تجسم واقعي شجاعت در وجود علي(ع)
چاپ اول كتاب «حيدرانهها(داستانهاي شيرين و مستند از شجاعت حضرت علي"ع")» تاليف محمد صحتي سردرودي از سوي انتشارات پرتو خورشيد منتشر و روانه بازار نشر شد.\
اين اثر، دربر دارنده داستانهايي مستند و جذاب از شجاعتهاي حضرت علي(ع) است كه پيكارها و رفتارهاي آن ابر مرد تاريخ را بهصورت داستانهايي شيرين بيان ميكند.
بجاست پيش از آن كه به بررسي اين كتاب پرداخته شود، تعريفي از كلمه شجاعت ارايه شود. در تعريف شجاعت آمده است: «شجاعت حد وسط در ميان افراط و تفريط قرار ميگيرد كه افراط در شجاعت را تهور و تفريط در آن را جبن و ترس گويند. در تعريف شجاعت گفته ميشود كه قوت دل و قدرت روحي است و از نظر اخلاقي شجاعت ملكه اطاعت قوت خشم و غضب از قوت عقل است و انسان شجاع كسي است كه در عين داشتن قدرت روحي و قوت دل، خشم و غضب خود را هميشه با نيروي عقل مهار ميسازد. به عبارت سادهتر، شجاع كسي است كه بيش از هر چيز هميشه به خويشتن خويش و خواستههاي گوناگون خود تسلط دارد و هرگز بيگدار به آب نميزند و همه نيروها و تواناييهاي خود را به صورت كامل و حساب شده در اختيار دارد و هرگز عنان از كف نميدهد. به اين ترتيب شجاع حقيقي كسي است كه به وقتش صبر و بردباري پيشه ميكند و دندان روي جگر ميگذارد و به وقتش نيز فرصتها را صيد ميكند و دست به اقدامهاي خطير و خطرناك ميزند.» البته شجاعت انواع و اقسامي دارد كه مراد مولف در اين دفتر بيشتر «شجاعت جنگي و دفاعي» است. محمد صحتي سردرودي در بخشي از پيشدرآمد كتاب حاضر مينويسد: «شجاعت حضرت علي(ع) نياز به بحث و بررسي زيادي ندارد كه دوست و دشمن هميشه به آن اقرار و اعتراف كردهاند و قولي است كه جملگي برآنند. كسي را در اينجا ترديدي نيست. تا نياز به شرح و بسط سخن باشد تنها به نقل قولي از ابن ابيالحديد معتزلي بسنده ميشود: علي(ع) در شجاعت چنان است كه نام همه شجاعان پيش از خود را از ياد برده است و نام و ياد همه شجاعاني را كه پس از او آمدهاند، از صفحه تاريخ زدوده است. پايگاه و پايداريهاي او در جنگ چنان شهرتي دارد كه تا روز قيامت به آن مثلها زده خواهد شد. او دلاوري است كه هرگز از حريفي نگريخت و از هيچ سپاهي نترسيد؛ با هيچ هماوردي همنبرد نشد مگر اين كه او را كشت و هرگز ضربتي نزد كه نياز به ضربت دوم داشته باشد؛ هركس را كه كشت با يك ضربت كارش را تمام كرد. در حديث هست كه: "ضربههاي او هميشه تك ضرب و يكي بود." هنگامي كه علي(ع) معاويه را به جنگ تن به تن فراخواند تا مردم با كشته شدن يكي از آن دو از جنگ و كشت و كشتار نجات يابند، عمرو عاص به معاويه گفت: علي از سر انصاف سخن ميگويد، معاويه در جواب گفت: از آن هنگام كه خيرخواه من بودهاي هرگز به من خيانت نكردي مگر امروز، آيا مرا به جنگ تن به تن با ابوالحسن ميخواني؟ حال آن كه خود بهتر از هر كس ديگر ميداني! او شجاع و دلاوري است كه سر از تن جدا ميكند، چنان مينمايي كه به اميري شام پس از من طمع بستهاي. عرب بر خود ميباليد كه بتواند در جنگ با او روبهرو شود و تاب ايستادگي بياورد. حتي بازماندگان كساني كه به دست او كشته ميشدند، بر خود ميباليدند كه علي(ع) او را كشته است و اين گروه بسيارند. خواهر "عمرو بن عبدود" يكي از آنان بود كه در مرتبه برادرش چنين سرود: "اگر كشنده عمرو كسي ديگر جز اين كشندهاش بود، همواره و تا هرگاه زنده بودم بر او ميگريستم، اما كشنده او، يعني علي(ع)، كسي است كه او را مانندي نيست و پدرش(ابوطالب) مايه شرف مكه بود.»
