كژال پروازه دختری است كه پیش از رسیدن به بلوغ پدر و مادرش را از دست داده و نزد خانواده عمویش زندگی می كند، پس از اتملام تحصیلات دانشگاهی در رشته پزشكی ، برای گذراندن طرح به یكی از روستاهای دور افتاده می رود . وی از كودكی ناف بریده پسر عمویش بوده و از این موضوع ناراحت است و با رفتن از پیش ان خانواده احساس آرامش می كند. با اوردن دختر جوانی به نزد او به عنوان اولین بیمار متوجه می شود كه او به خاطر عشق به پسری از ده دیگر و ارتباط پنهانی با او ، خودكشی كرده است . در همان شبی كه دختر در درمانگاه است توسط همان پسر و دوستانش ربوده می شود و سپس اهالی ده برای حفظ شرف خود به دنبال انها رفته هر دو را می كشند و نعش دختر را به ده بر می گردانند . چند روز بعد جسد خواهر همان دختر را كه كاملا سوخته به درمانگاه می اورند و ادعا می كنند كه هنگام نفت ریختن دربخاری اتش گرفته است .اما كژال دختری كه پدرش قول او را به ازای بیست گوسفند به كدخدا داده ضمن فرار از خانه و پناه اوردن به درمانگاه فاش می كند كه پدر ان دختر او را دست و پا بسته به طویله برده و با بنزین اتش زده ست . كژال از پروازه می خواهد تا به او لباس و اسلحه بدهد تا او به كوه فرار كند . در ان ده زنی مقتدر به نام خانبانو كه روزگاری زن خان بوده زندگی می كند و به پروازه علاقه زیادی دارد و گاه به گاه از او دعوت می كند كه به خانه قصر مانند او كه درقلعه ای واقع است برود .