گفتگوی روزنامه فرهیختگان بامهدي غبرايي:در فرصتي كه در ايام عيد پيش آمد كتاب «نون نوشتن» محمود دولتآبادي را خواندم. در روزگاري كه غالبا آدمهاي مشهور حرفها و انديشههاي خود را پنهان ميكنند، چنين نوشتههاي بيريا و روراست غنيمتي است.
چندي پيش كتاب «حديث نفس» نوشته صادقانه حسن كامشاد، مترجم پيشكسوت را نيز خواندم و از صراحت و شيرينزباني ايشان لذت بردم. و اما در مورد نون نوشتن، اولين احساس خواننده (غير از دلواپسيهاي نويسنده هنگام نوشتن و بازنويسي «كليدر»، بهويژه و بعدا «جاي خالي سلوچ» و كتابهاي ديگر) خشم و دلتنگي و بيصبري و اندوه و حتي درماندگي اوست. انگار تمام عالم (يا دستكم هر آنچه و هر آنكه در اين چهارديواري است) دست به دست هم دادهاند تا آسايش جسمي و رواني نويسنده را بر هم بزنند و نگذارند او به كارش برسد و نويسنده عزيز ما در اين احساس تنها نبوده است. شايد بتوان گفت اين احساس كمابيش عام در بين اهل قلم در آن سالها به تعبير نويسنده بوده باشد. البته با شدت و ضعف متفاوت. توجه كنيم كه بيشتر مدتي كه يادداشتهاي دولتآبادي در اين مجموعه آمده در جنگ و ويراني گذشته و بديهي است در روح و روان آدمهاي حساس تاثير بيشتري ميگذارد، تا... هنگام خواندن اين كتاب اين پرسش برايم مطرح شد كه مگر پس از هوشنگ گلشيري، احمد محمود، اسماعيل فصيح و... چند نويسنده بزرگ از نسل محمود دولتآبادي مانده؟ در فرهنگ ما اين چه عارضهاي است كه تا نويسنده زنده است، قدرش را نميدانيم؟ چرا راه دور برويم، نگاهي به زندگي نجيب محفوظ نويسنده مصري بيندازيم. ببينيد پيش از جايزه نوبل، چندين و چند جايزه دولتي و غيردولتي داخلي يا كشورهاي عرب ديگر را گرفته چرا بايد صبر كنيم تا فلان منتقد ادبي خارجي بگويد محمود دولتآبادي نويسندهاي در قد و قواره بالزاك و تولستوي است، تا باورمان شود او نويسندهاي بزرگ است؟ اما خود دولتآبادي بهتر ميداند كه ما تازه داريم خودمان را باور و پيدا ميكنيم. براي ختم مقال بيفزايم كه به تازگي دارم رمان «خانهاي براي جناب بیسواس» نوشته و.س. نايپل (برنده جايزه ادبي نوبل 2001) را پس از 15 سال بازبيني و ويرايش مجدد ميكنم و ميبينم فضاي آن (با تفاوتهايي است) چقدر شبيه كارهاي دولتآبادي، بهخصوص «جاي خاي سلوچ» است. من كه گذشته از اين رمان، سه رمان ديگر هم از اين نويسنده ترجمه كردهام آثار دولتآبادي را هيچ كمتر از آنها نميدانم... براي ايشان عمر دراز توام با سلامتي آرزو دارم و اميدوارم سالهاي پختگي پس از 1374 برايشان صبر و گشادگي به بار آورده باشد و يادداشتهاي پس از 1374 تا امروز را نيز زماني از ايشان بخوانيم.
|