21 آذر 1387
افلاطون و مولوي
كتاب «بررسي تطبيقي انديشههاي افلاطون و مولوي» نوشته دكتر ناصر رسولي بيرامي امسال از سوي انتشارات بهجت به چاپ رسيده است. اين كتاب از 256 صفحه و 2 بخش كلي تشكيل شده است. همانطور كه از عنوان كتاب پيداست، نويسنده به بررسي و مقايسه انديشه افلاطون و مولوي پرداخته است. در نتيجه، بخش اول كتاب به افلاطون و انديشههاي او اختصاص يافته است. نويسنده در ذيل اين بخش درباره چيستي فلسفه شرح داده است و پس از روشن شدن معناي فلسفه و اينكه به چه كسي فيلسوف ميگويند، به تعريف علم حصولي و شهودي پرداخته و توضيح داده است.
افلاطون معتقد است روح ما پيش از ورود به تن و جسم مادي، همه حقايق و واقعيتها را مشاهده كرده است، پس با همه آنها آشناست و همه را بخوبي ميشناسد، اما وقتي در بدن ما فرود ميآيد، آن حقايق را از ياد ميبرد. در نتيجه بايد آن را از آلودگيهاي مادي پاك كنيم تا بار ديگر حقايق را به ياد آورد. او اين حقايق را علم راستين و شهود مينامد. از اينرو وي علوم بشري را علومي كاذب و غيرحقيقي ميداند.
روح و نفس يكي ديگر از مباحثي است كه نويسنده در كتاب حاضر بدان پرداخته است. بررسيهاي تاريخي نشان ميدهد بحث و گفتگو درباره روح و نفس، گفتگويي بس كهن و قديمي و گفتهها و نوشتههاي افلاطون مويد همين مسأله است. نويسنده در يكي ديگر از آثار خود با عنوان قرآن، فلسفه و علم متذكر شده است كه متفكران هنوز درخصوص اين موضوع به نتيجه واحدي نرسيدهاند و تلاش آنان براي رسيدن به واقعيت و حقيقت روح و نفس همچنان ادامه دارد و در اين ميان، بيشتر نويسندگان اسلامي به تبع فرهنگ يوناني، روح و نفس را با هم يكي گرفتهاند، ولي آنچه از متن قرآن كريم برميآيد نشانگر اين است كه اين دو مقوله از نظر كتاب آسماني مسلمانان برابر نيست و نويسنده در بخش روح و نفس در كتاب حاضر به ذكر مجملي از اين مسأله پرداخته است. يكي از نظريات معروف و خاص افلاطون، جهان ايدهها و عالم مثل است. افلاطون جهان ثابت و كامل را جهان ايدهها و مثل مينامد و آن را جهان واقعي و راستين ميپندارد.
از جمله ديدگاههاي مشترك افلاطون با عرفا و صوفيان، عشق، عاشقي و ديوانگي است. افلاطون ميگويد انسان در پرتو عشق با اصول مقدس آشنا ميشود و اصول مقدس، شرم از كار ننگين و تلاش براي رسيدن به آنچه شايسته است، ميباشد. بدون اين اصول، نه فرد ميتواند كاري بزرگ انجام دهد و نه جامعه. نويسنده درخصوص اين ديدگاه در كتاب به تفصيل شرح داده است. افلاطون عشق را عشق به زيبايي و عاشق را شيفته زيبايي ميداند. به عقيده وي، انسان با عاشق شدن ميتواند به حقيقت برسد. اگر چه در فلسفه و مكتب افلاطوني جايگاه عشق رفيع است، اما اين عشق با عشقهاي زميني تفاوت دارد. افلاطون اصولا عشقي را كه براساس زيبايي ظاهري باشد نميپذيرد و عشق واقعي را در روح و درون آدميان برميشمارد. وي عشق به زيبايي ظاهر و تن را پست ميداند و عشق به روح و زيبايي دروني را ميستايد، زيرا زيبايي ظاهري پايدار نيست و از ميان ميرود و آنچه باقي ميماند زيبايي درون و روح است.
اينكه در جهان هستي چه چيزي حقيقت و واقعيت دارد و چگونه ميتوانيم نسبت به آنها شناخت يابيم، موضوع علم شناخت است. نويسنده در مبحث شناخت توضيح ميدهد در شناخت و تشخيص حقيقت و واقعيت، اعتمادي به حواس نيست. او حتي آنچه را ميبيند نميپذيرد، زيرا به چشم خود اعتماد ندارد و نميتواند دغدغه ذهني خود را در اين باره كه آيا آنچه ميبينيد در بيداري است يا در خواب، حل كند.
در جايي ديگر، بحث درباره مرگ و جهان پس از آن است. افلاطون مرگ را آزادي و رهايي روح از زندان تن ميداند، بنابراين ترس از آن را مايه ننگ دانسته و ميگويد مرگ جز جدايي روح از تن نيست. در زمان افلاطون، بيشتر انديشمندان بر اين باور بودند كه جهان از 4 عنصر ساخته شده (آب، خاك، هوا و آتش.) افلاطون نيز بر همين عقيده است، ولي با اين تفاوت كه به عقيده وي عناصر ثابت نيستند و به طور كلي تغيير، از خواص جهان محسوس است. با توجه به اين زمينه فكري، بحث ذات و جوهر پيش ميآيد. افلاطون ميگويد درباره هر يك از اجسام نميتوان به طور قطع و يقين گفت اين عنصر بايد آب ناميده شود نه آتش يا اينكه اصلا بتوان به يكي از آنها، نام يكي از عناصر را داد، نه نام همه آنها را. همه اين عناصر عليالدوام از يكديگر پديد ميآيند و به اين ترتيب دايرهاي از شدن و تكوين را ميپيمايند. نويسنده در اين كتاب علاوه بر ذكر نظريات فلسفي افلاطون با آوردن نظريات سياسي وي از جمله مدينه فاضله، بحث خود را كامل ميكند.
بخش دوم كتاب به آراء مولوي اختصاص دارد. نويسنده ابتدا در مقدمه اين بخش به شرح حال مولانا پرداخته، سپس به بررسي مثنوي در دفتر اول و ابتداي دفتر دوم اكتفا كرده است. در زماني كه جلالالدين در قونيه ميزيست فلسفه افلاطوني در منطقه آسياي صغير(روم) بسيار محبوب و شايع بود. در اينجا نويسنده ديوان مثنوي را به عنوان مشهورترين و مهمترين نوشته مولانا ميگشايد و به مقايسه ميان انديشههاي افلاطون و وي ميپردازد تا تأثيري را كه مولوي از افلاطون پذيرفته روشن كند؛ البته بعضي مثنوي را تفسير قرآن نيز لقب دادهاند و چون برداشت و تفسيري كه جلالالدين از آيات قرآني دارد بسيار متفاوت از برداشت ديگر مفسران مشهور مانند صاحب مجمعالبيان است، نويسنده از ورود به اين گونه ابيات پرهيز كرده است.
روزنامه جام جم
مريم لبافزادي
|