:بحث كتابخواني در كشور ما با وجود نخ نما شدن هنوز آنقدر جذابيت دارد كه بسياري از مجامع دانشگاهي ، پژوهشي ، علمي و رسانه اي آن را به عنوان موضوع مورد بحث به چالش بكشند. كتاب خواندن در مفهوم خاص و مطالعه در مفهوم عام چيزي است كه اگرچه ريشه باستاني و تاريخي دارد اما از ويژگي هاي جامعه مدرن شهري به شمار مي آيد و ضامن رشد و پيشرفت در تمام زمينه ها تلقي مي شود. اين كه چرا كشور ما از مهمترين مولفه زندگي در دنياي جديد اينچنين بي بهره است يا بهره كمي دارد تابع مولفه هاي ديگري است كه تاكنون يا ديده نشده يا آنچنان كه بايد محل اعتنا قرار نگرفته است. روزي از روزهاي سال نيست كه از زبان مسوولان ، مديران و مردم نشنويم كه چرا كتاب نمي خوانيم و بيشتر از همه با اين انتقاد مواجهيم كه با اين همه كتاب كه توليد مي شود سرانه كتابخواني ما درحد كشورهايي چون بنگلادش و افغانستان است. در اين زمينه آنقدر فضاي اجتماعي ما مه آلود است كه هيچ كس نمي تواند بدرستي بگويد چه مي گذرد. همه چيز گنگ و متضاد است حتي گاهي يك موضوع زمينه انكار موضوع ديگر مي شود.نه آمار ناشران روشني لازم را دارد ، نه كسي مي داند چه تعداد كتاب بدرستي منتشر مي شود و از آمارهاي كتابخواني ، كتاب خواندن ، كتابخانه ، كتاب ، كتابخوان ، كتابدار و... ديگر هيچ نمي توان گفت. كتابخوان شدن جامعه نيازمند فراهم شدن بسترهايي است كه بدون آنها نمي توان اميدي به تحقق مطلوب آن داشت. مثل خود حوزه نشر كه همه فعاليت ها و اطلاع رساني ها به حلقه آخر يعني كتاب ختم مي شود، در حوزه كتابخواني هم بدون ديدن همه حلقه هاي پيشين و با حلقه هاي هم عرض انتظار داريم كه امر كتابخواني به سرانجامي برسد. در اين مقال كوتاه به چند مولفه مهم كه در صورت فراهم شدن آنها مي توان اميدي به كتابخوان شدن مردم و رونق حوزه فرهنگ مكتوب داشت ، پرداخته خواهد شد.
توليد كتاب در سردرگمي
حوزه توليد كتاب در كشور ما از ابتدا در برابر پرسشهاي اساسي حوزه توليد يك محصول كه شامل 4پرسش اصلي مي شود سردرگم بوده است. چه كسي بايد چه چيزي را براي چه كسي با چه كيفيتي توليد و عرضه كند. توليدكنندگان محصول كتاب از ابتدا خانواده هايي بودند كه نه به قصد ارتزاق صرف كه با هدف عرضه محصولي كه گره از كار مردم بگشايد وارد اين عرصه شدند و بسياري از آنان تا نسلهاي كنوني هم وارث اين تلاش هستند.پس از انقلاب اسلامي و تصويب اعطاي يارانه براي توليد كتاب سيل خوانندگاني كه قصد استفاده از اين خوان را داشتند پشت درهاي دستگاه هاي فرهنگي چنان شد كه چيزي نمانده تا سيل بند را هم با خود ببرد. آمارهاي متناقض از تعداد ناشران كه به صورت گسترده و بي حساب و كتاب مجوز توليد كتاب دريافت كرده اند، حكايت از 5 تا 9هزار نفر دارد. اين خيل عظيم كه تنها شمار اندكي از آنان مي دانند چه مي كنند و دنبال چه هستند باعث شده تا آثاري توليد شود كه تنها در آمارها مي آيد و بعد سرنوشتي جز كارخانه هاي توليد مقوا ندارد. تغيير مسير يارانه از ناشران به سمت مردم اگرچه سياستي است كه از هم اكنون هم دچار اشكالات ساختاري است اما تدبير ديرهنگامي بود كه پيش از اين مي توانست به اين وضع آشفته سر و ساماني بدهد.اين كه اينها چه توليد مي كنند هم جاي بحث بسيار دارد. توليد بيش از 50هزار عنوان كتاب در سال امري است كه مديريت گسترده و حساب شده اي مي خواهد و رها شدن آن به حال خود تاكنون ضربه هاي جبران ناپذيري بر پيكره بيمار كتاب و كتابخواني كشور وارد آورده است. مساله ديگر دو پرسش «براي كه» و «با چه كيفيتي است» كه اينها را هنوز نه كسي پاسخ گفته و نه كسي در اين زمينه كنكاش كرده است. قدر مسلم ، مخاطب كم اين آثار، اندك قشر كتابخواني است كه كتاب را براي كتاب مي خواهد و پا جاي پاي كساني مي گذارد كه از ابتدا به كار توليد كتاب پرداخته اند و بيشتر اين آثار يا مخاطب ندارد يا كوتاه كم زماني به نياز آتي كسي پاسخ مي گويد و بعد روانه سطلهاي زباله و كارخانه هاي توليد مقوا مي شود.
