13 آذر 1387
نهجالبلاغه به عنوان يكي از مواريث حديثي شيعه، مجموعهاي گرانبها از خطبهها، نامهها و كلمات قصار حضرت اميرالمومنين ع است كه در سالهاي زندگي و بويژه طي دوران حكومت و خلافت حضرت ايراد شده است. اين كتاب در قرن چهارم هجري از سوي عالم و دانشمند بزرگ شيعه سيد رضي (متوفي 406 ه) تدوين شد و از همان ابتدا مورد توجه قرار گرفت. از آنجا كه سيد رضي از اديبان و شعراي بزرگ عصر خود بوده است، مجموعهاي از سخنان امامع را كه از نظر فصاحت و بلاغت ممتازتر بود، به تشخيص خود برگزيد. نهجالبلاغهاي كه هماكنون در دسترس قرار دارد، شامل 239خطبه، 79 نامه و 472 كلام ازكلمات قصار اميرالمومنينع است و شرحها و تفاسير متعددي بر اين كتاب نوشته شده است.
يكي از مسائلي كه در طول سالهاي پس از تدوين اين كتاب ارزشمند همواره شبهات ناصوابي را مطرح كرده است، موضوع ايجاد تشكيك در صحت انتساب اين كتاب به حضرت اميرع بوده كه خوشبختانه با درايت و هوشمندي علما و دانشمندان و محدثان شيعه اين مساله روشن و به شبهات پاسخ داده شده است.
نهجالبلاغه برخلاف بيشتر كتابهاي روايي شيعه از سند متصل از مولف كتاب تا معصومع برخوردار نيست و سيد رضي جز در 16 مورد، ديگر از مأخذي ياد نكرده است، ولي از نظر علماي شيعه در صحت انتساب كلي اين كتاب به عليع ترديدي وجود ندارد؛ زيرا اولا محتواي بيشتر خطبهها، رسائل و كلمات قصار نهجالبلاغه با تصويري كه از عليع در ذهن وجود دارد، مطابقت ميكند. ضمن اينكه نسبت به تقوا و وثاقت شخص سيد رضي كمال اطمينان وجود دارد و بسياري از خطبهها و رسائل نهجالبلاغه در منابع قبل از سيد رضي آن هم با سند متصل تا عليع قابل شناسايي است. از طرفي تاريخ صحيح و حوادث نيمه نخست قرن اول هجري گواه ديگري بر اصالت بسياري از مطالب نهجالبلاغه است، علاوه بر آن بلاغت و فصاحت بي نظير نهجالبلاغه عامل ديگري در صحت صدور آن از شخص عليع است.
البته موضوع ديگري كه در اين باره ميتوان گفت، اين است كه نهجالبلاغه مجموعهاي از روايات فقهي در حوزه احكام و تكاليف نيست و مطالب آن به طور مستقيم دخالتي درحلال و حرام الهي ندارد و چنانكه ميدانيم، در طول تاريخ، فقها و محدثان در درجه اول اهتمام خود را در يافتن روايات مستند و صحيح درحوزه احكام متمركز كرده و بعكس در زمينه فضايل و اخلاق و آداب حساسيت كمتري از خود نشان ميدادند. در اين ميان، نهجالبلاغه نيز كه از نظر محتوا مجموعهاي از روايات اخلاقي، سياسي و اجتماعي است، با تاثير از اين رويه به گونهاي غيرمستند جمعآوري شد. نكته مهم ديگر اينكه شخصيت سيدرضي نيز شخصيتي فقهي، حديثي و رجالي نيست و به عبارت ديگر، اين ابعاد تحت الشعاع شخصيت ادبي او قرار دارد، به طوري كه وي را اشعر شعراي عرب ناميدهاند. در جمعآوري نهجالبلاغه نيز همين مساله او را وادار ميكند كه تنها به انتخاب مواضع بليغ سخن امامع بپردازد و منطق او در اشاره نكردن به مأخذ روايات احتمالا اين بوده است كه هيچ سندي گوياتر از الفاظ و معاني ممتاز اين كتاب نميتواند بهتر بر صحت انتساب آن به عليع دلالت كند.
بسياري از دانشمندان اهل سنت نيز همچون شيعيان، صحت انتساب نهجالبلاغه به عليع را پذيرفتهاند و حتي برخي از آنها مانند ابن ابي الحديد، شيخ محمد عبده، دكتر صبحي صالح با شرح و تصحيح خدمات ارزشمندي را در اين باره ارائه كردهاند.
در اين ميان سخنان ابن ابي الحديد معتزلي كه در صفحه 128 جلد دهم كتاب شرح نهجالبلاغه خود درباره سند اين كتاب اظهار ميكند، شنيدني است. وي ميگويد: بسياري ادعا ميكنند كه بخش اعظم خطبههاي نهجالبلاغه سخناني است كه از سوي برخي از فصيحان شيعه همچون سيد رضي انشاء شده و به امام عليع نسبت داده شد و در حقيقت سخنان عليع نيست! اينان كساني هستند كه چشمانشان در اثر عناد كور شده و از صراط مستقيم منحرف شدهاند و هيچ اطلاع و آشنايي با شيوههاي سخن گفتن ندارند و من با مختصر سخني اشتباه آنان را روشن ميكنم. آنانكه در نهجالبلاغه تشكيك ميكنند، از 2 حال خارج نيست يا اينكه ميگويند تمام نهجالبلاغه ساخته ديگران است، يا برخي از آن. صورت اول قطعا باطل است؛ زيرا صحت اسناد بعضي از آن به عليع به تواتر ثابت شده است و ما به آن يقين داريم و تمام يا بيشتر محدثان و تاريخنويسان غيرشيعه بسياري از خطبههاي نهجالبلاغه را نقل كردهاند و نميتوان آنها را به غرض ورزي محكوم كرد. اما در صورت دوم نيز ادعاي اينكه بخشي از نهجالبلاغه گفتهها و بيانات عليع نيست، اين احتمال نيز نادرست است؛ زيرا كسي كه با سخنراني و خطابه مأنوس باشد و ذوق ادبيات عرب و با علم بيان آشنايي داشته باشد، ميتواند ميان كلام فصيح و غير آن و همچنين بين كلام فصيح و افصح تفاوت قائل شود و حتي اگر كتابي به دستش برسد كه در آن بيانات جمعي از سخنوران مشهور يا سخنان فقط 2 نفر از آنان نوشته شده باشد، حتما ميان آن دو سخن فرق ميگذارد و شيوه سخن گفتن هر كدام را ميشناسد. اگر در نهجالبلاغه دقت كنيد، خواهيد ديد تمام اين كتاب همچون آب زلال واحد و با يك شيوه و يك نفس گفته شده و همانند جسم بسيطي است كه ماهيت تمام اجزاي آن يكسان است. نهجالبلاغه نظير قرآن، اول آن همانند وسطش و وسط آن همچون آخرش و هر بخش از آن در فن فصاحت و شيوه نظم سخنراني نظير ديگر بخشهاست و اگر برخي از خطبههاي نهجالبلاغه ساختگي و فقط قسمتي از آن سخنان عليع بود، هرگز اينگونه يكنواخت نبود.
حامد علي اكبرزاده