30 بهمن 1387
محمدرضا گودرزی، در آخرین اثر خود، یعنی مجموعه داستان «اگه تو بمیری»، هر چند بنای كار را بر رئالیسم اجتماعی قرار داده است، اما در حوزه همین رئالیسم اجتماعی، فضاهای متفاوتی را تجربه میكند كه گاهی مانند داستان «ببین زانوم ورم كرده»، رئالیسمی یكدست را بیان میكند و گاهی مانند داستان «زل زدن به آفتاب»، منحصر به فرد بودن حال و هوا و موضوع، داستان را از آن رئالیسم یكدست دور كرده و به آن جنبه غیرمنتظره میدهد. و نیز گاهی مانند داستان «قامت رعنای جعفر»، حال و هوا و موضوع داستان، از غیرمنتظره بودن نیز فراتر رفته، و با تخیلی تلخ و طنزگونه، داستانش را روایت میكند.
محمدرضا گودرزی، نثر سادهای دارد. خط روایتهایش گویا است و در فضاسازیها و شخصیتپردازیهایش، روش پیچیدهای ندارد. یك كلام این كه، داستانهای گودرزی، خیلی راحت خوانده میشوند. اما، در پس همین داستانهای خوشخوان، ذهنیت نویسندهای نكتهسنج، و قلم تلخ و طنز و حتی گاهی خشن او نشسته است كه با حضور خود، علت اصلی جذابیت داستانهاست.
محمدرضا گودرزی، در مجموعه داستانش، «اگه تو بمیری»، اصولاً نویسندهای است كه هر چه بیشتر به رئالیسم ناب و یكدست اجتماعی دهن كجی میكند و یا آن را هر چه غیرمنتظرهتر جلوه میدهد، به همان اندازه داستانهای جذابتر و البته موفقتری مینویسد. در واقع، ذهن و قلم نویسنده، تاب و تحمل رئالیسم ناب اجتماعی را ندارد و او به هر طریقی، چه با طنز و چه با شوخی و چه با خشونت، جهان پیرامونش را به چالش میكشد.
نتیجه، داستانهایی است كه یا در آنها، فرزندان یك خانواده به شكل غریب و خشنی، قصد انتقام از پدر و سر به نیست كردن او را میكنند، یا سمعكی است كه حرف میزند، یا پیرزنی كه نفرینهایش اثر میكند، یا دست و قلبی كه فارغ از بدن، برای خود تصمیم میگیرند و انجام میدهند و... . خلاصه اینكه، گودرزی، نه تنها نویسنده، كه كاریكاتوریست هم هست. گودرزی، در حین نوشتن، با واقعیت جهان پیرامونش شوخی میكند، آن را كج و كوله میكند، دستكاریاش میكند و اول خودش به آن میخندد، بعد آن را برای خواننده نیز به نمایش میگذارد، تا خواننده نیز، به مسخرگی آن پی برده و به آن بخندد. و مسلماً، وقتی گودرزی به عنوان نویسندهای كه ماجرای انتقام فرزندها، یا نفرینهای پیرزن، یا ماجرای استقلال اعضای بدن و یا استخدام در یك موزه را روایت میكند، خیلی موفقتر است از گودرزی نویسندهای كه «ببین زانوم ورم كرده»، «حسنك كجایی؟» و «راز مرگ پرندگان پارك بیدزار» را مینویسد.
آدمهای گودرزی، خیلی عادی هستند و فارغ از هر پیچیدگی، اتفاقها و پدیدههای غیرمنتظره، منحصر به فرد و غیرعادی را تجربه میكنند. مكانهایی كه در داستانهای گودرزی شكل میگیرند نیز، شبیه آدمها، اغلب بومی و شهرستانی هستند. در واقع، یكی از نكتههایی كه شاید بتواند خواننده را در فهم داستانهای محمدرضا گودرزی یاری كند، همین مسأله است كه نویسنده، چندان تمایلی به روایت فضاهای پیچیده شهری و ساختارهای شهرهای پیچیده و آدمها و رابطههای درون این شهرها و كلانشهرها، كه به ناگزیر پیچیده هستند، ندارد.
خشونت، طنز و فضاها و آدمهای بومی، همه و همه برای محمدرضا گودرزی، تنها ابزاری هستند كه او با استفاده از آنها، جهان پیرامونش را كه شامل فرهنگها، باورها، محیطها و جامعه است، به شكلی گزنده و كاریكاتوروار نقد میكند.
مجموعه داستان «اگه تو بمیری»، آخرین اثر محمدرضا گودرزی است كه به تازگی، به همت نشر افق، منتشر شده است. از دیگر آثار این نویسنده، میتوان به مجموعه داستانهای «پشت حصیر»، «در چشم تاریكی» و «به زانو در نیا» اشاره كرد.
سیدحسن فرامرزی / خبرآنلاین
|