26 دي 1387
اندوههاي كوچك خواهي نخواهي
«پرنده بودن» مجموعهاي از سرودههاي علي عباسنژاد است كه امسال پس از برگزاري مراسم چهرهگشايي در سراي اهلقلم به بازار كتاب عرضه شده است. وي در اين مجموعه، گزيدهاي از غزلها، چهارپارهها، نوخسروانيها، رباعيها و سرودههايش رادر گونههاي ديگر گرد آورده است.
در اين نوشتار به ويژگيهاي اين كتاب و سرودههاي اين شاعر جوان پرداخته شده است.
اين سالها عادت كردهايم به اينكه مجموعههاي شعر شاعران جوان را با شكل و شمايلي نهچندان زيبا و قابل توجه ببينيم. بارها ديدهايم كه شاعر جواني از كمكاري ناشر در انتشار شايسته آثارش گلايه كرده باشد. گويا بسياري از ناشران همين كه كتابي از يك شاعر جوان و گمنام را منتشر كنند، وظيفه خود را انجام شده ميدانند.
با اين چنين پيش زمينه ذهني، ديدن كتابي با قامتي برازنده و شمايلي شكيل و موجه چون پرنده بودن باعث ميشود پيش از هر سخني به شاعر و ناشر توامان تبريك بگوييم.
به شاعر براي آنكه قدر و شان شعر خود را چنان ديده است كه به ظلمي كه گاه بر مجموعههاي شعر جوان تحميل ميشود، تن ندهد و به ناشر از آن رو كه اعتبار و شخصيت حرفهاي خود را در هر صورت حفظ كند.
عباسنژاد در اين مجموعه همه جلوههاي شاعري خود را ارائه كرده است و قضاوت براي سخن گفتن از مرحله كنوني شاعري او با مروري بر پرنده بودن به صحت نزديك خواهد بود.
بر اين اساس او را ميتوان شاعري ديد كه در سرودن به جاي تكيه زدن بر بازيهاي زباني، شعبدهبازي در فرم و ايجاد فضاهاي عجيب و غريب بر انديشه تكيه كرده است.
منظور ما از انديشه اين نيست كه عباسنژاد، شاعري فيلسوف يا متفكر است، بلكه منظور اين است كه او در سرودن، مبناي خويش را به جاي دستكاري در فرم و زبان بر بيان دريافتهايش از هستي و پيشينه و پسينه دريافتهايش از زندگي قرار داده است.
او اگر ميگويد: نه آفتاب كاملم، نه عين ظلمت من خوب يا بد نيستم، تنها كمم من
يا:
زياد مسالهاي نيست اين كه كي برسيم همين بس است سراپا نياز جاده شويم
نشان ميدهد كه دريافت و درنگي از زندگي و موقعيت انساني خود دارد كه خوب يا بد به هر حال حرفي براي گفتن دارد.
غزلهايي نهچندان شورانگيز
عباسنژاد عمده حجم مجموعهاش را به غزل اختصاص داده است. او در اين غزلها در مجموع توانمندي شاعري خود را اثبات نكرده است، جز چند غزل همچون غزلهاي 86، 87 و 102. در بقيه سرودههاي او در اين قالب شاعري را ميبينيم كه بر فراز و فرودهاي اين قالب تسلط چنداني ندارد و حجم عمدهاي از سرودههايش را كارهايي متوسط تشكيل ميدهند. او گاه شروعهاي خوبي در غزل دارد:
اي سنگها به چشمه جوشان بدل شويد اي ريگها به موج خروشان بدل شويد
اما اين شروع برانگيزاننده و پيشبرنده به اين بيت متوسط ختم ميشود:
اين رود بيگمان به كويري نميرسد اي شعرها! دوباره به باران بدل شويد
احساس ميشود كه شاعر انرژي كافي را براي سرودن غزلي كه از ابتدا تا انتها يكدست باشد، ندارد.
