10 دى 1387
سكوت یك شاعردوستداشتنی
سرا عنقایی یكی از شاعران با استعداد دهه 70 بود كه با انتشار كتابهایش در آن سالها، نامش را به عنوان شاعری مهم و تاثیرگذار مطرح كرد.عنقایی بیتوجه به اتفاقاتی كه در فضای ادبیات دهه 70 افتاد شعرهایی نوشت كه اكنون پس از گذشت سالها، نه تنها اسیر غبار فراموشی نشدهاند بلكه با رویكرد شاعران نسل جدید به سادهنویسی، خواندنیتر هم به چشم میآیند.او شاعری است كه ساخت را میشناسد و از پس اجرای فرم به خوبی برمیآید.«دروازه پیچك و مه» دومین مجموعه شعر عنقایی بود كه در سال 1370 بعد از چاپ كتاب «بر پلكان برج قدیمی» منتشر شد.
او علاوه بر شعر، نمایشنامه هم مینوشت. مدتی هم در ابتدای شعرهایش نثر مینوشت و مدعی ژانری با عنوان شعر- نثر بود. از فعل گذشته به این خاطر استفاده میكنیم كه عنقایی سالهاست سكوت اختیار كرده و كتاب تازهای منتشر نساخته است. متاسفانه عنقایی در فضای اینترنت و مطبوعات هم فعالیت چندانی نداشت. شاید مهمترین دلیل این اتفاق ناخوشایند را باید به سكونتش در اروپا ربط داد و اینكه ترجیح داد زندگی را در آن طرف آبها ادامه بدهد.عنقایی در كتاب «دروازه پیچك و مه» تصویرمحور است و سطرهایش را برپایه تصاویر میچیند؛ تصاویری كه گاه طبیعت را بازتاب میدهند و گاه اجزای زندگی در یك اتاق را. این كتاب 172 صفحه است و به 2 بخش تقسیم میشود.
در بخش اول 110 شعر كنار هم آمدهاند و در بخش دوم كه «بوی تنهایی چوب» نام دارد 23 شعر كوتاه.شعرهای كتاب بدون نامند و تنها با شماره از هم جدا میشوند.به هرحال آنچه بیشتر از نوشتن درباره كتابهای قدیمی این شاعر خوشقریحه اهمیت دارد انتشار آثار تازه اوست كه با توجه به غربت و تنهایی و تلفیق آن با حساسیتهای شاعری، بیتردید شعرهایی به یاد ماندنی خواهد بود؛ شعرهایی كه هم برای نسل تازه از راه رسیده و هم علاقهمندان قدیمی او، خواندنی هستند. پس تا انتشار كتابی تازه از عنقایی، یكی از شعرهای «دروازه پیچك و مه» را مرور میكنیم:بر واگنهای چوبی/ دستخط سربازان عاشق/ حك شده است/ ای تبسم هذیانی دشتهای خشك/ اینجا هیچ گیسویی به باد سپرده نمیشود/ بنفشهای بر آب نمیافتد/ و هیچكس به جویها نگاه نمیكند/ اینجا تنها/ فشنگهایت تو را میشناسد/ سربازان بر بازوانشان طاعون خالكوبی میكنند/ و در آینههای ترك خورده/ ریش میتراشند/ كسی/ از آنان/ حكایت برگها را نميپرسد/ قطار/ مملو از سربازانی است/ كه خواب میبینند/ با رنگينكمان/ خود را دار زدهاند.
روزنامه فرهنگ آشتی