و چشم اسفنديار «ديدا» هم همين نگاه نويسندهاش است به تاريخ. نگاهي از نوع نگاه تاريخنگاران به تاريخ است؛ نه نگاه يك نويسنده و رماننويس به تاريخ كه حتما بايد با نگاه يك تاريخنگار و تاريخدان متفاوت باشد كه اين خاصيت رمان است.
نگاه «ابراهيم ميرقاسمي» نه نقادانه است نه در آن دغدغههاي انسان مدرن امروز را ميبينيم و نه چيزي شبيه آن. انگار نويسنده به كلي از اين موضوع غفلت كرده است و تنها نگاهي صرفا «تاريخي» داشته است و تمام هم و غمش را جهت ثبت تاريخ، آن هم از نوع كتابهاي تاريخي كه در مدرسه داشتهايم و خواندهايم، گذاشته است.
متاسفانه «ديدا» نتوانسته است يك رابطه ديناميك بين گذشته و حال برقرار كند. مفهوم يك رمان تاريخي از سويي معطوف به تاريخ است و از سويي به شرايط امروز جامعه نظر دارد. از اين منظر نويسنده نتوانسته است نگاه نو و تازهاي به يك واقعيت تاريخي بيندازد كه شايسته يك رمان است. ثبت دقيق وقايع تاريخي اگرچه از نظر تاريخي امري پسنديده و حتي واجب است، اما از منظر روايتگري و داستانگويي كاري نهچندان دلچسب است. اصلا نوشتن از تاريخ آن روزگاران چه ارتباطي با اين روزها دارد؟ نويسنده سعي داشته چه برداشتي از اين نقب زدن به تاريخ داشته باشد؟ آيا نگاهي نو به اين مقوله انداخته يا فقط قصهاي را نقل كرده كه به جاي خودش هم خواندني است؟
به گمان من نويسنده صرفا به دنبال نقل قصه عشق و عاشقي در يك بستر تاريخي بوده است كه بيش و كمرنگ و بوي ماندگي رمانتيك بودن را هم دارد.
البته همان گونه كه گفته شد كتاب قصه پركشش و جذابي دارد و در مجموع خواننده را در يك گستره تاريخي همراه خود ميكشاند و حوادث آن روزها و سياستبازيها و نبردها را ـ به شيوه تاريخنگارانه ـ نقل ميكند. انگار اين عشق بهانهاي است براي پرداختن به آنچه در آن روزها بر اين خطه رفته است؛ بر خراسان بزرگ. به گمان من مهمترين ويژگي كتاب «ديدا» كه نشر «آموت» منتشرش كرده همين است. اين روزها كمتر نويسندهها تاريخ و داستان تاريخي را دستمايه قصهگويي قرار ميدهند و از اين نظر بايد كار «ابراهيم ميرقاسمي» را در اين كتاب ستود و آن را به فال نيك گرفت. «طاهر» يك چهره تاريخي است و انگار اين عشق هم در تاريخ، جايي آمده كه مثل همه نقلهايي اين چنين نيم واقعيت است و نيم خيال و خيالپردازي. با وجود اين پرداختن به عشقي اين چنين در بستر تاريخي و در اين زمان خاص و در زمان خلافت مامون و... دردسرهايي هم دارد. خواننده به گمان من وقتي با يك رمان روبهروست از آن انتظاراتي دارد كه براساس آن توقع اين كتاب را از يك كتاب تاريخي صرف متمايز ميكند و آن را رمان ميخواند. در يك كتاب تاريخي اطلاعاتي به خواننده منتقل ميشود منطبق با واقعيت تاريخي، اما رمان بحث ديگري است و با كتاب تاريخي توماني هفت صنار توفير ميكند، گو اين كه همان طور كه گفته شد نويسنده چندان سعياي براي خط كشيدن بين اين دو مقوله نكرده است.
علي چنگيزي / جامجم