دلتنگيهاي آقاي بازيگر
«رضا فياضي» را به عنوان بازيگر موفق در حوزه كودك و نوجوان ميشناسيم؛ اما اين بازيگر پركار، طبع شعر هم دارد و در سه دهه اخير، گاه شعر هم سروده./
خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا) ـ رضا قنبري: شعرهاي اين كتاب سهم زيادي از خاطرات و كودكيهاي شاعر دارند، بيشتر شعرهاي اين شاعر ارجاعاتي به كودكي و روياها و كابوسهاي كودكي دارد: «روياي كودكيام كجاست؟/ درخواب كدام مسافر خسته/ ميگذرد اين خيال سبز؟/ مادرم شقايق، نيمه شبي/ بر لب تبدار مردي مرده روييد/ مردي چنان عاشق/ كه آبي چشمانش نوشگاه پرندگان بود/ روياي كودكيام كجاست؟/ در خلوت كدام بانوي عاشق/ كه هذيانش خواب ستاره را هم آشفته ميكند/ روياي كودكيام كجاست؟».
اشعار اين كتاب بيشتر رنگ و بويي عاشقانه دارد؛ شاعر گاه براي عشق رنگ و شكل قائل ميشود و گاه حالتها و شرايط عاشقي را در شعرهايش به تصوير ميكشد.
فياضي در اكثر شعرها به شعرهاي روايي تمايل دارد يعني بيشتر سعي ميكند فكر و حساش را توضيح بدهد و كمتر از تصويرگرايي استفاده ميكند.
كلمات در شعر او، در قالب توصيف و توضيح، سعي در نشان دادن افكار و احساس شاعر نسبت به عشق و مسايل اجتماعي دارد كه اين بيان و زبان توضيحگرا، گاه شعر را به حسي نويسي و قطعه ادبي نزديك ميكند و به واسطه همين «تعريف» و «توضيح» است كه برخي از شعرها (كه به قطعه ادبي شبيه است) تك معنايي اند و حالتي گزارشگونه و خبري دارند؛ مثل شعرهاي «ساعت ديدار»، «با من بگو اي باد» و «دلم كه بگيرد».
برخي از شعرهاي كتاب هم آنچنان ساختاري و داراي گستردگي معنايي است كه فقط از يك شاعر حرفهاي و موفق بر ميآيد؛ شعرهايي كه از امكانات زبان بهره بردهاند، لحن و ريتم خاصي دارند و فضايي براي فكر كردن و تاويل ايجاد ميكنند: «قيد همه را زده است/ روياي كودكياش را بقچه كرده/ در چمدانش جا داده/ راه افتاده است/ بيفرماني كه بگويدش/ برو يا بايست/ كف خيس كفشهايش/ كه حالا ديگر جفت هم نيست/ راه به جايي نميبردش انگار/ زن/ به چندين زبان زير گريه ميزند و/ آرام ميگيرد». (صفحه 74)
رضا فياضي در مقدمه «مجموعه اشعار بازيگر» مينويسد: بازيگري را هويت و شناسنامه خود ميدانم... اما مقوله شعر و شاعري جنس ديگري است از جنس حال و هواي شاعرانه يك بازيگر... شعر را به شكل حرفهاي دنبال نميكنم. هر وقت دلم بگيرد يا حادثهاي قلبم را بلرزاند، به سراغ شعر ميروم...».
به هر حال، دلتنگيهاي آقاي بازيگر، در قالب كلمه خودشان را نشان دادهاند؛ فياضي همانطور كه صادقانه گفته يك شاعر حرفهاي نيست، اما لحظات شاعرانهاي داشته و آنها را ثبت كرده؛ لحظات شاعرانهاي كه گاه به معناي عميق كلمه به شعر تبديل ميشوند و شانه به شانه شعر و شاعران حرفهاي جلو ميآيد؛ او در اين كتاب پنج شعر بسيار خوب و موفق دارد؛ بخشي از شعر «آن حس گمشده» را بخوانيم: «من آن حس گم شدهام/ يكي از شما خواب مرا ديده است/ از ترس حادثهاي پنهانم كرده/ پنجرهها را بسته/ درها را قفل/ و آسمان كوچكش را كه ديگر آبي نيست/ خاموش كرده/ تا انكارم كند از بن!/ من آن حس گم شدهام/ پيش چشم شما/ غايب از نگاهتان/ معناي حرف شما هستم...» (صفحه 97)
مجموعه اشعار آقاي بازيگر به تازگي توسط نشر ورجاوند عرضه شده است
|