صفحه اول موضوعات ناشران نويسندگان راهنماي خريد چاپ کتاب
  •  انتقادات و پيشنهادات
  • اي باغ پر سخاوت انديشه هاي ناب .... پنهان به برگ برگ تو اعجاز آفتاب .... جان من و تو هرگز ، از هم جدا مباد .... اي خوب جاودانه ، اي دوست ، اي كتاب .... فريدون مشيري
    3 آذر 1403
    اخبار کتاب
    تبليغات
    اشتراک خبرنامه
    اشتراک قطع اشتراک
    نگاهی کوتاه به کتابهای منتشره
    عضويت در فروشگاه
      نام کاربري:
      کلمه عبور:
      کد امنيتي:کد امنيتي
      کد عبور:
    براي خريد بايد عضو باشيد. ثبت نام کنيد
    رمز را فراموش کرده ايد؟
    انتشارات ميثم تمار
    انتشارات پرتو خورشيد
    انتشارات آوای سورنا
    انتشارات نسل آفتاب
    بازديد کنندگان
    امروز: 2681
    ديروز: 7207
    جمع کل: 30541159
    سفارش تلفني كتاب    09121725800    (021)66977964 - 7   [دیگر شهرها] 

    کتاب :: نگاهی به كتاب قمارباز به روايت صالح حسيني
    نگاهی به كتاب قمارباز به روايت صالح حسيني

    7 شهريور 1388

    قماربازنمونه يك ترجمه داستاني از رمان


    اول از همه بگويم بيشتر ترجمه هايي كه از آثار ادبي، اعم از رمان و داستان مي شود، داستاني نيستند. منظورم از الزام داستاني بودن اين است كه مترجم بايد تا آنجا كه ممكن است زباني متناسب با متن اصلي تدبير كند كه خواننده بتواند به واسطه آن به لحن راوي و شخصيت ها پي ببرد و از طريق تكيه كلام ها، واژگان خاص آنها به حالات و روحيات آنها پي ببرد. داستاني ترجمه كردن مستلزم وقوف به فضاي خاص داستان در متن اصلي و توانايي انتقال آن به متن ترجمه است. داستاني ترجمه كردن متن نيازمند رفتاري متفاوت با متن داستاني در مقايسه با متون غيرداستاني است. برخي از مترجمان ترجمه داستان را فقط اين مي دانند كه در مقابل واژگان نويسنده واژگان معادلي - آن هم دم دست ترين واژگان- را بگذارند و خود را از قيد وظيفه درست ترجمه خلاص كنند. اين مشكلي است كه ما با ترجمه هاي قديمي آثار داستايوفسكي تاكنون داشته ايم. يعني در اين ترجمه ها همه شخصيت ها مثل هم و جملگي مثل راوي حرف مي زنند. آنچه مخصوصاً در اين آثار مفقود است سيلان زنده زبان روزمره است كه به عنوان مثال در همان زماني كه فرضاً مشفق همداني يا مهري آهي دست به ترجمه آثار داستايوفسكي زدند در آثار نويسندگان معاصرشان جلوه مي كند. مسلم است كه قصدم بي ارج كردن كار اين مترجمان نيست. خود من همه آثار داستايوفسكي را از طريق همين ترجمه ها خوانده ام و مديون شان هستم. اما اين واقعيت را نمي توان ناديده گرفت كه اين ترجمه داستاني نيست و به همين دليل هم تا مدت ها بعد كمتر ترجمه يي را رغبت مي كردم دست بگيرم مگر وقتي مي ديدم كسي مثل صالح حسيني سراغ اين آثار رفته است. وقوف صالح حسيني بر دقايق ترجمه داستاني را مي توان از همين ترجمه قمارباز (قمارباز، ترجمه صالح حسيني، نيلوفر، تهران، 1386) دريافت. ترجمه هاي داستاني حسيني را از فاكنر و كنراد ديده بودم اما داستاني ترجمه كردن داستايوفسكي برايم چندان باور كردني نبود مخصوصاً اينكه ته ذهنم از داستايوفسكي تصور نويسنده شلخته يي را داشتم كه به ضرب و اضطرار بدهي هايش داستان مي نويسد و فرصت بازخواني و دوباره نويسي و از اين قبيل را ندارد. ته ذهنم جا افتاده بود كه داستايوفسكي پرسوز و گداز مي نويسد و چندان در بند ظرايف داستاني نيست. قمارباز ترجمه حسيني را كه دست گرفتم جا خوردم وقتي ديدم راوي داستايوفسكي زبان خاص خودش را دارد. از اصطلاحات مناسب حال يك قمارباز روسي استفاده مي كند. بقيه آدم هاي داستان هم همين طور. از اين قبيل اند عبارت هايي مثل «كوتاه نمي آيم»، علي اعجاله، ردخور نداشت، جيك وبوك، توي نخ رفتن، زابرا شدن، «شستم خبردار شد»،«چس خوري»، كلهم اجمعين، عوام كالانعام، شتيلي بگير، سلسله بندنده ام، خاك بر سر من بكنند، از تك و تا افتادن، قاطي كردن، دبنگ، ريغ رحمت را سر كشيدن، پول يامفتي، والذاريات گفتن، لاكردار، چشم سفيد، آكله، مصبتو شكر. براق شدن، ماهرخ رفتن، خنگوله و غلبات وجد. اين عبارات جز عبارت «مصبتو» و عبارت «انگار حكم ازلي اين بوده كه از بداختري و نفرين حصه يي ببرد،» (ص91) كه بوي ترجمه هاي حسيني را از فاكنر مي دهند در متن خوش نشسته است. به هر حال ديگر وقتش شده بود كه قمارباز داستايوفسكي به زبان روزمره فارسي هم به كلام درآيد و اين مغتنم است.

