لادن نيكنامسنت نيكويي كه در غرب ديده مي شود و بد نيست و مهم تر بجاست از آن درس بگيريم، توجه خاص مورخان، نظريه پردازان، داستان نويسان و انديشمندان شان به مقوله هاي گوناگون است. «مقوله» چيست؟ مقصود من از «مقوله» توجه و دقت آنها به كليه وقايعي بوده كه از منظر اجتماعي، تاريخي، سياسي، روانشناسي، علمي، فرهنگي و هنري، در حال وقوع يا به وقوع پيوسته و مهم تر به رشته تحرير درآمده است يعني آن كه در غرب قلم به دست مي گيرد از قبل خود را به انواع دانش ها مسلح كرده است. از يافته هاي جديد علمي و تكنولوژيكي تا داده هاي تاريخي و ساختارهاي روايي گرفته تا مداقه در انواع رخدادهاي تاريخي و سياسي، همه مورد نظر اوست. از كنار هيچ «مقوله» يي به راحتي نمي گذرد. خوراك خود را از جميع جهات فراهم مي آورد تا بتواند- آنچه به رشته تحرير درمي آورد- را جاودانه سازد. جاه طلبي شايد يكي از شاخصه هاي ذهني باشد كه به اندك بسنده نمي كند.
«تاريخ بي خردي» نوشته «باربارا تاكمن» نماينده چنين نگاهي است. وقتي اين كتاب پانصد صفحه يي را در دست مي گيريد اولين چيزي كه از خود مي پرسيد، اين است؛ «يعني مي شود يك نفر چنين ذهن بسيط و بساماني داشته باشد؟»
اثر با ترجمه شيوا و خواندني «حسن كامشاد» توسط نشر كارنامه منتشر شده و بي شك ترجمه خواندني و روان كامشاد در همراهي با متن دخيل است. ولي آنچه باعث شاخص شدن متن به خصوص در مقايسه با آثاري كه در ايران به رشته تحرير درمي آيند مي شود وسعت نگاه اين زن مورخ است. او توانسته ميان جهان اسطوره ها، تاريخ، انديشه، روايت و مردم شناسي و روانشناسي پل هاي بسياري بزند؛ كاري كه در نگاه غربي سابقه بسيار دارد. ذهن غربي مي تواند با دقت در جزئيات به دريافت و درك يك نظريه منتهي شود. مثلاً وقتي باربارا تاكمن از ماجراي اسب چوبين تروا شروع مي كند و بعد در نهايت مي رسد به ماجراي جنگ ويتنام و امريكا، دقيقاً مي داند از كجا مي خواسته حركت كند و بعد به كجا برسد. او از جهان اساطيري سفر خردورزانه خويش را مي آغازد و بعد كشتي خيال خود و ما را آگاهانه مي كشاند تا ساحل پرخون جنگ ويتنام. در تمام وقايعي كه هدف قرار مي دهد، به عنصر عدم آگاهي اشاره دارد. او بارها در پايان هر بخش پس از نقل سلسله اتفاقات به اين نتيجه مي رسد كه نقش آگاهي و خردورزي تا چه اندازه اهميت دارد. او معتقد است فجايع انساني در اثر عدم توجه به شعور و درك و معرفت و در سايه تصميمات ناگهاني هيجاني رخ داده و چه بسا مي دهد.
نويسنده كتاب در حقيقت به نقش انسان و اهميت تصميم گيري هايش مكرراً اشاره مي كند. او ميان قدرت و آگاهي مدام درصدد برقراري ارتباطي است تا بتواند اهميت تصميم گيري هاي افراد قدرتمند را به چالش كشد. در عين حال از تصوير كردن يا بازآفريني موقعيت هاي تاريخي غافل نيست. آن هم تاريخ نه به معناي داستاني اش يعني پرداختن به شبكه هاي علت و معلولي وقايع بلكه بازسازي آن و معنا كردن يك واقعه تاريخي به واسطه عوامل مرتبط با آن. يعني اگر مثلاً به اسب تروا مي پردازد در عين حال از ارائه اطلاعات در مورد الهه هاي يوناني غافل نيست؛ به موسيقي اشراف دارد، اهالي دو اقليم را به ما مي شناساند و برداشت هايي را كه از اين واقعه شده است به ما نشان مي دهد. يعني نويسنده به جميع جهات توجه دارد. او فقط مورخي در لباس روايتگر صرف نيست بلكه مدام كوشش مي كند به ما يادآور شود يك اتفاق در تاريخ به ثبت نمي رسد مگر فلان و بهمان رخداد در كنار آن به وقوع پيوسته باشد. يك اتفاق دفعتاً از دل يك جغرافيا بيرون نمي آيد بلكه عوامل متعدد، در هم تنيده و پيچيده يي در اين ماجرا دخيل اند. هيچ واقعه يي بدون در نظر گرفتن شرايط قبل از خود معنا نمي شود. اين معناسازي ها يا تفسير و برداشت يا تاويل رويدادهاست كه اهميت دارد.