در كتاب براي بيان شجاعت علي(ع) داستاني به عنوان نمونه نقل ميشود مبني بر اين كه «روزي معاويه از خواب بيدار شد و ديد كه عبداللهبن زبير كنار پاهاي او بر روي تختش نشسته است. معاويه نشست و در حالي كه عبدالله با او شوخي ميكرد، به وي گفت: "اي امير مومنان! اگر ميخواستم، ميتوانستم تو را غافلگير كنم. معاويه گفت: شگفتا! از كي چنين شجاع شدهاي؟ پاسخ داد: از آن روزي كه در صف جنگ برابر عليبن ابيطالب ايستادم. با اين وجود چگونه تو ميتواني شجاعت مرا انكار كني؟ معاويه با تمسخر و تحقير او گفت: آري و نتيجه آن ايستادن اين ميشد كه علي با دست چپش ميتوانست تو و پدرت را بكشد بدون اين كه دست راستش را به كار گيرد. بلكه دست راستش چنان آسوده باشد كه بتواند با آن نيز كسي ديگر را بكشد."»
خلاصه سخن اين كه شجاعت هر شجاعي در اين جهان بالاخره روزي به سر ميرسد چون هر كسي پنج روزه نوبت اوست، اما شجاعت علي(ع) چنان است كه اگر از هر نوع شجاعتي در دنيا سخن گفته شود، در نهايت سخن به علي(ع) خواهد رسيد. شجاعت در شرق و غرب زمين با نام علي(ع) شناخته ميشود، اما قوت بازو و نيروي دستش چنان بود كه در هر دو مورد به او مثل زده ميشود. ابنقتيبه در كتابش «المعارف» مينويسد: «با هيچكس كشتي نگرفت مگر اينكه او را به زمين زد و از پاي درآورد و علي(ع) بود كه در خيبر را از بن برآورد و سپس گروهي از مردم دست به دست هم دادند تا در را به پشت برگردانند كه نتوانستند. باز او بود كه بت هبل را با همه بزرگي و سنگيني از فراز بام كعبه از ريشهاش كند و بر زمين كوفت. و به روزگار خلافت خويش سنگ بزرگي را كه تمام سپاهيانش از كندن آن ناتوان مانده بودند، به تنهايي و با دست خويش از جاي برآورد تا از زير آن آب جوشيد و بيرون زد.»
مولف در كتاب حاضر همچنين تحريفات و تهمتهايي را كه دشمنان به اسلام و قرآن ميزنند را يادآور ميشود و به نقد جمله مشهوري كه بر سر زبانهاست ميپردازد و مينويسد: «سخني است كه مشهور شده و مردم ميگويند: "اسلام را دو چيز نگه داشت: 1ـ ثروت خديجه(س)؛ 2ـ شمشير علي(ع)." و اين سخن يك صورت درست و يك صورت نادرست دارد كه توهمي بيش نيست. صورت درست همين است كه گفته ميشود: ثروت خديجه و شجاعت علي(ع) هر دو در دفاع از اسلام و حراست از پيامبر(ص) نقش چشمگيري داشتهاند كه قابل انكار نيست. و صورت نادرست سخن، وقتي است كه گفته شود: اگر ثروت خديجه و شمشير علي(ع) نبود، اسلام و مسلمانان پا نميگرفتند و امروز هرگز از اسلام و قرآن در دنيا خبري نبود. در توضيح بايد گفت كه عوامل بقا و رشد اسلام و مسلمانان فقط اين دو عامل نبود، كه عوامل بسيار ديگري نيز بودند كه برخي از آنها بسيار بيشتر از اين دو، تاثير داشتهاند؛ از اين ميان و از باب نمونه اين عوامل را ميتوان نام برد: 1ـ فطري بودن اصول و مباني اسلام؛ 2ـ منطقي و عقلاني بودن اسلام و قرآن؛ 3ـ قرآن مجيد؛ 4ـ اخلاق و صداقت پيامبر اسلام(ص)؛ 5ـ و صد البته پيروان صديق و صادق اسلام كه پيش از همه و در راس آنها حضرت خديجه(س) و امام علي(ع) قرار داشتند. و صورت نادرست سخن زماني خود را بيشتر مينماياند كه برخي با غرضورزي اين نتيجه را از آن ميگيرند و ناجوانمردانه ميگويند: "اسلام ديني است كه با زر و زور پا گرفته و مانده است، يعني اگر زر خديجه و زور شمشير علي نبود، اسلامي هم نبود!" ترديدي نيست كه به اين تحريفات و تهمتها از روزگار جنگهاي صليبي، مدام دامن زده ميشود، چرا كه ارباب كليسا و مبلغان ارامنه و از سويي ديگر خاخامهاي يهود و توجيهگران صهيونيسم، خود ميدانند كه اگر مردم دنيا اسلام و قرآن را آنچنان كه بود و هست به درستي بشناسند، دسته دسته از مسيحيت و يهوديت تحريف شده، روي گردان شده و از صميم قلب، قرآن و اسلام را به عنوان كتاب آسماني و دين كامل خدا خواهند پذيرفت. آنان نيك ميدانند كه اصول آموزههاي حضرت مسيح(ع) و حضرت موسي(ع) به صورت صحيح و كامل در اسلام و قرآن وجود دارد: نام احمد، نام جمله انبياست چون كه صد آمد، نود هم پيش ماست و به قول علامه اقبال لاهوري: نقش قرآن چون كه در عالم نشست نقشههاي پاپ و كاهن را شكست فاش گويم آن كه در دل مضمر است اين كتابي نيست چيز ديگر است چون كه در جان رفت جان ديگر شود جان كه ديگر شد جهان ديگر شود ميراثخواران جنگهاي صليبي و مزدوران صهيونيست هنوز هم كه هنوز است همه ساله بودجههاي كلاني خرج ميكنند تا اسلام را دين جنگ و خشونت و مسلمانان را جنگجو و تروريست معرفي كنند. در حقيقت آنها با نگاه به تاريخ گذشته و عملكرد خود ميخواهند با پيشدستي كردن، مسلمانان را به اين تهمتها متهم بكنند كه مبادا خود و دينشان به اين اوصاف متهم شوند. اگر دقت كنيم در بسياري از سخنهاي ساختگي و شعارهاي دروغين و شهرت يافته، ردپاي اسرائيليات و نصرانيات را خواهيم ديد.»