    قمارباز داستان تعدادي آدم است كه جمع شده اند در شهري به نام ورتمبرگ و منتظرند خبر مرگ مادربزرگ از سن پترزبورگ برسد؛ يك ژنرال بازنشسته شاخ شكسته كه عاشق مادموازل بلانش فرانسوي شده است كه قرار است وقتي بله را بگويد كه مطمئن شود ژنرال وارث ثروت مادربزرگ مي شود، يك فرانسوي قالتاق (دگريو) كه به ژنرال و پولينا پول قرض داده است و دو تا آدم عاشق؛ يكي راوي كه معلم سرخانه است و ديگري يك انگليسي به نام استلي كه در واقع كارش اين است كه گره هاي داستان را باز كند و بخش هاي مختلف آن را به هم وصل كند. ما همان طور كه گروه منتظر اعلام خبر مرگ مادربزرگ است، منتظر اين خبريم. اما داستايوفسكي همه را غافلگير مي كند. به جاي خبرش خود مادربزرگ مي آيد و وصف ورود صاعقه وار و واكنش گروه به اين ورود از صحنه هاي بي نظير در دنياي داستان است. اما اين تازه اولش است. مادربزرگ شروع مي كند به قمار كردن و بعد از چند بار برد، يك دفعه دار و ندارش را به باد مي دهد و راهي سن پترزبورگ مي شود. مادموازل بلانش ژنرال را ول مي كند و همه چيز به هم مي ريزد. بعد از چند پرده در داستان راوي وقتي به اتاقش برمي گردد پولينا را آنجا مي بيند. متوجه مي شود او به دگريو بدهكار است. راه مي افتد مي رود قمارخانه. پول هنگفتي مي برد و مي آورد مي دهد پولينا. اما پولينا بعد از آنكه شبي را مي گذراند، پول را با تحقير رد مي كند. پولينا مثل بسياري از زنان داستايوفسكي شخصيتي مرموز دارد و نيروي قهار و مهارناپذيري بر مردان داستان وارد مي كند. او شباهت زيادي به قهرمان زن رمان ابله آناستازيا دارد. راوي خود را در برابرش حقير و بي ارزش تصور مي كند. يك لاوجود. مثل برده يي كه صاحبش مي تواند در برابرش لخت شود بي آنكه وجودش را حس كند. از همين نظر راوي اجازه مي دهد به او اظهار عشق كند. انگار بگو كه بخواهي كسي را سرگرم كني. اين همان زني است كه در بسياري از داستان هاي داستايوفسكي ظاهر مي شود. اما اين قدرت اهريمني در انتهاي داستان به صورت ملودراماتيكي به باد مي رود. استلي به راوي مي گويد پولينا او را دوست دارد. البته اين را وقتي مي گويد كه ديگر همه چيز از دست رفته است.

