کتاب :: محمد علي جمال زاده كسي كه فارسي را شكر كرد
محمد علي جمال زاده كسي كه فارسي را شكر كرد
17 آبان مصادف است با درگذشت يكي از نويسندگان پيشكسوت ادبيات داستاني. آثار محمد علي جمال زاده ،نقطه عزيمتي در فرايند شكل گيري شيوه اي جديد در ادبيات ايران شمرده مي شود.
به گزارش خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا)،سيد محمد علي جمالزاده در سال 1309 هجري قمري در اصفهان متولد شد و در 17 آبان 1376 در ژنو درگذشت.
پدرش سيد جمال الدين واعظ اصفهاني نام داشت، جمالزاده دوران كودكي را در اصفهان گذرانيد و پدرش او را در سال 1908 به بيروت فرستاد جمالزاده در بيروت بود كه اوضاع سياسي ايران دگرگون شد.
سيد جمال الدين در سال 1326 در بروجرد به دستور امير افخم به قتل رسيد. در سال 1910 جمالزاده قصد عزيمت به اروپا كرد و ديپلم حقوق خود را از دانشگاه" ديژون" فرانسه گرفت.
وقوع جنگ جهاني موجب تشكيل كميته مليون به زعامت سيد حسين تقي زاده در برلن شد، جمالزاده در سال 1915 به برلن آمد ولي مدت درازي طول نكشيد كه به ماموريت از سوي مليون به بغداد و كرمانشاه اعزام شد و در بازگشت به برلن به همكاري با مجله كاوه دعوت شد و تا تعطيلي آن مجله، با تقي زاده كار كرد.
پس از تعطيلي مجله كاوه به خدمت محلي در سفارت ايران در آمد و حدود 8 سال در اين كار بود ،تا اينكه عاقبت به دفتر بين المللي كار وابسته به جامعه ملل پيوست و در سال 1956 بازنشسته شد.
از برلن به ژنو مهاجرت كرد و تا پايان عمر در اين شهر بود، در اين مدت چند دوره به نمايندگي دولت ايران در جلسات كنفرانس بين المللي آموزش و پرورش شركت كرد.
جمالزاده در طول عمر خود 5 بار به ايران سفر كرد، او با اين كه از ايران دور بود اما هميشه با ياد ايران زيست.
جمال زاده فعاليت فكري و نويسندگي را با پژوهش آغاز كرد و پيش از اينكه به عنوان داستان نويس مشهور شود،نويسنده مباحث تاريخي و اجتماعي و سياسي بود. "گنج شايگان" پنج سال پيش از"يكي بود يكي نبود" منتشر شد.
جمالزاده كار نويسندگي را با مجله كاوه آغاز كرد و پس از آن كه كاوه تعطيل شد به همكاري جواناني كه در اروپا درس ميخواندند ـ مرتضي يزدي، غلامحسين فروهر،حسن نفيسي، مشفق كاظمي،احمد فرهاد و تقي اراني ـ مجله فرنگستان را در برلن بنياد نهاده بودند، شتافت و مقالههايي را در آن مجله به چاپ رسانيد. آنجا مطلبي درباره فارسي نوشت كه ميرزا محمد خان قزويني را برانگيخت تا مقاله پر آوازه خود را در آن جا منتشر كند.
جمالزاده با توقف انتشار فرنگستان به روزنامههاي ايران رو كرد و در روزنامههاي ايراني به فعاليت پرداخت. او در روزنامههاي ايران آزاد،شفق سرخ،كوشش و اطلاعات به چاپ نوشتههايي كه بيشتر مطالب و نوشتههايي اجتماعي بودند، پرداخت. تا آنجا كه مديريت مجله علم و هنر را پذيرفت. اين مجله در برلن منتشر ميشد،موسس اين مجله ابوالقاسم وثوق بود، البته اين مجله بيشتر از 7 شماره انتشار نيافت.
جمالزاده مانند تقي رفعت، اصلاح ادبيات فارسي را منوط به بكارگيري نوع ادبي جديد ميدانست،او معتقد بود" بهترين راه ترقي ادبيات ايران امروز هم آن است كه ادبا و فضلاي آن مملكت در تمام ادبيات از نثر و نظم و مخصوصا نثر حكايت امروز آينه ادبيات اغلب ممالك گرديده و كلمات و اصلاحات مردم عادي را داخل زبان كنند تا كم كم ادبيات ما نيز صاحب آب و تاب حال و جمالي گرديده و مانند ادبيات قديممان مايه افتخار مباهات هر ايراني گردد. نگارنده مصمم شد كه حكايت و قصصي چند را كه به مرور ايام براي تفريح خاطر به رشته تحرير در آورده بود، منتشر سازد. باشد كه صداي ضعيف وي نيز مانند بانگ خروسي سحري كاروان خواب آلوده را بيدار كند . "
در سال 1300 كه يكي از نقاط اتصال تاريخ ما بود نخستين نمونه هاي رمان اجتماعي" تهران مخوف" نوشته مشفق كاظمي ،نمايشنامه جديد "جعفرخان از فرنگ آمده"، اثر حسن مقدم ، شعرنو،" افسانه" سروده نيما و داستان كوتاه،" يكي بود يكي نبود"جمالزاده به وجود آيد اين آثار از سويي نتيجه كوشش هاي اجتماعي - فرهنگي دوره مشروطه اند و از جهاتي راه گشايي نوجويي هاي ادبي بعدي.
