موضوع: مصاحبه ها نويسنده: لیلی گلستان ناشر: معین نوبت چاپ: دوم تعداد صفحات: 174 صفحه تيراژ: 1100 نسخه قطع: رقعی قيمت: 17000 ريال
معرفي کتاب:
«لیلی گلستان» مترجم سرشناسی است؛ كتابهایی در كارنامهاش دارد كه هركدام برای اعتبار یك مترجم كافی هستند و علاوه بر این، مدیر یكی از مشهورترین گالریهای هنری تهران است. دختر «ابراهیم گلستان» است كه داستاننویس و كارگردان مشهوری است و جز این، خواهر «كاوه گلستان» هم هست كه عكاس مشهوری بود و در عراق پایش روی مین رفت و كشته شد.
حكایت حال (گفتگو باlحمد محمود)
احمد محمود (چهارم دی ماه ۱۳۱۰ تا ۱۲ مهر ماه ۱۳۸۰)، نویسندهی ایرانی و خالق چندین رمان و مجموعه داستان در آخرین سالهای عمر، چند هفتهای به لیلی گلستان وقت داد تا با او به گفتگو بنشیند و مردی كه كمتر صدایی از او به گوش شنیده بود، حرفهایش را در مورد ادبیات، كتابها و داستانهایش، در مورد ایران، در مورد وضعیت چاپ كتاب، در مورد جهانیشدن ادبیات ایرانزمین، در مورد نویسندگان ایرانی و تاریخ رمان و داستان در ایران و در مورد خیلی چیزهای دیگر بزند.
مرحوم احمد محمود خالق رمان همسایهها است كه بعضی آن را در كنار رمانهایی چون بوف كور، سووشون و شازده احتجاب، یكی از رمانهای برتر زبان فارسی میشناسند. او همچنین یكی از بهترین رمانهای جنگ ایران و عراق (زمین سوخته) را نوشته است.
كتابِ «حكایتِ حال»كه پس از مرگ محمود منتشر شده است، متنی است كوتاه، فشرده و موجز كه با زبانی روان، جدی و ساده دلمشغولیهای محمود را در برابر سوالهای لیلی گلستان عیان می كند. كتابی است كه میتواند برای دوستداران احمد محمود و علاقهمندان به ادبیات ایران پاسخگوی سوالهای بسیاری باشد كه پیش از این مكانی برای یافتن جواب آنها وجود نداشت. مخصوصا در صفحاتی كه كتابها و داستانهای مشهور محمود، یكی پس از دیگری، بحث میشوند و گرههای كور باز می شوند.
مقدمهی كتاب:
با خواندن كتاب همسایهها احمد محمود را شناختم. نثر محكم و روان، تبحر در آفرینش فضا و شخصیتهای داستان، فارسی راحت و بیپیرایه و درستش، مرا جزو خوانندههای همیشگی كتابهایش كرد. با خواندن مدار صفر درجه مایل شدم تا درباره قصههای خودش، قصههای دیگران، و در كل درباره ادبیات و وضع مملكتمان با او گفتگو كنم.
درخواستم را به او گفتم و او رد كرد. گفت تا به حال با كسی گفتگو و مصاحبه نكرده و آمادگی ندارد. اصراری نكردم، چون لحن جواب – مثل نوشتههایش – آن چنان صریح و قاطع بود كه میدانستم اصرار فایدهای ندارد. فقط گفتم راجع به پیشنهاد من فكر كنید، عجلهای ندارم، و تأكید كردم تا هر وقت كه بخواهید منتظر میمانم. (اما هم عجله داشتم و هم تحمل انتظارم برایم سخت بود!) كتاب سه جلدی خوانده بودم و تمام صحنههایش در جانم بود و گرم موضوع بودم.
... سه ماه بعد (وقتی دیگر دست از این خیال شسته بودم)، این خبر خوش به من داده شد كه فكرهایم را كردم، برای گفتوگو آمادهام.
