دكتر كاتوزيان در باب نسبت «اخلاق و حقوق» معتقد است: حكمايي كه در كار اجتماع انديشه مي كنند به اين نتيجه رسيده اند كه اگر اخلاق را از كنار حقوق برداريم زيبايي ، لطافت و حسن را برداشته ايم و تنها از حقوق ، زور را باقي گذاشته ايم. اين استاد حقوق دانشگاه تهران در ادامه سلسله نشست هاي «انجمن ايراني اخلاق در علوم و فناوري» كه در مركز پژوهشي توسعه مديريت برگزار شد، سخنان خود را در دو بخش ارائه كرد و ابتدا به تعريف اخلاق پرداخت و سپس نسبت اخلاق با حقوق را مورد بررسي قرار داد و با بيان اقسام مختلف اخلاق اعم از اخلاق برترين ، اخلاق اجتماعي و اخلاق دولتي به تشريح رابطه حقوق و اخلاق پرداخت. وي با اشاره به اين نكته كه به مجموعه قواعدي كه لازمه نيكوكاري و رسيدن به كمال است اجمالا اخلاق مي گويند، گفت : يعني به وسيله اخلاق معياري به دست مي آوريم كه بدانيم چه كاري خوب است و چه كاري بد. آنچه كمتر مورد توجه قرار گيرد كه داوري اخلاق فقط به اعمالي تعلق مي گيرد كه از طرف اراده صادر شود. يعني به فرمان عقل كسي دست به كاري بزند و مشخصا آن كار ارادي باشد. بنابراين اعمالي كه اكراه آميز، غريزي و كلا غيرارادي از سوي شخص صادر شود، موضوع داوري اخلاق قرار نمي گيرد.كاتوزيان در بخش ديگري از سخنانش با تاكيد بر اين نكته كه هركسي مطابق با عقل خود مي داند كه انجام عملي با غايات و آرمان آن عمل مطابقت مي كند يا نه ، اگر تطبيق كند اخلاقي است ، اگر چنين نباشد غيراخلاقي است ، اظهار كرد: در بين حكماي ما نيز كساني به اين موضوع اشاره كرده اند. به عنوان نمونه خواجه نصيرالدين طوسي وقتي تعريفي از اخلاق ارائه مي دهد، مي گويد اخلاق علمي است با هدف ايجاد يك منش و خلق و خويي كه انسان را از كار بد باز بدارد.استاد حقوق دانشگاه تهران در ادامه سخنانش به تبيين اقسام سه گانه اخلاق پرداخت و گفت : اقسام سه گانه اخلاق به اين ترتيب هستند: اخلاق برترين ، اخلاق اجتماعي و اخلاق دولتي. معتقدين به اخلاق برترين اعتقاد دارند اخلاق بايد از يك منشايي بالاتر از اراده انسان صادر شود تا بر انسان تكليف باشد و استدلال آنها اين گونه است كه قواعد و حقوق از سوي نيرو و قدرت دولت پشتيباني مي شود.وي افزود: استدلال ديگري كه بر اخلاق برترين ارائه مي شود اين است كه اخلاق نقش هدايت كننده را دارد و نه فقط تشخيص آن چيزي كه است ، اگر آن گونه كه جامعه شناسان مي گويند فقط به عادات و رسوم اجتماعي بپردازيم ، در واقع دنباله روي اجتماع خواهيم بود در حالي كه مي خواهيم اخلاق نقش رهبر جامعه را داشته باشد و اين رهبري در عادات و رسوم منعكس نمي شود. كاتوزيان تصريح كرد: البته معتقدين به اين گونه اخلاق گروههاي مختلفي هستند، عده اي اين نيرو را نيروي عقل مي دانند. يكي از فيلسوفان تابع اين نظر كانت است ، كانت اخلاق را در دو كتاب نقد عقل نظري و نقد عقل عملي تجزيه و تحليل كرد. مقصود از عقل نظري عقلي است كه انسان در اثر چيدن كبري و صغري ، تصور و تصديق و تفكري كه راجع به آن دارد به آن مي رسد.وي در ادامه اظهار كرد: كانت معتقد است عقل عملي قواعد رفتاري و تحكمي است كه از سوي وجدان شخص به او تلقين مي شود و منشا آن را ممكن است بداند يا نداند. وي براي اين كه اين مساله را مبهم رها نكند، مي گويد: اولين نداي عقل عملي به انسان آزادي و آزاد زيستن است ، تمام مفاهيم ديگر از اين آزادي سرچشمه مي گيرند، حتي وقتي حقوق را تعريف مي كند، مي گويد حقوق نظامي است كه تعيين مي كند آزادي هر كس با آزادي ديگران چگونه تلفيق مي شود. به اين شكل كانت سيستم فلسفي خود را كاملا بر آزادي بنيان مي نهد، بنابراين مركز ارزشها، آزادي است. كاتوزيان در ادامه سخنش به «اخلاق اجتماعي» اشاره كرد و گفت : جامعه شناسان در تعريف اخلاق آن را