کتاب :: نگاهي به آخرين اثر منتشر شده از ابوتراب خسروي
نگاهي به آخرين اثر منتشر شده از ابوتراب خسروي
19 ارديبهشت 1389
كتاب ويران آخرين مجموعه از داستانهاي ابوتراب خسروي تلاشي است براي رسيدن به زباني كه نويسنده سالهاست از آن فاصله گرفته.خسروي با غيبتي چندساله ظاهرا دغدغههاي پيشين خود در زمينه پيوند ادبيات نوآورانه و منحصربهفرد شبهكلاسيك رابه كناري نهاده ودوباره به دغدغههاي امروزين آدمها پرداخته است. هشت داستان كوتاهي كه در اين مجموعه به چاپ رسيدهاند گرچه آنگونه كه بايد و شايد انتظارات مخاطبي كه كارهاي پيشين نويسنده را دنبال كرده بر آورده نميكند اما داراي همان حس كنجكاوي در امر چگونه نوشتنهاي گذشته نويسنده هستند؛ امري كه باعث ميشود خواننده حس اعتماد خود به به اين كار را از دست ندهد. پرداختن به اين موضوع كه خسروي با آخرين كتابش تا چه اندازه نسبت به كارهاي گذشتهاش افت و خيز داشته را به فرصتي ديگر واگذار ميكنيم و به سراغ داستانهاي اين مجموعه ميرويم. از ميان هشت داستان اين كتاب شايد داستانهاي تفريق خاك؛ قاصد و مرثيه باد از بهترين كارها باشند زيرا شيطنتهاي روايتي و سرك كشيدن به اعماق وجودي شخصيتها در اين داستانها به اوج خود رسيده و نويسنده بدون لزوم هيچ گونه زياده نويسي توانسته است سمت و سوي ديگري را در عالم ادبيات داستاني پيشنهاد كند. داستان نخست اين مجموعه يعني تفريق خاك مرزميان بودن يا نبودن يك شخصيت است؛شخصيتي كه همواره از پاي گذاشتن در اين جهان خاكي و مناسبات آن در هراس است و بر همين اساس زماني كه به مرزلذتها نزديك ميشود چونان يك شخصيت داراي وجود خارجي عمل ميكند و زماني كه مشكلات گوناگون سر راهش سبز ميشوند ترجيح ميدهد نباشد و راهي به اين جهان نگشايد. همخواني ميان سه داستان ياد شده و رنگ و بوي جهان داستاني خسروي در اين كارهااز آن جهت است كه هر سه شخصيت نخست سه داستان در مرز ميان بودن و نبودن پرسه ميزنند و مخاطب در عين لذت بردن از اثر بالاخره در نمييابد كه شاهد روايتي از يك آدم زنده است يا مرده و اين تضاد و ايجاد شك همان هدفي است كه نويسنده دنبال ميكند؛ هدفي كه ميتوان از آن بهعنوان يك راه و رسم تازه در ادبيات داستاني ياد كرد. به تعبيري ديگر ميتوان از اين سه داستان بهعنوان سه كار به هم پيوسته يادكرد كه به اشكال گوناگون تصويركننده مرز ميان جهان زندگان و مواجهه آنها با جهان مردگان اند.در داستان قاصد با شخصيتي طرفيم كه در عين نبودن وجود دارد و كليت داستان حول محور او دور ميزند.حس ناتمام ماندن روايت در اين داستان تا حدي است كه خواننده را هيچ گاه تنها نميگذارد واو مدام به اين موضوع ميانديشد كه بالاخره شخصيت گم شده مربوط به جهان زندگان است يا مردگان يا اينكه او به هر حال بازخواهد گشت يا خير؟ در داستان مرثيه باد نگاه نويسنده به مسئله جنگ معطوف شده و او كوشيده كه همان حس و حال را در قالبي ديگر دنبال كند يعني اينكه با خلق شخصيتي كه جان خود را در جنگ از دست داده تلاش دارد نگاه او به جهان زندگان را مورد ارزيابي قرار دهد.نگاهي كه نشان دهنده تعلق او به جهان زندگان است و نه مردگان. نويسنده گويي در اين سه داستان در يك حال و هوا سير ميكرده زيرا اين سه داستان با كمي جابهجايي در حوزه شخصيتها قابليت آن را دارند كه در هم ادغام شده و اثر بزرگتري را پديد آورند بر عكس كارهاي ديگر اين مجموعه كه نه بهلحاظ ساختار و نه به لحاظ مضمون با همديگرهمخواني ندارند. ابوتراب خسروي در اين مجموعه با در هم ريختن عنصر روايت به يك معماري تازه در داستان دست يافته اما اين را هم بايد گفت كه توفيق او بهجز در سه داستان ياد شده توفيقي نسبي است زيرا تنها چيزي كه در مابقي كارها به چشم ميخورد نوعي طويل نويسي است كه سمت و سوهاي تازه او را تحتالشعاع قرار دادهاند. بهعنوان مثال داستانهايي مانند پيكنيك و يك داستان عاشقانه بهشدت از فضاهاي اصولي كارهاي اين نويسنده دور افتادهاند تا جايي كه توصيفات بيش از حد و تكراري حوصله مخاطب را تنگ ميكنند بدون آنكه چيزي به لحاظ حسي دستگيرشان شود. آنچه خواننده را واميدارد تا مجموعه تازه خسروي را بااشتياق مطالعه كند سابقه درخشاني است كه از او به ياد دارد؛ بدونشك خوانندهاي كه پيش از اين شاهكارهاي مانند رود راوي؛ اسفار كاتبان وديوان سومنات را خوانده حق دارد كه بخشي از كار تازه نويسنده را به رسميت نشناسد و با ديدي گزينشي به سراغش برود. زير و بمهاي مشهودي كه در كار تازه خسروي با آن مواجهيم نشاندهنده اين موضوع است كه او آنگونه كه بايد و شايد در چرخش تازهاش در برون رفت ازحوزه زبان آركائيك چندان توفيقي بهدست نياورده و ايكاش او با همان راه و رسمي كه خودش در ادبيات داستاني پيريزي كرده به خلق اثر ميپرداخت.