4 بهمن 1387
بر فراز عالم رویدادها
اسبی می رود از این خیابان به بالا هر روز
در عصری زرد
سفید و گردن فراز و افراشته دم
می رود می تازد و شیههاش موسیقی مسحور
"صفحه 11 شماره 6"
جدا شدن از خود‘ از متن واقعی خود و صورتی كلی به خود گرفتن یعنی پرتاب شدن به دنیایی تجریدی كه چیزی از تجربه های فردی به همراه ندارد یعنی زبانی كه از جهان رویدادها سخن می گوید؛ این زبان‘ زبان منطقی است كه با زبان شاعرانه متفاوت است.
زبان شاعرانه با استعاره سر و كار دارد و به همین دلیل است كه از تجربههای فردی فاصله نمی گیرد و باری از احساساتی را به دوش می كشد كه از ذهن شاعر تا ذهن مخاطب حمل میشود.
امری كه داریوش آشوری در مقاله خود به نام زبان‘ زبان شعر به خوبی به آن اشاره دارد.
او می گوید:
« زبان شعر زبان طبیعی را رها نمیكند و اگرچه در آن پهنه رفتارها و گزینشهای ویژه خود را دارد‘ اما از گوهر زبان طبیعی، زبان«مادری» خود، كه آیینه نهاد و تاریخ و تجربه قومی است بیشترین بهره را میگیرد. »
آن چه مخاطب را به سمت اثر میكشاند و او را مجذوب خود میكند در بیان همان تجربههایی است كه شاعر آنها را با مخاطب خود در میان میگذارد و آنها را با او شریك میكند.
در این شراكت احساس‘ شاعر بازیگری رند است كه تماشاگر را به صحنه نمایش كشانده و به او نقشهای دلخواه خود را میدهد. مخاطب بی آن كه خود بفهمد در ساخته شدن یك متن از پیش طراحی شده شركت می كند.
اگر چنین اتفاقی بیافتد یعنی پدیدآورنده اثر توانسته است‘ او قادر شده است كه مخاطب خود را به درون اثر خود بكشاند.
این امر چگونه میسر میشود؟ با شعبده بازی در درون متن و گول زدن مخاطب؟
اما خالق اثر همواره دوست دارد مخاطبین خود را جزء زیرك ترینها فرض كند بنابراین او فقط می تواند با روشهایی قاعدهمند مخاطب را در اثر خود شركت دهد.
و در این جا میتوان از زبان طبیعی در شعر به عنوان یكی از این قواعد نام برد. زبانی كه نمی خواهد بر فراز جهان واقعی، ترازوی قضاوت خود را در دست گرفته و حوادث را سبك و سنگین كند.
با این زبان مخاطب در مكانی آشنا با جهانی تازه مواجه می شود. او با این زبان خود را از بند زبان منطقی كه كلمات همیشگی را در قالبی غریب و نامانوس می ریزد رها میكند.
در شعری كه در ابتدای این متن از كتاب "از كنج چندم دایره" آمده و در بسیاری دیگر از سرودههای این كتاب، اتفاقی كه در اثر رخ داده آن را در مقام كلیتی فارغ از ذهنیت شاعر و تجربه های عینی او قرار می دهد.
تصاویر هرچند سعی شده خوب ساخته شوند، اما به دلیل تجریدی بودن زبان از ذهن گریز میزنند و هرگز تصویر "عصر زرد" یا موسیقی مسحور در ذهن جای نمی گیرد و یا:
وقتی دزدیدند دریا را و
سوار هواپیما فرار كردند
ماهیان رگ های من تازه فهمیدند
آشوب موجها را باید
همیشه در چشمان نگران ببینند
...
"صفحه 62 شماره 33"
با خوانش كتاب "از كنج چندم دایره" از چنین منظری، میتوان به یك تقسیم بندی فهرستوار از شعرهای آن دست پیدا كرد.
دسته اول اشعاری هستند كه مخاطب در آنها، در دایره درونی اثر قدم میزند و پس از كسب تجربههایی تازه از آن خارج می شود.
در میان این اشعار گاه مصرع های بسیار موفق دیده می شود.