و مهم تر تئوريزه كردن تمام اين جريان ها. يعني نويسنده لحظه يي از اين نكته غافل نيست كه اشارتي دارد به بزنگاه هاي تاريخي. به آن لحظه پرترديدي كه بايد صرف خردورزي مي شده، نشده، و مصيبتي به بار آورده است.
نقش يك انسان در مسند قدرت تا چه اندازه حياتي است؟ چقدر تعيين كننده است منش و انديشه او و اگر جز اين باشد برگي از برگ هاي تاريك روزگار را مي آفريند.
نويسنده بارها گوشزد مي كند تصميم هاي آني، لحظه يي، هيجاني و واكنشي خطرناك اند. مخاطره هاي آفريده شده را با جميع مسائل مرتبط با آن بازسازي مي كند. اين بازنمايي ها اسباب تامل هر فردي را فراهم مي كند. هر انسان صاحب انديشه يي بعد از مطالعه اين كتاب به جامع الاطراف بودن ذهن نويسنده اذعان خواهد كرد.
و جان كلام من همين جامع الاطراف بودن ذهن نويسنده است كه نمونه اش در ايران بسيار اندك است. يعني اگر يكي مسوول نگارش تاريخ است صرفاً به وقايع از يك زاويه خاص توجه دارد. اگر ديگري به مقوله جامعه شناسي اهتمام مي ورزد، به ساير حوزه ها علاقه يي نشان نمي دهد. نادرند افرادي كه بتوانند با جميع حوزه هاي علمي، فرهنگي، هنري و رشته هاي مرتبط با علوم انساني ارتباط برقرار كنند. چنين شاخص هايي هرچند در روزگار دور در ايران زمين فراوان بوده اند اما حالا واقعاً تعدادشان كم شده است. نوع نگاهي كه در حال حاضر در افراد علاقه مند به هر يك از حوزه ها ديده مي شود چنان تك ساحتي و تخصصي شده است كه نيازي به داشتن اطلاعات از ساير شاخه ها در خود احساس نمي كنند. هرچند ما در ايران چهره هايي مانند بوعلي سينا، حافظ، عطار و خيام داشته ايم كه در چندين شاخه شاخص بوده اند اما در حال حاضر كمتر كسي وجود دارد كه بتواند جميع مسائل مرتبط با انسان امروز را مدام در طول زمان در مكان هاي گوناگون پيگيري كند. رويكردي كه كتاب «بارابارا تاكمن» را به معناي اخص كلمه ماندگار مي كند، وجود چنين نگاهي است. اين نگاه به شما مي آموزد كه آموختن چه ساده و در عين حال دشوار است. مهم علاقه مند بودن و پيگيري صرف و مدام است. نستوه بودن و حرفه يي كار كردن. نهراسيدن از موانع و پيش رفتن در مسير ردگيري اين نگاه هم دلپذير است هم حسرت برانگيز و در عين حال آموزنده. هر اتفاق ناخوشايند قابل پيشگيري است؛ اگر در تك تك انسان ها آگاهي وجود داشته باشد و مهم تر سير عواطف همواره خردگرايانه باشد.
در تمام فصل هاي كتاب شما با اتفاقات خواندني مواجه هستيد كه در سايه عدم تفكر شكل يافته اند و از همين منظر بايد به حسن انتخاب مترجم توجه داشت. ساده در كتاب پيش مي رويد و دشوار از آن جدا مي شويد. و اين خاصيت فكر كردن است.