بعضی ازآدمها نمیمیرند. فقط از فصلی به فصل دیگر كوچ میكنند. درست مثل پرستوها كه در یك پرواز ناگهانی میروند و خاطرههایشان در آسمان رنگارنگ باقی میماند. عمران صلاحی یكی از همانهاست. همانهایی كه بعداز گذشت ماهها و سالها ازخاموشیاش هنوز تكرار نامش در لحظه نخست، لبخند را بر چهره علاقهمندانش مینشاند و بعد دریغ و افسوس را.
«ع شكرچیان» برای طرفداران پروپاقرص مجلههای «گلآقا» كه همین روزها یك باردیگر خبر توقیف انتشارش رسیده و «دنیای سخن» كه خیلی وقت است خدا بیامرز شده و همچنین در سالهای دورتر برای خوانندگان مجله «توفیق»، نامی آشناست، اما بسیاری از علاقهمندان «ع شكرچیان» هم نمیدانستند او همان عمران صلاحی، شاعر معروف «بچههای جوادیه» است.كتاب «حالا حكایت ماست» كه تقدیم به «میرزا جواد خان مجابی» شده از كتابهایی است كه وقت و بیوقت، حتی زمانی كه زندگی امان آدم را میبرد، به كمك میآید. كتابی كه سطر سطر نوشتههایش بامزه است و خواندنی. و همه این ویژگیهاست كه باعث میشود جای خالی زنده یاد صلاحی همچنان احساس شود.
عمران یادداشتهایی كه در كتاب آمده قبلا در نشریات منتشر كرده اما این نكته نه تنها از ارزشهای «حالا حكایت ماست» كم نمیكند، بلكه به این دلیل كه بخشی از نوشتههایش در كنار هم آمده، جالب است.
این كتاب فهرست ندارد و عمران به جای فهرست نوشته است: «از چاپخانه خبر دادند كه این كتاب فهرست ندارد و جایش را خالی گذاشتهاند. دیدیم اگر بخواهیم فهرست بنویسیم، تقریبا سر به سیصد عنوان میزند، به طوری كه ناچاریم برای خود فهرست هم فهرستی تیه كنیم این بود كه از خیر آن گذشتیم».
«حالا حكایت ماست» 208 صفحه است و چاپ دومش در سال 1379 منتشر شده. نگاه دقیق و تیزبین عمران صلاحی در همه لحظههای زندگی، به او كمك میكرد تا در این كتاب هم هرچه در دور و برش وجود داشته، با چاشنی طنز بیامیزد و روایت كند؛ از آگهیهای روزنامهها گرفته تا پیادهروی در خیابان.
خواندن یكی از طنزهای كوتاه این شاعر و طنزپرداز فقید با عنوان «بر سر دوراهی» - برای اینكه یك بار دیگر خاطرهاش را به یاد بیاوریم- خالی از لطف نیست:
این روزها هر جای میرویم، همه را بر سر دوراهی میبینم. مثلا مادربزرگمان وقتی قرص نمیخورد؛ فشار خونش بالا میرود. وقتی قرص میخورد؛ به سرفه میافتد. حالا نمیداند فشار خون را انتخاب كند یا سرفه را.
روزنامه فرهنگ آشتی