دسترسي به كتاب ؛ امري فراموش شده
در دوره پيشين مديريت فرهنگي وزارت ارشاد، وقتي از معاون فرهنگي وزير وقت پرسيدند كه چرا همه توان شما صرف ناشران مي شود و چيزي صرف حل مشكل توزيع و دسترسي مردم به كتاب نمي شود پاسخي داد كه در خور تامل بود. او گفت : ناشر مثل همه توليدكنندگان محصولات ديگر يك حرفه دارد و هر كسي كه به صورت حرفه اي به توليد يك محصول مي پردازد بايد آنچنان تواني هم داشته باشد كه محصول خود را به دست مصرف كننده برساند. اين پاسخ ، اگرچه تا حدي درست است ، اما اين اشكال را در خود دارد كه در نبود يك نظام جامع و درست توليد و توزيع كتاب و در چنبره فرهنگ دولتي ، لازم است يارانه ها به سمتي بروند كه همه از آن سود ببرند و اين گونه نباشد كه همه سود به يك سمت سرازير شود و كس ديگري هم از آن بهره اي نبرد. شاخص دسترسي به كتاب در كشور ما بسيار كمتر از شاخص هاي ديگر اين حوزه است.
سرانه كتاب و سرانه كتابخواني ؛ روي خط صفر وقتي اوضاع كتاب ، توليد كتاب و توزيع و دسترسي كتاب چنين اسفناك باشد ، نمي توان از چيزي به نام سرانه كتاب و كتابخواني حرف زيادي زد. براساس آخرين آمار ، سرانه كتاب در ايران ، به ازاي هر 6 نفر، يك جلد است كه با توجه به آمار توليد كتاب اختلاف فاحشي دارد.
درخصوص اختلاف كشورهاي در حال توسعه و كشورهاي توسعه يافته در اين زمينه سهم كشورهاي توسعه يافته در سال 1991 ، 802 عنوان كتاب براي هر يك ميليون نفر بوده و در آسيا، اين ميزان 70 عنوان و در آفريقا 20 عنوان بوده است. با توجه به سرانه پايين كتاب براي هر ايراني نمي توان به سرانه كتابخواني نگاه چندان مثبتي داشت. ميان نرخ سرانه كتابخواني اختلاف نظر بسياري وجود دارد كه از 2 دقيقه در شبانه روز تا 8 دقيقه در نوسان است و اين يعني ما تلاش فراواني داريم تا نرخ كتابخواني مان را به صوت ثانيه اي بالا ببريم و اين در حالي است كه اين نرخ در غرب 8 تا 10 ساعت و براي انگليسي ها و استراليايي ها 16 تا 18 ساعت در شبانه روز است. همه اين مباحث نشان مي دهد نه آنچنان كه بسياري نظر مي دهند كه غلبه فرهنگ شفاهي بر فرهنگ مكتوب باعث شده تا مردم كمتر كتاب بخوانند و نه آمارهاي غلوآميز مسوولان كه آمار توليد كتاب را با افتخار بيش از 50هزار عنوان اعلام مي كنند ، هيچ كدام عاملي براي كتاب نخواندن مردم تلقي نمي شوند. تجربه ها نشان مي دهد اگر توليد كتاب در حد 20هزار عنوان در سال هم كاهش يابد اما توزيع مناسب و دسترسي مطلوب به كتاب افزايش چشمگيري بيابد ، مي توان همه عوامل ديگر را در پرتو همين يك عامل به باد فراموشي سپرد. همه اين مباحث ، اگرچه تكرار همه حرفهايي است كه تاكنون گفته شده است اما مي گويند: تكرار مي تواند از مهمترين دلايل براي در ذهن ماندن يك مشكل و تلاش براي حل آن تلقي شود.