با توجه به اين كه اين همه در كنار هم و ديگر تحريفات و اسرائيليها و نصارانيات دست به دست هم ميدهند و گاه فضاي فرهنگ اسلام و مسلمانان را چنان تاريك و خشونتآميز نشان ميدهند كه هر عاقل را به تامل و تاسف وادار ميكند. در حالي كه اگر دقت كرده باشيم، ميبينيم اسلام در ريشه از واژه «سلم» يعني صلح گرفته شده است و اسلام بيش از هر دين ديگري، دين صلح و آشتي است كه به تصريح قرآن:«والله يدعو الي دارالسلام» و در آيه ديگر: «ادخلوا فيالسلم كافة.»
به عقيده نويسنده، امروز پس از پژوهشهاي ممتد و طولاني معلوم شده است كه همه غزوههاي پيامبر اسلام(ص) و هر سه جنگ تحميلي به امام علي(ع) و روز عاشورا، همه و همه، از سوي پيامبر(ص) و امام علي(ع) و امام حسين(ع) فقط و فقط دفاع بوده است و به "جهاد ابتدايي" از طرف معصومان(ع) هرگز عمل نشده است.
اين مقدمه به اين علت و دليل در اينجا به نظر ضروري آمد كه مبادا كسي هنگام مطالعه اين كتاب كه همهاش از جنگها و مبارزات امام علي(ع) سخن ميگويد، به اين توهم دچار شود كه حضرت علي(ع) هم، همهاش شمشير زده و جنگيده و كشته است! نه هرگز چنين پنداري را جايي نيست كه امام علي(ع) در همه عرصههاي زندگي درخشيده است. او تنها قهرمان ميدان جنگ نبود كه پس از پيامبر(ص)، دومين انسان كاملي است كه در همه ميدانها مثل ميدان علم و عرفان؛ اخلاق و انسانيت؛ عقل و انديشه؛ بحث و سخن؛ تعميم صلح و آشتي و هدايت مردم سربلند و پيروز بود. اين كتاب در سه فصل تنظيم و تاليف شده است. فصل نخست از كليات و مقدمات سخن ميگويد و حرف و حديثهايي كه از نظر تاريخي زمان خاصي را نشان نميدادند و در دو فصل بعدي نميگنجيدند، در اين فصل آورده شدهاند. كه
فصل دوم كه مفصلترين فصل كتاب هم است، شجاعتها و رشادتهاي آن حضرت را در عصر بعثت و در حضور حضرت رسول خدا(ص) روايت ميكند.
فصل سوم نيز دوران خلافت امير مومنان علي(ع) را دربر ميگيرد و بيشتر از جنگ صفين سخن ميگويد كه حضرت با اين كه در آن زمان، عمر مباركش از 60 سال هم گذشته بود، باز در دفاع از حق و عدالت مثل يك مرد جوان و برومند در ميدان رزم يكهتاز بود كه به راستي جاي شگفتي است.
از منابع مورد استناد مولف در تدوين اين اثر ميتوان كتابهاي نهجالبلاغه، شرحنهجالبلاغه ابن ابيالحديد، الاخبارالموفقيات، الاخبارالطوال، ارشاد، امالي(صدوق و طوسي)، بحارالانوار، تاريخ اسلام، تاريخ اميرالمومنين(ع)، تاريخ پيامبر اسلام(ص)، تاريخ طبري، تاريخ يعقوبي، جلوه تاريخ در شرح نهجالبلاغه ابن ابيالحديد، جهاد در اسلام، حيدر نامه، راه علي(ع)، زندگاني حضرت علي(ع)، اميرالمومنين(ع)، سيرت جاودانه، سوگنامه چهارده معصوم(ع)، عاشورا پژوهي با رويكردي به تحريفشناسي تاريخ امام حسين(ع)، غديريههاي فارسي، الفتوح، مشرعة بحارالانوار، مناقب آل ابيطالب(ع)، مناقب مرتضوي و وقعة صفين را نام برد.
چاپ اول كتاب «حيدرانهها(داستانهاي شيرين و مستند از شجاعت حضرت علي"ع")» در شمارگان 2000 نسخه، 176 صفحه و بهاي 22000 ريال راهي بازار نشر شد.
ایبنا
|