داستان كوتاه با سرعت راه كمال را پيش مي گيرد اما با اين همه جمالزاده در مقدمه" يكي بود يكي نبود" خجالت خود را از داستان كوتاه نام مي برد و مي گويد،" من داستان كوتاه را محض تفريح خاطر از مشاغل و تبعات جدي تر و با دست نمونه هايي از فارسي معمول و متداول امروز نوشته ام" او در اين سالها هيچ گاه از داستان كوتاه نام نمي برد و محور توجه او رمان است .
اهميت جمالزاده از جهت پيشكسوتي او است و هدايت نيز از جهت اين داراي اهميت است كه جنبه هاي پنهان ايراني را نمايان مي كند.
جمالزاده در "يكي بود يكي نبود" گاه داستان را فداي فرهنگ عامه كرده است. جمالزاده خود متعرف است كه از قالب داستان كوتاه به عنوان وسيله اي براي جمع آوري و حفظ امثال و حكم استفاده كرده است. البته پيش از او ميرزا حبيب اصفهاني در" سرگذشت حاج بابا "(1284) گنجينه اي از واژگان و آداب و رسوم مردم عامه را ارايه مي دهد.
جمالزاده نخستين ايراني است كه با قصد و نيت آگاهانه داستان نويسي اروپايي را به كار گرفت و از داستان سراي كهن ايراني نيز سود جست و داستان هاي ايراني بوجود آورد. اولين مجموعه او" يكي بود يكي نبود"، بود كه در سال 1300 منتشر شد و سر آغاز ادبيات واقع گرايي ايراني است و اين مجموعه در برگيرنده 6 داستان كوتاه است كه از سال هاي 1293 تا 1300 نوشته شده است در هر داستان او با نثري شيرين به تصوير يك تيپ اجتماعي پرداخته است و كهنه پرستي و رخوت اجتماعي را با طنزي سرشار ازغم توصيف كرده است.
جمال زاده ميكوشد زبان داستانهايش را به زبان محاوره نزديك كند، اما اغلب گرفتار پرگويي ميشود و نوشتههايش به حد افراطي عاميانه ميشوند،نثر او هنوز داستاني نيست و تاثير و عظ و خطا بر آن اشكار است. يعني نويسنده به جاي توصيف دروني و بيطرفانه حوادث حوادث و آدمها, به توضيح و تفسير پند آموزي پردازد. "يكي بود يكي نبود" نشان ميدهد كه نثر داستاني هنوز انعطاف نيافته است كه بتواند دنياي دروني انسان ها را تجسم بخشد.
آثار جمال زاده به اين دليل داراي اهميت است، كه نه تنها حلقه نهايي در ادبيات مشروطه پيش از گسستگي فرهنگي است، كه با سلطنت رضا خان آغاز ميشود بلكه به مثابه نقطه عزيمتي در فرايند شكل گيري شيوه اي جديد در ادبيات شمرده مي شود .
جمال زاده لزوم ساده نويسي را به عنوان مضمون مشهورترين داستان خود" فارسي شكر است"، انتخاب ميكند هر يك از آدمهايي داستان يك تيپ اجتماعي را نمايش ميدهند كه از لحن و رفتارشان مشخص است.
جمال زاده ميكوشد از راه مردمي كردن زبان با مردم ارتباط يابد،در داستانهاي بعدي خود اما نتوانست به اين آرمان وفادار بماند و با پيرايههايي كه بر نثر خود بست از هدف اوليه دور شد.
جمالزاده پس از مهاجرت از ايران و اقامت درخارج از كشور نقش موثري در ادبيات ايران ندارد. چند اثر داستاني منتشر ميكند و نامهها و مقالات بسيار در نشريات ادبي به چاپ ميرساند.
اماجمالزاده به عنوان چهره زنده ادبي به شمار نميرود، زيرا پيوندهاي خود را با واقعيت هاي جامعه و ادبيات پيشرو از دست داده است. جمالزاده به دليل دوري از واقعيتهاي وطن و نداشتن برخورد مستقيم با زبان مادري از خلق هنري دور ميافتد و داستانهايش بافتي كهن مي يابند و توصيف هايش كليشه اي از كار در مي آيند در اين داستان ها واقعيت رنگ مي بازد و همه چيز در ناشناختگي اضطراب آور مبهمي پوشيده مي شود. خودش اين خصوصيت را جنبه كلي ،يا افسانه اي دادن به زندگي فردي قهرمان داستان مي داند .
جمالزاده در 17 آبان ماه 1376 در ژنو در گذشت. اوبيش از 50سال پيش در خرداد 1323 در پايان كتاب" سروته يك كرباس "نوشت :
در اين آخر عمري تنها آرزويي كه دارم اين است كه در همان جايي كه نيم قرن بيش به خشت و خاك افتاده ام همان جا نيز به خاك بروم و پس از طي دوره پر نشيب و فراز عمر خواب واپسينم را در جوار زاينده رود دلنواز سر به دامان تخت فولاد مهمان نواز نهاده ،ديده از هستي پر غنج و دلال و پر رنج و ملال بربندم ".اما اي بسا آرزو كه خاك شده است.او به جاي آرميدن بر كنار زاينده روز كنار درياچه لمان به خاك رفت .
منابع و ماخذ: صد سال داستان نويسي (جلد 1و 2) حسن ميرعابديني. 2- جويبار لحظه ها محمد جعفر ياحقي 3. درباره جمالزاده و جمالزاده شناسي دكتر محمد علي همايون كاتوزيان.