کتاب :: نگاهي به داستان بلند «مسئله زنها بودند» نوشته علي صالحي
نگاهي به داستان بلند «مسئله زنها بودند» نوشته علي صالحي
12 ارديبهشت 1389
نگاه پايتخت گريز
داستان بلند«مسئله زنها بودند»پيش از آنكه كاري مخصوص به ذهنيت بومي باشد يك كار كاملا تكنيكي است، كاري كه تا حدود زيادي از فضاي كارهاي پيشين اين نويسنده فاصله دارد. اين داستان مربوط به دغدغههاي ذهني دكتري بهنام «امير صادقي» است. دكتري كه سوداي كمك به اقشار آسيبپذير را در ذهن ميپروراند و از همان ابتدا مشخص ميشود كه خودش هم از يك نوع نابساماني رواني رنج ميبرد. علي صالحي، نويسندهاي است كه پيش از اين توانائي خودش رادر چارچوب ادبيات ديارگرا به اثبات رسانده است، او در كتابهاي قبلياش يعني «كولي عاشق» و «لكههاي گل» نوعي منحصربهفرد از داستانهاي بومي را منتشر كرد كه نام او را بر سر زبانها انداخت. صالحي در مسئله زنها بودند با زيركي تماموجه نگاه مردسالارانه به شخصيت زن را مورد كنكاش قرار داده است. او برخلاف نام اثرش به مهجور بودن زنها اشاره دارد و با نگاهي بوميگرايانه ظاهرا تفكر جنس دوم بودن زن رانقد ميكند. نگاه نويسنده در اين كار نگاهي بومي است كه مدام با عناصر شهري در تضاد است، به اين معنا كه او هرچه كه مربوط به مناسبات شهري است رامردود ميشمارد و هر آنچه كه مربوط به مناسبات بومي است رابه رسميت ميشناسد. خارج از اين بحثها نگاه نويسنده در اين كار به عنصر چگونه نوشتن متمركز است يعني اينكه عنصر تكنيك بيش از هر مورد ديگر ذهن او رابه خود مشغول كرده است. وجه مجهول شخصيت دكتر صادقي شايد تكنيكيترين وجه اين كار باشد زيرا مخاطب در اين كار بارها با نمادهايي از جنس كلاغ مواجه ميشود كه شخصيت نخست داستان از آنها واهمه دارد.اين كلاغها كه چندين نوبت بر سر راه او سبز ميشوند گويي در هربار پارهاي از وجود او را به يغما ميبرند كه همين امر شبهه يك شخصيت مرده را به ذهن متبادر ميكند. دكتر صادقي در طول كارش به تصاويري ميرسد كه فقط در نگاه او وجود دارد، او ظاهرا در وسوسههاي ذهنياش مبتلا به نوعي پارانوياست اما اين ابتلا باعث نميشود كه او از فكر كمك به ديگران غافل بماند كه همين امر باعث دوپاره بودن شخصيت داستاني ميشود،كاري كه هم خواننده و هم نويسنده را به زحمت انداخته. مشكل از جايي شروع ميشود كه صالحي تلاش ميكند همهچيز را در قالب يك شخصيت به خوانندهاش منتقل كند، او در كشاكش با شخصيتهاي داستانش به تصاويري بكر دست پيدا كرده كه هر كدام از آنها ميتوانند در حكم يك كارمستقل مطرح باشند. بهعنوان مثال تكگوييهاي دروني دكتر صادقي يكي از وجوه زيباي اين كار است كه صالحي آن را نيمهكاره رها ميكند. آنچه بهعنوان يك اصل كلي در اين كار با آن مواجهيم همان مسئله زنهاست كه از زاويه فرهنگي به آن نگاه شده است. مسئله زنها بودند برخلاف عنوانش هرگز كاري مربوط به دفاع از زنها نيست، همانگونه كه در بالا به آن اشاره شد نگاه به زن فقط در عالم ظاهر نمود دارد و اين قشر همواره بهعنوان وسيلهاي براي برونافكني ذهنيات ريز و درشت سياسي يا اجتماعي مطرح بودهاند و بر همين اساس خواننده تا آخر ماجرا به اين نتيجه قطعي نميرسد كه دكتر صادقي يك مدافع واقعي زنان است يا بنا به توهماتي كه دارد در پي يك امتياز اجتماعي است. صالحي در اين كار موفق شده است شخصيتي قابل باور بسازد كه مخاطب تمام نارساييهايش را به رسميت بشناسد و حتي به شكلي بسيار قوي با او همذاتپنداري كند. تكنيك بهكار رفته در اين كار نشان از توانمندي نويسنده در ساختن حالوهوايي مدرن در داستان نويسي دارد، حالوهوايي كه در صورت تداوم ميتواند بهعنوان يك راه و رسم تازه در اين حوزه مطرح باشد. يكي از مواردي كه بايد در مورد اين كار به آن اشاره كرد مسئله زبان است، صالحي به خوبي توانسته است ميان گويش بومي و زبان معياريك خط كشي اصولي انجام دهد به اين معنا كه خواننده در هيچ جاي اثر در همآميزي اين دو نوع گويش را مشاهده نميكند كه همين امر ميتواند يكي از نقاط قوت كار او باشد. همانگونه كه گفته شد شخصيت اول اين كار به يك نوع نارسايي رواني دچار است و بر همين اساس بسياري از اعمالي كه از او سر ميزند با تمام باورپذير بودن منطقي به نظر نميرسند،به تعبيري ديگر ميتوان گفت كه شخصيت دكتر صادقي يك شخصيت شلوغ است كه بخش بزرگي از اين شلوغي نالازم بهنظر ميرسد. شخصيت صادقي زماني كه به خودش نزديك ميشود شخصيتي قابل پيگيري است اما زماني كه نويسنده سعي ميكند در وجود او حلول كند دچار افتي همهجانبه ميشود.