|
با توجه به سرانه كتاب و مطالعه در كشور ما كه درصد زيادي از آن به شهرهاي بزرگ بويژه كلانشهرها تعلق دارد، تقريبا مي توان گفت ، دسترسي به كتاب در كل كشور آمار بسيار نگران كننده اي دارد. توليد روزانه دهها كتاب در شمارگان يك هزار تا 3هزار نسخه كه تا چند سال بعد هم به فروش نمي رسند ، گواه صادقي بر اين مدعاست. تجربه خوب در اين زمينه 2 نمونه موفق در تهران و خراسان جنوبي است كه نشان مي دهد اگر مشكل دسترسي به كتاب رفع شود، مي توان شاهد رونق كتاب ، كتابخواني و صنعت نشر بود. راه اندازي شهر كتاب غرب تهران با همكاري انتشارات قدياني در ميدان نور تهران نشان داد حتي مردمي كه در قلب ايران زندگي مي كنند، دسترسي به كتاب ندارند، چه رسد به شهرها و روستاهاي دورافتاده اي كه پاي هيچ كتابي هرگز به آنجاها نمي رسد. مردم غرب تهران با راه اندازي اين مركز، آنچنان استقبالي از اين كتابفروشي كرده اند كه مسوولان در فكر راه اندازي مركز تازه اي در يكي ديگر از نقاط غربي پايتخت برآمده اند.نمونه ديگر اين گونه تلاشها، راه اندازي يك انجمن مردم نهاد (NGO) در تهران و راه اندازي كتابخانه اي روستايي در خراسان جنوبي است. اين NGO را جمعي از نويسندگان و فعالان فرهنگي ، علمي و خيرين علاقه مند به كتاب و فرهنگ راه اندازي كرده اند و 10 كتابخانه كوچك را تحت پوشش دارد.به گفته گردانندگان اين انجمن ، استقبال از كتاب و كتابخانه در اين روستاها به حدي است كه در فرصت يك ماهه تمام كتابهاي تازه و ارسال شده به كتابخانه ها، آنچنان دست به دست مي شود كه نشاني از تازه بودن در آنها ديده نمي شود.كاميون هاي كتابهاي پستي كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان در برخي از استان هاي كشور و امانت دادن و اهداي كتاب ، تجربه ديگري است كه ضرورت حل مشكل دسترسي به كتاب را دوچندان مي كند.
كتابخانه ؛ مكاني كه نيست
ازجمله معضلات حوزه فرهنگ در كشور ما، توجه نكردن يا كم توجهي به آن ، از منظر مسوولاني است كه كار تشكيلاتي ساختاري و مالي اعتباري كشور را به عهده دارند.در ايران ، از سال 1304 كه نخستين كتابخانه در شهر تهران راه اندازي شد تا امروز كه تعداد كتابخانه هاي عمومي و غيرعمومي بالغ بر 3هزار واحد مي شود، كتاب و كتابخواني اموري تفنني تلقي مي شود و فعالان اين عرصه نيز سرخوشاني به شمار آمده اند كه كار مهمي هم انجام نمي دهند. در حوزه كتابخانه هاي عمومي كه به ازاي 70 ميليون نفر جمعيت 1700كتابخانه وجود دارد، مشكلات ساختاري و غيرساختاري ، چنان عرصه را تنگ كرده است كه نه كسي به فكر كتابخواني است و نه به مساله اي به نام كتاب و كتابخانه ، اهميت داده مي شود. آنچه در اين عرصه ، مهم شده تلاش براي حفظ وضعيت موجود و جلوگيري از بروز بحران بوده و در همه اين سالها، اتفاق بزرگي رخ نداده است. در حوزه كتابخانه هاي مدارس ، وضع از اين هم اسفناك تر است. براساس استانداردها بايد در مدارس به ازاي هر نفر 2كتاب و به ازاي هر 5 هزار نفر يك كتابخانه وجود داشته باشد؛ در حالي كه به ازاي هر 4نفر يك كتاب و براي هر 42هزار نفر يك كتابخانه وجود دارد. (اين آمارها مربوط به چند سال اخير است). در حوزه متوسطه هم 24هزار دبيرستان وجود دارد كه تنها 11هزارو 650 مدرسه ، مكاني به نام كتابخانه دارند و تعداد كتابخانه هاي داراي 2هزار جلد كتاب در اين ميان ، اندك است. آنچه در همه اين مباحث مهم مي نمايد ، نحوه انتخاب كتاب براي تمامي كتابخانه هاي كشور است كه وضعيتي بهتر از كتابخانه ها ندارد. هيات هاي انتخاب و خريد كتاب براي اين كتابخانه ها از ميان هزاران عنوان كتابي كه توليد مي شود، تعداد محدود و معدودي را براي اين كتابخانه ها خريداري مي كنند كه با توجه به نحوه گزينش اين كتابها، بسياري از آثار خوب و مفيد بخت حضور در اين كتابخانه ها را نمي يابند و اين از رونق چيزي به نام كتاب و كتابخواني مي كاهد.
غلامرضا معصومي |