    در قمارباز راوي عقايدي هم درباره روس ها و آلماني ها و فرانسوي ها و انگليسي ها ابراز مي دارد. به طور كلي روس ها را آدم هايي اهل خطر و بي پروا از آينده و بي حساب و كتاب مي داند. آنها را موجوداتي عاطل و باطل مي داند كه حتي اگر قمار مي كنند در انديشه جمع آوري پول و پله نيستند. قمار مي كنند تا تفريح كنند. و چند صباحي را خوش باشند. در مقابل آلماني جماعت را موجودي سرمايه دار و پول پرست مي داند كه همه زندگي اش را به خواندن كتاب هاي تعليماتي مي گذراند و فرانسوي جماعت را آدم حقه بازي مي داند كه ظاهر آراسته يي دارد و مخصوصاً دختران ساده روسي را شيفته خود مي كند. در نهايت راوي مي ماند و بطالتي بي انتها و وعده هايي براي كار كردن به خود و باز بيهوده و هوس قماري ديگر.

    به نظرم داستان بر زمينه عشق راوي به پولينا بنا شده است. اما اين پي و بنا رفته رفته با اظهار نظرهاي راوي درباره ملل مختلف و درس دادن به دختران روس كه مراقب مردان خوش نماي فرانسوي باشند، و درباره آداب قمار و از اين قبيل و بعد حضور پررنگ مادربزرگ به پس زمينه رانده مي شود. ما همه مي خواهيم بدانيم اين پولينا چرا چنين قدرتي بر راوي اعمال مي كند. پولينا بيشتر در سايه است. البته شايد هم نويسنده چاره يي نداشته است. براي آنكه يك موجود خارق العاده تصوير كني نمي تواني دم به دم بياوريش جلوي تصوير. اين قدرت مي توانست تا آخر بماند در صورتي كه آن اظهار عشق آبكي به واسطه استلي صورت نمي گرفت. البته داستايوفسكي در ابله سنگ تمام مي گذارد و تصوير اين زن را با قدرت كامل به نمايش مي گذارد.

     

     

    روزنامه اعتماد/شاپور بهيان

    درخواست کتاب راهنماي خريد سبد خريد چاپ صفحه چاپ صفحه ارسال به دوست ارسال به دوست
    جستجو
  •  درخواست کتاب
  • ویلای تابستانی


    جنگ كه تمام شد بیدارم كن


    گنج قلعه ی متروك


    كتاب مستطاب آشپزی از سیر تا پیاز (دو جلدی )


    هنر آشپزی (دو جلدی )


    دل نوشته ها 1


    If you have problem to read Farsi words, please click on View >Encoding> Unicode-utf-8

    كليه حقوق محفوظ است، استفاده از مطالب با ذكر منبع بلامانع است  

    Email: info@sababook.com 

     

    طراحي و اجرا توسط: رسانه پرداز عصر جدید


    تبلیغات متنی: فروشگاه کتاب :: دانلود رایگان :: فروشگاه کارتون :: انتشارات کتاب
    خدمات اینترنتی: دامین ( domainهاستینگ ( hostingطراحی وب سایت ( websiteتجارت الکترونیک
    هفته نامه گویه :: فروشگاه اینترنت :: جامعه مجازی :: موسسه عدل :: خرید اینترنتی سریال :: کتاب :: موتور جستجو :: فال حافظ
    اخبار خانواده: آشپزی، تغذیه، بهداشت و سلامت، روانشناسی، سرگرمی، دکوراسیون، کودک، حوادث، محیط زیست، هنر، تلویزیون و سینما، فناوری، مشاوره حقوقی، کتاب
    اخبار ورزشی: اخبار ورزش فوتبال، والیبال، بوکس، کاراته، ایروبیک، جودو، پینگ پنگ، تیراندازی، هندبال، ووشو، کبدی، اسکیت، پرورش اندام، بدمینتون، تنیس روی میز، اسکی