گوتَمَه در سراسر زندگيش با كيش شخصيت ميجنگيد، و مدام توجه شاگردهايش را از خود منحرف ميكرد. نه زندگي و نه شخصيت او بلكه آموزهاش مهم بود. او در ميان رنجِ زندگي، به آرامش و ايمني دست يافته بود. گوتَمَه به اين ترتيب بودا شد، يعني روشني يافته يا بيدار. هر كدام از شاگردهايش اگر روش او را دنبال ميكردند ميتوانستند به همان روشنشدگي برسند. اما اگر مردم شروع كنند به ستايش گوتَمَهي انسان توجهشان از وظيفهشان منحرف ميشود و اين كيش ميتواند تكيهگاهي شود براي به وجود آوردن وابستگي بيارزشي كه فقط ميتواند مانع پيشرفت معنوي شود
كرن آرمسترانگ در اين كتاب مينويسد: در نقل از كتابهاي مقدس بودايي از ترجمههاي دانشمندان ديگر استفاده كردهام. اما خودم آنها را به بياني ديگر گفتهام و روايت خودم را ساختهام تا بيشتر در دسترس خواننده غربي باشد. فهم زندگي بودا تا حدي آميخته به آموزههاي اوست. این امر ميتواند به همه ما كمك كند كه مخمصهها و ورطههای هلاك انسان را درك كنیم.
آیین بودایی مبتنی بر آموزههای سیدارتا گوتاماست كه در حدود ۵۶۶ (پیش از میلاد) تا ۴۸۶ (پیش از میلاد) میزیسته. بوداگرایی به تدریج از هندوستان به سراسر آسیا، آسیای میانه، تبت، سریلانكا، آسیای جنوب شرقی و نیز كشورهای خاور دور مانند چین، مغولستان، كره و ژاپن راه یافت و اكنون با ۳۵۰ میلیون پیرو، یكی از آيينهاي پرطرفدار جهان به شمار میآید. بوداگرایی بیشتر بر كردار نیك، پرهیز از كردار بد و ورزیدگی ذهنی تاكید دارد.