كتابها، یادداشتها، ضبط صوت و نوارها را برداشتم و به دیدار احمد محمود رفتم.
قرار بر این شد كه هفتهای یك روز مشخص و هر بار سه، چهار ساعت با هم حرف بزنیم. پیشنهاد كردم نه روال معمول گفتوگوهای متداول را خاصی محبوس كنیم، از هر چه كه دوست داریم حرف بزنیم، بدون ملاحظه و بدون احتیاط. بعد من حرفها را از ضبط صوت بر كاغذ بیاورم، جلسه بعد به او بدهم، تا خوانده، تصحیح و پیراسته شوند، و بعد دوباره آنها را پاكنویس كنم.
یكی دو جلسه اول احساس میكردم احمد محدود در محذور است، نمیدانست عاقبت كار چه خواهد شد، نگران بود. اما از جلسه سوم یا چهارم، ورق برگشت. حرفها را خوانده و راضی بود، پس ادامه گفتوگو راحتتر و صمیمانهتر دنبال شد.
چهارده جلسه حرف زدیم و بعد دیدم میشود از آن حرفها، یك كتاب كوچك و بیادعا و راحت ساخت. كتابی كه بتواند نظریات این نویسنده بزرگ را در مورد ادبیات و نویسندگان معاصر برایمان روشن كند. و همین شد.
در پایان از احمد محمود متشكرم كه با پیشنهاد من موافقت كرد و به من وقت گفتوگو داد، مرا در بسیاری از مراحل گفتوگو راهنمایی كرد، نوشته ها را بارها و بارها خواند و پیراست، اغلب پیشنهاداتم را با حسن نیست پذیرفت و دستم را برای تغییر و تبدیل بازگذاشت.
هر چند این كتاب چاپ شد و كار ما هم تمام شد، اما باید اعتراف كنم كه دلم برای آن چهارشنبههایی تنگ میشود كه با بغلی كتاب و كاغذ و نوار و با شوق بسیار به آن خانه ساده و كوچك وارد میشدم، حرفهای خوب میشنیدم، جوشاندهی گل گاوزبان خانم محمود را مینوشیدم و با دلخوش و پرشور، خانه را تا چهارشنبه دیگر ترك می كردم. لیلی گلستان
بخشی از كتاب:
حقیقت این است كه اكثر كسانی كه مدعی سیاست هستند، اصلاً سیاست را نمیدانند (بهخصوص امروز كه همه مردم خودشان را سیاسی میدانند). سیاست تجربه میخواهد، ذهن تحلیلگر می خواهد. باید به جغرافیای سیاسی جهان، به امر اقتصاد و چه و چه مسلط بود و نباید اسیر احساس بود. خُب، ما این دوران یا دورانها را دیدهایم و پشتسر گذاشتهایم. همسایهها یك رمان تاریخی از یك چنین دورانی است.
گلستان: در حال حاضر كتاب همسایهها در چه وضعیتی است؟
محمود: اجازه چاپ ندارد. مدتهاست برای كسب اجازه چاپ نه من و نه ناشر مراجعه نكردهایم. باید بار دیگر برویم ببینیم چه میشنویم.
گلستان: درباره بازگشت از كتاب دیدار حرف بزنید. قصه نسبتاً بلندی كه میتواند مستقلاً یك كتاب باشد.
محمود: كسانی كه بازگشت را خواندهاند، درك متفاوتی از پایانبندی آن دارند كه برای من جالب است. استنباط افراد خیلی با هم تناقض دارد. بازگشت حكایت بازگشت «گشتاسب» است از تبعید (و «خالد» همسایهها و «خالد» داستان یك شهر – در داستان یك شهر فقط یك جا نام «خالد» آمده است).
وقتی تحریر اول بازگشت را نوشتم، حدوداً حجمی سه برابر قصه حاضر داشت. یعنی حدود پانصد – ششصد صفحه بود. ولی نگاه كردم و دیدم میشود آن را فشرده و موجز گفت...