کتاب :: نگاهی به كتاب بیژن و منیژه نوشته جعفر مدرسصادقي
نگاهی به كتاب بیژن و منیژه نوشته جعفر مدرسصادقي
16 مرداد 1388
جذابيت و سرگرمكنندگي رمان و داستان كوتاه، به خوديخود نه امتياز محسوب ميشود و نه ايراد. گرچه سرگرمكنندگي مبتني بر ايجاد تعليق و تحريك حس كنجكاوي، ويژگي مشترك همه آثار عامهپسند است و در حقيقت خاستگاه ايندست آثار محسوب ميشود، اما كم هم نيستند نويسندگان نخبهاي كه با تمهيدات مختلف تلاش ميكنند جذابيت رمانها و داستانهاي خود را هرچه بيشتر و بيشتر كنند، تا بتوانند در قدم اول خواننده را پاي اثر بنشانند و در قدم بعدي آنچه را كه هدفشان از نوشتن -خلق هنري- بوده، برايش روايت كنند. بحث سر همان موضوع كمكم تاريخي هدف و وسيله است: گروه اول -در فرآيندي كه بيشباهت به باج دادن نيست- هدفش صرفا راضي نگه داشتن خواننده و جذب مخاطب و فروش بيشتر است، اما گروه دوم سرگرمكنندگي و جذابيت اثر ادبي را تمهيدي براي آماده كردن ذهن مخاطب ميداند و ابزاري براي وادار كردن او به مطالعه تهميدي كه فرآيند خوانش اثر ادبي را شبيه به انجام مراسمي آييني ميكند كه اول نياز به مقدمات ظاهري دارد تا از آنجا به عمق برود. همين تفاوت ديدگاه باعث ميشود كه در تقسيمبندياي ديگر، نويسندههايي كه براي جلب خواننده –و نه لزوما جلب نظر او- و به تبع آن جذابيت اثر داستاني ارزش قائلند، طيف وسيعي را تشكيل دهند: از گابريل گارسيا ماركز گرفته تا دانيل استيل و در مقياس سرزمين خودمان از احمد محمود گرفته تا ر. اعتمادي. شايد بشود اينطور گفت كه هم در ادبياتي كه براي خواص نوشته ميشود و هم در ادبيات عامهپسند، سرگرمكنندگي عنصري قابل اعتنا و توجه براي بسياري از نويسندههاست، چرا كه يكي از مهمترين عوامل در برقراري ارتباط خواننده با اثر داستاني است و اين خود، احتمالا يكي از خواستههاي اساسي هر نويسندهاي است. كيفيت آثار همين معدود نويسندههايي كه نامشان ذكر شد، ميتواند آن گزاره آغازين را تاييد كند كه: «جذابيت و سرگرمكنندگي اثر داستاني به خوديخود، نه امتياز محسوب ميشود و نه ايراد.» جعفر مدرسصادقي هم از آن نويسندههايي است كه پس از بررسي مجموعه آثارش، به نظر ميرسد به جذابيت آنها و بهخصوص رمانهايش بسيار اهميت ميدهد؛ تا جايي كه اين موضوع تبديل به يك ويژگي در آثار او ميشود و خواننده از پيش ميداند كه وقتي شروع به خواندن اثري از مدرسصادقي ميكند، به اين سادگيها نميتواند زمين بگذاردش. او به خوبي عوامل ايجاد جذابيت در رمان را ميشناسد و مهمتر از آن، به خوبي هم ميتواند از اين عوامل استفاده كند. شايد در جامعه علمگريز و خودمحور ما، كه از سويي بررسيهاي علمي و آماري، چه از سوي سازمانهاي دولتي و چه از سوي نهادهاي غيردولتي، چندان مفيد و بايسته شمرده نميشود و از سويي ديگر عواملي بيرون از جامعه ادبي -همچون اداره كتاب وزارت ارشاد- تكليف ادامه حيات يا مرگ اثر داستاني را روشن ميكند، تنها راه سنجش ميزان مخاطب آثار ادبي، بررسي تعداد تجديد چاپهاي آن و انجام پارهاي تحقيقات ميداني باشد؛ كه در مورد تعداد زيادي از آثار مدرسصادقي انجام شده و نشاندهنده اقبال مخاطبان به آثار اوست؛ اقبالي كه حتي پايانبنديهاي معمولا نااميدكننده رمانهاي او هم نميتواند خدشهاي بر آن وارد كند. رمان «بيژن و منيژه»، آخرين رمان مدرسصادقي، هم از اين ويژگي عاري نيست و نويسنده با ترفندهاي مختلفي، كه جهان داستان و پرواز خيال در اختيارش ميگذارد، سعي ميكند خواننده را پاي خواندن كتاب نگه دارد. او از نثر سرراست و رواني استفاده ميكند كه گاه حتي پهلو به نثر ژورناليستي ميزند، اما هرگز ژورناليستي نميشود، گاهي پهلو به نثر بديهي ميزند، اما هرگز بديهي نميشود و همواره كاركردي داستاني دارد؛ به اين معنا كه دارد شخصيتپردازي ميكند يا دارد صحنهپردازي ميكند يا