روی پل می ایستی
هوای خنك در سینه ات
چشم هایت را آب می برد
به یاد می آوری
زنی در شبی
ستاره ها را شیر می داد
"صفحه 14 شماره 8"
در این چند مصرع زبان شاعر از زبان منطقی فاصله میگیرد و در تبادل احساس به بیانی بی تكلف دست پیدا می كند.
و دسته دوم اشعاری هستند كه مخاطب را فقط در كنجهایی نامانوس گیر میاندازند.
در مواجهه با این دسته از شعرهای كتاب‘ مخاطب پس از تلاش برای درك زبان شاعر با انبوهی از كلمات كلیشهای مواجه میشود كه متن را به سمت هر چه تجریدی بودن پیش میبرند. درنهایت زبان غیر طبیعی متن او را مایوس و دل زده می سازد.
زبان تجریدی این اشعار مخاطب را از تجربههای شخصی شاعر دور میكند و مانع از همراهی او با زبان شاعر میشود.
مخاطب از این دایره بیرون میآید، ذهن خود را میكاود و كلمات كلیشهای را از آن بیرون میریزد. او قبلا بسیاری از این كلمات را در بسیاری متنها خوانده و از آنها خسته شده است.
مادربزرگ ایستاده بود به تو بگوید
بعد از من ستارهها را نشمار
و پاك كن رد پایت را از هر چه آسمان
اصلا
هر چه آسمان است را پاك كن.
"صفحه 98 شماره 52"
استفاده از كلمات كلیشهای كه معناهای مایوس كننده همیشگی را به دوش می كشند باعث میشود كه مخاطب حتا در آن دسته از اشعار این كتاب كه از زبان شاعرانه استفاده شده و شاعر از مفاهیم تجریدی دوری گزیده است از همراهی با اثر باز بماند.
مثل استفاده از عبارت رقص پر و كلمات پرنده‘ نان و سهم در شعر زیر:
پرنده
پرندهای
در روی میز‘ نان سهم تو را نوك می زنند.
كی برگشتی كه اتاق از رقص پرها آكنده است؟
"صفحه 14 شماره 8"
یا باد، پر، اتاق، دریا در مصرع های زیر:
باد و پرها در اتاق
قفسه های پر از آواز
این همه عكس خانوادگی
پوست می اندازد دست های او
و دریا در ناكران وجودش لب پر می زند ...
"صفحه 86 شماره 46"
این كلمات گویا قرار است سنگینی همه احساسات شاعرانه را از اول تا آخر كتاب به دوش بكشند و در تمام شعرها نقش كلیدی داشته باشند.
برای روشن شدن این موضوع میتوان به تمام صفحات كتاب مراجعه كرد و كلمات «پنجره»‘« ماه» ‘«ستاره» ‘«دریا» ‘«پرنده» ‘«آینه» ‘«حوض» ‘«شب» و «باران» را كه بارها و بارها در این اشعار تكرار شده اند یافت.
با گذر از این دسته بندی فهرست وار و بررسی یكایك اشعار این كتاب به طور مجزا، شاید بتوانیم به این نتیجه برسیم كه هر كدام از این اشعار از دنیای شاعری سخن میگویند كه از اشیای پیرامون و رویدادهای روزمره الهام گرفته و سروده های خود را با رنگ محیط آمیخته است.
این محیط تاثیری عمیق بر كلام او به جا گذاشته و شاعر با این اثرپذیری از محیط به زبانی منطقی پناه برده.
در این میان همان اشیا و رویدادها او را هر لحظه به گذشتههای فراموش شده یا رویدادهای در حال فراموششدگی حركت دادهاند و این امر موجب خلق زبانی شده كه از دنیای اشیا و محیط به دنیای واقعی انسان امروزی راه پیدا نكرده است.
می توان گفت این زبان فقط در وصف الههای ایستاده بر فراز رویدادهای محكوم به فراموشی موفق بوده است. الههای كه سعی میشود در جای جای این كتاب به شكل اسطورهای حضور داشته باشد و وصف او تصویری از زمانهای دور و مكانهای فراموششده ایجاد كند.
این اوصاف بر ذهن مخاطب حك میشوند اما در اندك زمانی رنگ میبازند.
مجله فرهنگی اجتماعی پیام باران
|