مثل خود
كتاب مورد بحث كه بتازگي به چاپ رسيده است 2 بخش ترانه و شعر را در برميگيرد؛ تقسيمبندياي كه خود شاعر در كتاب آورده و نكته حائز اهميت نيز همين است كه كاكايي ترانه را از شعر متمايز كرده است و نگارنده اين نوشته نيز ابتدا با ذكر اينكه اسم كتاب نيز ايهامي را در بردارد نگاهي دارد بر بخش شعر و اگر فرصتي شد چند جمله هم درباره ترانه كتاب ذكر ميكند.
بخش شعر كتاب كه عموما غزل و چند سپيد و معدود چهار پاره و دوبيتي را در برميگيرد، همگي طبق امروزيان نيست كه پاي هر شعر تاريخ سرايش خورده باشد و نميتوان قضاوت زماني و تاريخي كرد، اما متن كه اصل كار ماست، بازگوكننده نكتههايي است كه به چند مورد آن اشاره ميشود.
اول؛ مثل خود : در سراسر اين كارها اولين نكتهاي كه آشكار ميشود دور نبودن شاعر از خويش است، هم ساده و بدون ژستهاي آوانگاردي حرف ميزند و هم شاعر و شعر يكي هستند. باورهاي دروني شعر، باورهاي رفتاري و اعتقادي شاعرند. به اين چند بيت اگر ملاحظه شود هم به بيان بيتصنع شاعر و هم به باورهاي اجتماعي و فكري دقيقتر قضاوت خواهيمكرد.
در واكن و به اين قفس مرده جان بده/ ديوارها و فاصلهها را تكان بده ما را ز دست زندگي بيامان بگير/ ما را به دست حادثهاي ناگهان بده ص 177
يا
نوبت درست لحظه آخر به ما رسيد / انسان به عاشقانهترين ماجرا رسيد پيغمبري به رنگ گلسرخ باز شد / عطر تنش به دورترين روستا رسيد ص 172
يا
اي راز سربلندي ما در صداي تو / توفان نهفته در صدف آبهاي تو موج نگاه ساحلي چشمهاي ما / كي ميرسد به پهنه بيانتهاي تو ص 199
ساده شاعرانه گفتن خود هنري است كه هر كس را اين موهبت نيست.
اما در عمرم كارهاي كاكايي چه از گذشتهها و چه اين اثر، اين مولفه بياني را ميتوان شاهد بود و راز ارتباط مخاطب شاعر با شعرهايش يكي، همين است.
دوم؛ من گريزي!: عموما شعرهاي بيشتر شاعران درهر كشور و زماني اصطلاحا به حديث نفس ختم ميشود. از خود گفتن محدود و تكثير نشدني از عمر شعر ميكاهد و آينهاي براي مخاطبان نخواهد شد. اين دردي است كه امروزه بر جان اغلب شعرهاي شاعران جوان ما هجوم آورده است، عقدهنامههايي كه در نهايت از اتاق شاعر نيز خارج نميشود. در مقابل شعر معاصر يكي از ويژگيهايش گرايش به روايت و در نتيجه «او» مداري است. شعرهاي شاعر اين كتاب هر چند از ويژگيهاي روايت استفاده نكرده است، اما «او» در شعرهايش نشان از رها شدن شاعر از خويش است و حتي «تو» در سرودههايش نيز خبر از دل كندن شاعر از دردها و آلام فردي خود ميدهد و اين يعني خروج شاعر از پوستين خودخواهي و بيان شكستها و عقدههاي فردي كه مخاطبپذير نيست.
به طور مثال:
انسان گذشت از مرزهاي روح، دشمن شد هر چند دشمن شد ولي اي كاش انسان بود ص 192
بايد سكوت كرد و صداي تو را شنيد خاموش ماند و زمزمههاي تو را شنيد آنقدر مومنانه شكستي كه آسمان دست تو را گرفت و دعاي تو را شنيد ص 243
يا:
ديگر از كرانهها نميوزد/ بادهاي با اصالت شمال راستي سماع صوفيانهات چه شد؟ / اي جنون ديرسال!
اين ويژگي در عموم كارهاي كتاب مشهود است. پرش شاعر از خود به «اوي» اجتماعي مبين آن است كه راه طولاني را پيموده است، تا ديگر خود را در شعر نبيند، البته گاه كاراكتر شعر اگر «من» باشد و قابل تكثير به عموم مخاطب ارزشمندتر از «اويي» است كه نمونهاي حتي در بيرون از متن اثر ندارد. (بجز خداوند)
سوم؛ زبان ريشهدار: پرسش اين است كه آيا زبان بيريشه و اصل و نسب هم وجود دارد؟ مسلما خير. زبان هر متني برآيند واژههايي است كه در هر سرزميني از دير باز زندگي ميكرده و امروزه به شكل و نمايش جديدتري خودنمايي ميكند حتي درصد كمتري از زبان كه در هر دوره نسبت خواستهها و همگام با پيشرفت فناوري متولد ميشود باز ريشه در جايي دارد مثل راهآهن، ماشين، اتوبوس، دموكراسي، ترن و...
