شاهكار آلدوس هاكسلی، نویسنده اندیشهمند انگلیسی (ف1963) به عقیده اغلب منتقدان برترین اثر در زمینه داستان علمی- تخیلی (science-fiction) است چنان كه رمان معروف «1984» جرج اورول را در مرتبهای پائینتر از آن ارزیابی كردهاند.
«دنیای قشنگ نو» داستانی است با طنزی بس نیرومند، كه مترجم كوشیده است تا سرحد امكان در نثر ترجمه حفظ شود. قضایا از كارخانجات معظم آدمسازی شروع میشود با دستگاههای كاملا خودكار از مرحله ساخت نطفه تا تلقیح و بارورسازی آن، قرار دادن جنینهای تازه در درون بچهدان، و در مرحله بعد، تعلیم دادن آنها در عالم خواب از راه گوش براساس شرطیسازی نئوپا واوفی بدان گونه كه همواره و بیچون و چرا و برای تمام عمر، چیزی جز آنچه خواست سران كارخانجات آدمسازی و سیاستهایشان اقتضا میكند از خود بروز ندهند. ضمن اینكه آنها را از همان مراحل نخستین به صورت طبقاتی كاملا مجزا از یكدیگر و در گروههای آلفا، بتا، گاما، دلتا و ... تا اپسیلون از كار درمیآورند، و در همان تعلیمات خوابآموز به هر گروه تلقین میكنند تا فقط اعضای گروه خود را دوست بدارد و از گروههای دیگر متنفر باشد، زیرا تنها در همین صورت است كه اهداف روسا و سیاستگذاران كارخانه تامین خواهد شد. آلفاها و بتاها طبقات عالیتر را تشكیل میدهند و برای سروری بر دیگران ساخته شدهاند، در حالی كه اپسیلونها از ابتدا چنان تقدیرشان را میسازند كه در تابستانهای داغ به معدن كنی در آفریقا بپردازند، و البته هیچ گروهی از خلقت خود ابراز ناخرسندی نكنند و همواره راضی و قانع بدان باشند كه برایشان مقدر شده است. در جهان سراپا دروغین و در میان دلخوشكنكهای ابلهانهای چون تخدیر با ماده مخدری به نام سوما (كه با بلعیدن یك حب میتوانند به نیمه همیشه تاریك كره ماه عروج كنند)، ولنگاری جنسی و پدیدههایی فریبنده و به اصطلاح خررنگكن مثل دانشكده مهندسی احساسات، ساندویچ كاروتن، تاكسی كوپتر، كیك ویتامین A، احساسخانه (محل حسگیری)، بستنی سوما، ارگ عطر و ... فرد نباید هیچ غمی به دل راه دهد. طبیعت بد است،حیات طبیعی ممنوع است، عشق چیزی مسخره است چون اساسا «دلی» برای هیچكس تعبیه نشده. زندهزایی و واژه «مادر» یا «پدر» بلافاصله قهقهه تمسخر را به همراه دارد. تاریخ حرف مفت است. علم، اندیشه و... تنها الفاظی بازمانده از آن اعصار عقبماندگی تلقی میشود. فلسفه، هنر، ادبیات، دوستداشتن گل، یكسره تحریم شده است.
در چنین دنیایی هر گروه هم از خود و خلقت خود متشكر است و هم از زندگی و اوضاع راضی است و باید هم باشد چون جور دیگری ساخته نشده، و اصلا نمیداند «جور دیگر بودن» یعنی چه. قسم خوردنشان هم به جای «ای خدا» (O Lord) شده: «یا فورد» (O Ford) چون مبدا تاریخشان عرضه اولین خودروی مدل T به وسیله هنری فورد است، كه البته گاهی نام «فروید» بر حسب مورد و در صحبت از روانشناسی به جای آن میآید. سرخپوستها را به دلیل آنچه عقبماندگی میخوانند (چرا كه به خدا، عشق، عاطفه، انسانیت، دلیری، جوانمردی و غیره معتقدند) در «وحشی كده» یعنی مكانی جدا شده از جهان متمدن (همان كه «رزرواسیون» سرخپوستی خوانده میشد) نگهداری میكنند و هر از گاهی برای خنده، تفریح و دفع ملال به آنجا میروند تا مثلا با مشاهده مادری كه بچهای در بغل یا در حال شیردادن است از خنده روده بر شوند. در یكی از همین سفرهای علمی به محیطی این چنینی و سرشار از عشق به خدا و همنوع، امراض گوناگون، پشه و شپش، زندهزایی، شعر، هنر و ... است كه جوانی دورگه را به نام «جان» گیر میآورند كه مظهری از حیات و عادات «عقبماندهها»ست. او را به عنوان غنیمتی علمی به محیط مملو از «پیشرفت» خود میآورند. جوانك ابتدا از دیدن آن همه پدیدههای نو و پیشرفته ذوقزده است. فریاد برمیآورد. «آه، ای دنیای قشنگ نو كه یكچنین مردمانی داری» اما آرام آرام كه قضایا را بهتر مینگرد درمییابد كه چه خبطی كرده. از این تمدن فریبنده به تهوع میافتد. به اعماق جنگلی میگریزد تا با خود و باورهایش تنها بماند. اما خبرنگاران سمج (كه تازه به چنین موجود غریبی برخوردهاند) سرانجام او را پیدا و احاطهاش میكنند تا با مصاحبه با وی خوراك خبری تهیه كنند. جوان درمانده عاقبت راه گریزی از دست این نمایندگان جهان متمدن به جز خودكشی نمییابد.
«دنیای قشنگ نو» از شمار آمانشهرها (یوتوپیاها) است اما یوتوپیای منفی و بدبینانه. باید آن را خواند تا دریافت كه بشر در چنین دنیای كاذبی چگونه سرنوشتی خواهد یافت اگر دست روی دست بگذارد و تنها به پدیدههای گولزننده یا پستانك وار موجود دل خوش دارد. هاكسلی در فانتزی طنزی و تخیلی خود، اختراع و ابداع بسی چیزها را پیشبینی كرد، كه همگی (به جز بمب اتمی و انفجار آن) تحقق یافته است. در تفكر او به مایههایی از آنارشیسم و بدبینی به تمامی اشكال موجود حكومتی نیز برمیخوریم. جهان سرمایهداری همانقدر مورد طعن و نقد و طنز اوست كه ماركسیسم. به نظر میرسد به ویژه در سالهای پایانی عمر بر اثر آشنایی بیشتر با فرهنگ و اندیشه شرقی تا حدودی به آن متمایل شد تا آنجا كه بازگشت به اصالتهای آن را بتوان یكی از امیدهای او به نجات بشریت سرگشته كنونی دانست. مترجم در ضمن مقدمهای بر كتاب توضیح داده كه واژه Brave در عنوان، هیچ ربطی به معنای «شجاع» ندارد بلكه به معنای زیبا و قشنگ و برگرفته از «طوفان» نمایشنامه مشهور شكسپیر، است.مطالعه این رمان ژرف و دلنشین را كه ترجمه آن نیز در نهایت دقت و استواری صورت گرفته است به دوستداران ادبیات و هنر و اندیشه توصیه میكنیم.
نیكبخت پسندیده / روزنامه فرهنگ آشتی