1212 اسفند 1387 سفند 138 اسفند 1387 2 اسفند ماه 1387
مرگ هرگز نميميرد
«... من حاضر نيستم يك كلمه را بيخودي به خاطر وزن بكشم، وزن را ميكشم...»
احمدرضا احمدي 1
«روزي براي تو خواهم گفت» مجموعه شعري است از احمدرضا احمدي كه 13 «شعر» ، 38 «نثر»، 10 «شعر وُ نثر» را در بر میگيرد. اشعار اين دفتر از نظر قالب در نوع شعر «موج نو» قرار میگيرند زيرا نه تنها وزن عروضي ندارند بلكه آهنگ و موسيقي آنها حتا مانند شعر سپيد هم آشكار نيست. در حقيقت منطق غير نثري آنها و تشبيهات و استعارات نوين آنها يعني مجموعا زبان شعري، بدانها، آهنگي معنوي میبخشد كه در نثر ديده نمیشود: چه لحظهها كه ما توقف كرديم/ تا مرگ هم توقف كند/ اما مرگ سرشار از اميد/ ما را رها نمیكرد/ دستي از آسمان به زمين آمد/ كه ما را فريب دهد/ كه در خانه بمانيم/ در خانه مانديم/ اما چشم ياري نمیكرد/ كه بنفشهها را ببينيم/ ما به ياد نداشتيم/ كه چه بر تن داريم/ يا تكه گونياي كه از پاييز/ مانده بود/ بر تن داريم/ چه حادثه اي بود/ كه ناگهان/ ترقه تركيد/ و خورشيد طلوع كرد/ 2
نثرهاي اين دفتر نثرهايي شاعرانه( Poetic Pose) اندزيرا شبيه شعرند و پُرند از هنجار افزاييهاي ادبي يا شعري كه به زبان عادي بلكه عاميانه امروز بار شده است، يعني مختصات شعري از قبيل آهنگ، سجع، و بازيهاي لفظي (بديع) و عناصر خيالآفرين به زبان اضافه شده است (Extra regularity). فكر و تخيل جديد زبان را در زير فشار خود خم كرده است و به آن شكلهاي غريبي داده است. ابهام، اسناد مجازي، تشخيص و...بر تمام زواياي نثر چيره شدهاند. بدينسان با هنجارهايي مواجهيم كه مالوف نثر متعارف نيست. اين هنجارها نسبت به هنجارهاي ادبي متعارف تازگي دارد و علاوه بر نشان دادن اين كه اين نثر ادبي است نشان میدهد نثرِ نوِِ احمدرضا احمدي سبك داري است: درختان بارانزده را در ماتم و نيستي چندين بار هجا كرديم، چه سود كه درختان برگها را نثار باران كرده بودند به آساني دانستيم مرگ در كمين ما پشت درختان تنومند مخفي است. رگهاي دستانمان نمايان و حريقزده در آفتاب میدرخشيدند، اين براي مرگ نشاني خوبي بود كه ما را زود و بدون زحمت به چنگ آورد. ديگر سخن از هستي و نيستي نبود سخن از آرشه ويلني بود كه در سرما يخ میبست و كودكي از وحشت بمباران نام مادر خود را فراموش كرده بود، مادر مرگ را صدا میكرد خاطرات ما تكهتكه میشد به كودك اصابت میكرد برگي از پاييز جدا شد كنار ما به سنگ اصابت كرد، برقي زد و سپس ناپديد شد. تو مدام میگريستي برگها براي تو شفا نبود، حتي عشق هم ترا تسلّي نبود، میدانستي مرگ پنهان در پشت درختان تنومند ما را از عكسهاي عروسي مان شناخته است. 3
شعر وُ نثرهاي اين دفتر تركيبي از شعرها وُ نثرهاي احمدرضا احمدي است: بر زمين پاي میكوبد كه ما را متوجه حركت زمين و سيارات كند كه در يك فنجان چاي سرد میشود وقفهاي نيست زمين میچرخد/ حدسهاي ما درباره آينده ـ دختران دم بخت، رسيدن انگورها، خوشبختي ـ لميدن زير تاكهاي انگور به ياس مبل میشود خيال میكرديم پايز به ما دلخوشي و شور میدهد پس تا پايان پايز صبر كرديم و صبور بوديم اما چه شد/ روزها از حوصله ما بيرون بود/ قطراتي آب از ناودانها بر سرمان میريخت/ سپس هيچ در هيچ/ به كنارم نشسته بودي/ ساعت حركت قطار را میپرسيدي/ هنگامیكه هواپيماي تو در اقيانوس سقوط كرد/ مردان و زنان در خانهها پردهها میكشيدند/ كه شام را در سكوت بخورند/ ناخواسته و با دلشوره/ سوار قطار شديم/ نمیدانستيم به راستي قطار كجا میرود/ میخواستيم در بمباران هوايي از / پايتخت دور شويم/ در قطار به هنگام آژير/ پتوها سقفي از سيمان است/ صداي آژير را میشنيديم/ حتي آهي هم نكشيديم/ طيارههاي عراقي اطرف ايستگاه/ راه آهن را بمباران كردند/ قطار به راه افتاد/ اما لختي بعد/ قطار در سكوت ما در اندوه و / بي سرانجامي در كنار بهمن مانده بود/ ما بهتزده/ در واگنهاي تاريك/ پرتقالها را از پوست جدا میكرديم. 4
شعر وُ نثرهاي اين دفتر شعرهايي منثور (Prose Poem) اند ـ مانند برخي از آثار آرتور رمبو، اسكار وايلد و تي اس اليوت ـ كه احمدرضا احمدي آنها را به صورت تركيب شعر وُ نثر نوشته است. در اين شعر وُ نثرها صنايع ادبي و تصاوير شاعرانه ديده میشود. سخن آخر اينكه ايده و مفهوم مهم و مكرر و گسترده (درونمايه) «اشعار»، «نثرها» و «شعر وُ نثرهاي» اين دفتر تمِ «مرگ» (تمِ مركزي و اصلي) است و تمهاي فرعي در حول و حوش آن پراكندهاند البته به رغم اينكه تمِ اين «اشعار»، «نثرها» «شعر وُ نثرها» واحد است اما موضوعات آنها متنوعاند.
پانوشتها:
(1) فرخزاد، فروغ، از نيما تا بعد، برگزيده اي از شعر امروز ايران، با انتخاب فروغ فرخزاد، تهران: انتشارات مرواريد: چاپ هفتم: 1377، ص 311
(2) احمدي، احمدرضا، روزي براي تو خواهم گفت، تهران: نشر ثالث، 1387، صص 28ـ 29
(3) همان، صص 76ـ 77
(4) همان، صص 138، 139، 140
علي حسنزاده / روزنامه فرهنگ آشتی
|