علم به آداب و رسوم مي دانند. دوركهيم ، پدر جامعه شناسي مي گويد: من تعجب مي كنم كه اخلاقيون هنوز به اين تفكر نرسيده اند كه همان گونه تصور ما از اشيائ عالم خارج عين آن اشيائ و از عين آن اشياء گرفته مي شود. تصور ما از قواعد اخلاقي نتيجه آن اموري است كه در بين چشمان ما مي گذرند. بنابراين چيزي كه هست مطابق واقع و حقيقت است و البته درست است. پس اين عده معتقدند آنچه اكثريت مي پسندند اخلاق است و آنچه نمي پسندند اخلاق نيست. حسن اين شيوه تفكر به روز نگه داشتن اخلاق است ، اما عيب بزرگ اين شيوه اولا پيروي از جامعه است و نه رهبري جامعه و ثانيا اختلاف بين مردم در اخلاقي و غيراخلاقي بودن امور است. وي در ادامه اين سخنراني به گونه اي ديگر از اخلاق با نام «اخلاق دولتي» اشاره و اظهار كرد: اين اخلاق چندان عموميت ندارد اما انديشمنداني همچون هابز و هگل بر اين اعتقادند كه اخلاق عبارت است از اطاعت از دولت و احترام به قوانين دولتي. اگر اخلاق اين گونه باشد ما با نام هيچ چيز نمي توانيم از هيچ چيز انتقاد كنيم بايد در مقابل نظام دولتي مطيع كوركورانه و محض باشيم. عيب و ايراد وارد به اين گونه تفكر به اندازه اي زياد است كه جايي براي بررسي ندارد. انتخاب ما بين اخلاق برترين و اخلاق اجتماعي است و تلاش ما بايد در راستاي جمع كردن اين دو امر متضاد و رسيدن به اتحادي بين محاسن اين دو شيوه باشد.كاتوزيان «تئوري اخلاق والاي اجتماعي» را طرح كرد و گفت : مقصود از اخلاق والاي اجتماعي اين است كه بر خلاف نظر جامعه شناسان اخلاق برترين را بدون يافتن جانشيني بر آن نبايد دور ريخت. اخلاق برترين بايد محترم باشد مگر بخشهايي از آن كه نه مورد قبول عقل هستند و نه مقبول نظر آداب و رسوم اجتماعي. در اينجا دو نكته وجود دارد. اول اين كه از نظر حقوقي بين اين دو تفاوت زيادي وجود دارد: اين كه براساس آداب و رسوم اجتماعي اخلاق برترين را به طور كامل كنار بگذاريم يا اين كه به اخلاق برترين قائل باشيم و تنها استثنائات آن را در اخلاق اجتماعي جستجو كنيم. نكته ديگر اين كه براي استخراج قواعد اخلاقي كافي نيست براي تشخيص قواعد اخلاقي تنها به رفتار توده مردم مراجعه كنيم. وي در باب «نسبت اخلاق و حقوق» گفت : در تاريخ سه مرحله در اين زمينه پيموده شده است. مرحله اول اين كه بين اخلاق و حقوق تفاوتي وجود نداشت و هر دو اشتراكا رعايت مي شد، اما با ايجاد نهضت هاي آزاديخواهي در جهان و موج گرفتن آنها در اين ديدگاه خلل وارد شد. آزاديخواهان به فكر محدود كردن قلمرو اعمال بيروني افتادند. يعني دولت تنها اجازه حضور تا در خانه ها را دارد و بين اخلاق و حقوق مرز مشخصي معين كردند. آنچه درون ما وجود دارد به خود ما مربوط است و آنچه به اعمال خارجي ما مربوط مي شود بايد با قوانين دولتي محدود شود. نتيجه اين گونه تفكر فاصله قائل شدن بين اخلاق و حقوق است. پيشتاز اين نگرش كانت است. وي با اشاره به اين نكته كه هدف سياسي اين متفكرين محدود كردن قدرت دولت در زندگي شخصي مردم بوده تا انسانيت فداي اقتدار دولت نشود، گفت : تا انسان در عين رعايت قوانين حاكم در جامعه از نظر درون آزاد و رها باشد. اين مورد تا آنجا پيش رفت كه عقايد رو به سستي گذاشت ، آزادي در بند آزادي درآمد و برخي از زرنگ ترها آزادي را در استفاده خود درآوردند. براي جلوگيري از اين استثمارها چه بايد انجام داد؟ كاتوزيان همچنين به تبيين «مفهوم اجتماعي حقوق و اخلاق» پرداخت و گفت : اگر طبق عقيده جامعه شناسان بگوييم كه اخلاق عبارت از قواعدي است كه در نتيجه نزديك شدن گروههاي اجتماعي به عادات و رسوم اجتماعي به وجود مي آيد، اخلاق هم همين را مي گويد. پس ديگر تفاوتي بين اخلاق و حقوق باقي نمي ماند لذا اين فكر اجتماعي به نزديك شدن حقوق و اخلاق دامن زد.