كوتاه درباره نمايشنامه «ژاك و اربابش»
طنز، عشق، تقدير
نمايشنامه «ژاك و اربابش» را منتقدان اروپايي مانيفست «خشم انسان بر جبر و تقدير» ميدانند، «كوندرا» در مقدمه اين كتاب ادعا كرده است اين كتاب يك «وارسيون» است و او در نوشتن اين نمايشنامه به شاهكار «دني ديدرو» يعني «ژاك قضا و قدري» گوشه چشمي داشته است.
خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا) ـ رضا قنبري: «كوندرا» در مقدمه اين كتاب به دلايل اهميت رمان «ژاك قضا و قدري» اثر «ديدرو» اشاره ميكند و آن را يك شاهكار ديده نشده در ادبيات جهان به شمار ميآورد.
او با تاكيد بر اين كه نمايشنامهاش يك تقليد از كار «ديدرو» است هرگونه تقليد و بازنويسي در ادبيات را بيحاصل ميشمارد و مينويسد: «هدفم دفاع از بكارت واجب الحرمت آثار هنري نيست، حتي شكسپير هم آثاري را كه ديگران خلق كرده بودند بازنويسي كرد. او به هر حال «اقتباس» نكرد؛ او از يك اثر به عنوان مضموني براي وارياسيونهاي خودش و وارياسيونهايي كه خود نويسنده بيچون و چرايشان بود استفاده ميكرد...» (صفحه 12)
كوندرا در نمايشنامه «ژاك و اربابش»، طنز را محور اصلي اثر قرار داده و اين طنز در همه نمايشنامه حضور و تسلط دارد، حتي در زماني كه فاجعه، تلخكامي يا خباثتي در حال رخ دادن است.
او از طنز به عنوان تيغ جراحي استفاده ميكند تا پوسته آدمهاي نمايشنامه را بشكافد و به درون پيچيده آنها دست پيدا كند؛ او عمق و اندازه حسادت، ريشههاي دروغ و حقارت و دگرديسي عشق را به نفرت به شكلي استادانه به مخاطب خود نشان ميدهد.
ارباب و ژاك، در سفري مدام هستند و مقصدشان (و حتي مبدأ حركتشان) نامعلوم است؛ نويسنده اين سفر مدام را نمادي از سفر زندگي گرفته است يا به عبارتي همان سطر درخشان «مولوي»: «ز كجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود/ به كجا ميروم آخر ننمايي وطنم».
ژاك و ارباب در طول سفر به بازگويي داستان عاشق شدنشان ميپردازند؛ اما آنچه در عمق اين خاطرهگويي عاشقانه وجود دارد؛ فرآيند تحقير و توبيخ شدن و سرگرداني آدمهاي داستان است و اين همه در نام عشق و به اتكاي آن بر سر آدمهاي نمايشنامه ميآيد و اين عنصر طنز و جراحي «كوندرا» هنگامي عجيبتر و كاربرديتر ميشود كه نويسنده روابط منطقي را در هم ميريزد.
او اربابي را نشان ميدهد كه به حكم تقدير گردن نهاده و پيش رفته است و بدون نوكر خود «ژاك» نميتواند زندگي كند و در عين حال پذيرفته است كه هرگز دستور ندهد چون نوكرش از او بهتر ميفهمد و ميتواند براي خود و اربابش تصميم بگيرد.
اين در هم ريختگي روابط اجتماعي نشانگر در هم ريختگي روابط انساني و اجتماعي در جهان است؛ جهاني كه پرشتاب به سمت از همگسستگي مفاهيم انساني و خشونت و ترس حركت ميكند.
كوندرا در حوزه رمان نويسندهاي نامآور است اما با نوشتن تنها نمايشنامهاش نشان داد آنجا كه سنت قصهگويي و ساختار دراماتيك با هم پيوند پيدا كند؛ شاهكاري مثل «ژاك و اربابش» نوشته ميشود.
چاپ پنجم نمايشنامه «ژاك و اربابش» با ترجمه فروغ پورياوري به تازگي توسط انتشارات روشنگران عرضه شده است.
|