فضاسازي و... اما هرگز توضيح واضحات نميدهد. همين رواني نثر اولين عاملي است كه خواننده را جذب خواندن داستان ميكند. از اين نكته هم نبايد گذشت كه دايره لغات مدرسصادقي بسيار گسترده است و اين شايد هم بهخاطر مطالعهاي باشد كه او روي آثار ادبيات كلاسيك ايران، همچون تاريخ بيهقي و تاريخ سيستان، انجام داده. ميتوانيم نمونهاي از نثر او در رمان «بيژن و منيژه» را باهم بخوانيم: ... توي مدرسه به اندازه كافي نصيحت به خوردمان ميدادند. اما مدرسه مدرسه بود و كاريش نميشد كرد مدرسه مال همين بود و از مدرسه انتظار ديگري نميرفت. مدرسه مال اين بود كه از تو با نصيحت، با چوب، با مثلثات، با هندسه، يك آدم معقول اما [...] بسازد... يك آدم [...] كه از خنديدن ميترسيد، از خوديها بيشتر ميترسيد تا از غريبهها... از سايه خودش ميترسيد... (بيژن و منيژه، صفحه 26) تمهيد ديگر مدرسصادقي در اين رمان استفاده از طنز در روايت است؛ طنزي كه معمولا مايههاي سياسي-اجتماعي دارد و خود تبديل ميشود به نقد نگرش يك نسل، نسلي كه در جواني كودتاي 28 مرداد را تجربه كرده و در ميانسالي انقلاب را. در صحنه ديد و بازديد عيد در منزل پدر راوي، جهانگيرخان و پدر راوي درباره اوضاع و احوال سياسي ايران با هم مناظره ميكنند. از سويي پدر راوي فكر و ادعا ميكند كه با تزريق نكردن آمپول هوا به سردسته چماقداران 28 مرداد 32، مسير تاريخ معاصر ايران را تغيير داده و از سوي ديگر جهانگيرخان همه آن جريان را مبتني بر توطئهاي ميداند كه غرب از پيش چيده بوده و هر كس صرفا داشته نقشي را كه برايش تعيين كرده بودند، بازي ميكرده. مناظره پدر راوي با جهانگيرخان در رمان، كمكم تبديل ميشود به مناظره داييجان ناپلئون و توهم توطئه، و طنز نابي را خلق ميكند كه گرچه همه ما بهوفور در زندگيمان ديدهايم، اما در ادبياتمان كمتر خواندهايم. كار اساسي مدرسصادقي در رمان «بيژن و منيژه»، نحوه روايت ماجراست. او روايت را نه از ابتدا، كه از جايي ميانههاي داستان شروع ميكند و با گريزهاي گاهبهگاهي كه به گذشته ميزند، پازل روايت را در ذهن خواننده كامل ميكند. به اين ترتيب خواننده در رمان با شخصيتهايي روبهرو ميشود كه انگار از قبل همه آنها را ميشناخته، و با خردهروايتهايي برخورد ميكند كه انگار قبلتر شنيده و از ماجرايشان باخبر بوده. اين تمهيد به خواننده كمك ميكند كه هرچه بيشتر با شخصيتها احساس همذاتپنداري كند و خود را در متن ماجراهاي داستان قرار دهد. مجموعه اين تمهيدات به مدرسصادقي كمك كرده كه يك بار ديگر مخاطب را با خود همراه كند و پيش از هر كار ديگر، برايش داستان بگويد. در عين حال سفرهاي كم مايه را پيش روي او باز نكرده كه بلافاصله ذهنش را رها كند و همين ميشود كه هركس به فراخور حال، با رمان، ماجراها و شخصيتهايش درگير ميشود و دريافتي شخصي و متناسب با سطح و نوع آگاهياش از رمان خواهد داشت. چنين نكتهاي تابهحال كمتر در آثار مدرسصادقي و ديگر نويسندههاي ايراني مورد توجه قرار گرفته است. چنين بيتوجهياي برخاسته از فضاي ادبي اين روزهاي ايران است كه در آن مخاطب هرچه كمتر و كمتر مورد توجه نويسنده و منتقد قرار ميگيرد. اين روزها فيلم «درباره الي» روي پرده سينماهاي پايتخت است. فارغ از كيفيت محتوايي و قابليتهاي ساختاري، امتيازي كه بسياري از منتقدان سينماي ايران براي اين فيلم برشمردهاند، اين است كه سعي كرده -تاحدودي هم توانسته- كه هم نظر منتقدان و كارشناسان را جلب كند و هم نظر تماشاگران عادي را؛ كه عصر جمعهاي بهجاي نشستن توي خانه ترجيح دادهاند بروند سينما و فيلمي ببينند. رمان «بيژن و منيژه» هم همين ويژگي را دارد، اما به نظر ميرسد فضاي ادبي ما، با تاخيري 40 - 35 نسبت به سينماي همين مملكت، آثاري را بيشتر ميپسندد كه هرچه بيشتر بوي قهوه بدهد و توي دود سيگار غرق باشد.