بحث ما در همين جاست كه ريشه زبان هر شاعر در كجاست؟ در نثر ادبي، در متن ادبي، در شعر امروز يا در شعر دامنهدار گذشته؟ تمامي شعرهاي كاكايي حتي سپيدهايش ريشه در شعرهاي گذشته دارد كه گاه به بهترين شكل از آن بهره ميبرد و گاه حوصله پردازش و تصرف در شاعر ديده نميشود؛ اما اساس كارهاي او يك زبان تلفيقي با سهم بيشتري از گذشته مثلا 40 درصد60 درصد و امروزيتر كه خود جاي تامل دارد.
به طور مثال:
برخاست مثل كوه زجا، مولا پل بست بين خاك و خدا، مولا چون عطر آسماني گل پيچيد در زلف كوچههاي رها، مولا ص 161
يا
مادر كنار باغچه تنها نشسته است سرشار از سكوت و مدارا نشسته است مادر فرشتهاي است كه من فكر ميكنم بر روي خاك معجزهآسا نشسته است ص 227
يا
باد با اين خيمه ويران چه كرد عشق با اين عقل سرگردان چه كرد در غبار جانم آن توفان چه ديد با هواي چشمم اين باران چه كرد ص 239
اگر به واژهها، تركيبها و نحو و ساختار اين چندبيت كه نمونهاي از شعرهاست عنايت شود. در يافته خواهد شد كه تلفيق زباني، مصداق دارد.
مثل كوه/ چون عطر/ زلف كوچه/ مدارا/ خاك معجزه/ خيمه/ عشق/ عقل سرگردان و غبار جان كه همگي در بستر زبان كلاسيكي ادب فارسي كار كردهاي فراواني داشته است و در مقابل ميتوان هم از نظر فضاسازي و هم برخي روابط درونه كلام تازگي در سراسر شعر ديد. با وجود اين، از شاعري مثل كاكايي كه هم نامي آشنا در شعرها دارد و هم سابقه موفق و هم شاعري است كه همواره ميكوشد خود را با ارائه آثارش به ديگران هم بشناساند و هم تازه نگهدارد بر خلاف نمايشگران كه چهره و نامشان مديون آثارشان نيست توقع ميرود كه در تازگي زبان و خلق فضاي متفاوتتر با دست بردن در نحو و فضا و پرداخت زبان حساسيت بيشتري به خرج دهد. چراكه او هم مطالعات ادبي و هم انگيزه و پشتوانهاش را داراست.
چهارم؛ با كولهباري از انديشه و نگرش: شاعر اين مجموعه را اگر پس از مطالعه بخواهيم تصوير كنيم. چهرهاي آفريده ميشود كه دائم در حال انديشيدن است و گاه حيرت و گاه رضايت و گاه نمي از نارضايتي در چهرهاش پديدار ميشود. اين پديدارها بيشك از يك شاعر كوتوله و فارغ از هر گونه قيد و بند اجتماعي، فرهنگي، انساني و ديني سر نميزند كه در جامعه ما كم نيستند. كاكايي حرف براي گفتن دارد از هر نوعي كه در ادبيات كلاسيك و جامعه امروز ما قابل احترام است. گاه از عشق، گاه از پيشوايان ديني، گاه از مادر و دردهاي يك انسان. همين امر موجب شده است كه عموم شعرهاي او در هر مكاني ميتواند قرائت شود. او اين راه را برگزيده است؛ درست مثل كسي كه براي فرزندش اسمي انتخاب ميكند كه پيش هر قشري بتواند بيهيچ نگرانياي نامش را بلند بر زبان بياورد. در نوع خودش اين ديدگاه قابل پذيرش است، اما آن روي سكه چيزي ديگر است كه حرف پاياني نگارنده است.
حرف آخر:
كاكايي ميخواهد خود را تازه نگهدارد، اما احساس ميشود يك ركن كار او كمرنگ است و آن جسارتهاي شاعرانه است، هم در نگاه و هم در زبان. مسلما نميتوان ردپاي اعتراض يا تهور يك شاعر حداقل همسر نشده را در آثارش شاهد بود در حالي كه وظيفه يك هنرمند تصوير واقعيتهايي است كه در جامعه و جهان از خوب و بد و زشت و زيبا وجود دارد، نه تصوير خوشايندهاي ديگران. به نظر ميآيد عبدالجبار در دايره احتياط و مصلحت ميچرخد و نميخواهد يا نميتواند از خطوط اطرافش پا فراتر بگذارد، اميد است كه گاهي هم چنين كند!
در نهايت هرچند بخش ترانه كتاب هم قابل بحث و تقدير است، اما مجالي ديگر ميخواهد كاش كاكايي اين دو بخش را در 2 كتاب جدا چاپ ميكرد تا عظمت شعرهايش، ترانهها را كنار نميزد. اين كتاب در 256صفحه از سوي انتشارات علمي 1387 به چاپ رسيده است و توصيه به تهيه و مطالعه آن ميشود.
روزنامه جام جم
علي آبانافتلتي
|