مشكل عمده در غزلهاي او اين است كه اينگونه بيتها در آنها انگشت شمارند:
بريدن از همه بندها چه رويايي است براي من كه فقط يك عروسك نخيام
بيتهايي درخشان كه بتنهايي بتوانند بار يك شعر را بر دوش بكشند و انگيزش كافي را براي جلب و جذب مخاطب غزل داشته باشد.
او البته دست به تلاشهاي مختلفي زده است تا در غزلش حركتي ايجاد كند. از بازي در روايتهاي تاريخي اسطورهها و قصهها (كه البته در مواردي چون قصههاي ديني و اعتقادي كمي خطرناك هم ميشود) گرفته تا استفاده از قافيههاي نو و رديفهاي بديع ولي در مجموع اين تلاشها به سرانجامي نميرسد كه رستگاري غزلهايش را در پي داشته باشد.
از سوي ديگر، برخي بيدقتيهاي وزني و زباني به همين غزلهاي متوسط هم ضربه زده است. براي مثال، «اين نابرادران عزادار يوسفاند» كه كمبود يك هجاي كوتاه در آن محسوس است يا آنجا كه ميگويد: تو را چگونه رها سازد اشتياق منت كه اين ضمير متصل دوم شخص در اينجا معناي تو را ميدهد و صد البته يا «ت» يا «تو را» حشو است.
قالبهاي ديگر
«عباسنژاد» تجربههاي شعرياش را تنها به غزل محدود نميكند. از جمله اينكه قالب نوخسرواني را نيز ميآزمايد.
نوخسرواني قالبي است كه در سالهاي اخير براي نخستين بار زندهياد مهدي اخوانثالث در گزينه شعري كه نشر مرواريد از او انتشار داد اين قالب را پيشنهاد كرد.
او در اين گزينه شعر مينويسد: نوخسرواني فرم و قالبي است كه هريك 3 مصرع دارد و هريك شعري است مستقل ميتواند 3 مصرع قافيه داشته باشد، ميتواند مصرع اول و سوم ]هم قافيه باشد[ يا هر طور ذوق بپسندد.»
او درباره تفاوت اين قالب با رباعي و دو بيتي هم ميگويد: هر نوخسرواني براي خود وزني جداگانه دارد و بالنتيجه كار تنوع بيش ميتواند داشت و سراينده آزادي و مجال بيشتر.
نمونهاي از نوخسروانيهايي كه او در اين كتاب عرضه ميكند، شعر «لبخند او در خواب» است.
آب زلال و برگ گل بر آب ماند به مه در بركه مهتاب وين هر دو چون لبخند او در خواب
عباسنژاد نيز با توجه به گرايشي كه اين روزها در شعر كوتاه و طرح مانند در شعر امروز ايران رواج يافته است [و البته دلايل آن قابل ذكر است و جاي بحث درباره آن در اين مجال نيست] اين پيشنهاد زنده ياد مهدي اخوانثالث را جدي گرفته و نمونههاي خوبي از جمله اين دو شعر را به مخاطبانش عرضه كرده است.
خون خزيده در عطش سلول تك سرفههاي در پي هم مجروح آواز عاشقانه يك مسلول
يا:
ذهن ملول دفتر صد برگ كاهي پر ميشود هر روز با سطر سياهي اندوههاي كوچك خواهي نخواهي
به نظر ميرسد اين قالب، قابليت بيشتري براي توجه و سرمايهگذاري شاعران جوان داشته باشد. اين يك پيشنهاد قابل بررسي براي شعر فارسي است كه به جاي تكيه زدن بر قالبهاي گرتهبرداري شده نظير هايكو نياز مخاطب امروز را به شعر كوتاه وتصويري كه بر پايههاي بنيادين اصول شعر دير آشناي فارسي استوار باشد (نظير وزن عروضي و قافيه) برآورده كند؛ نيازي كه پرنده بودن به آن توجهي شايسته داشته است بايد به اين لحاظ آن را ستود.
روزنامه جام جم
آرش شفاعتی
|