«الكساندر دوما داوري دولا پاتري» معروف به الكساندر دوما Dumas - Alexander يكي از مشهورترين رمان نويس هاي فرانسه است كه در سال 1803 در شهر كوچك ويلر كوترت در نزديكي پاريس به دنيا آمد._
پدر الكساندر دوما ژنرال دما فرزند يك ماركيز فرانسوي و يك مادر كنيز و سياهپوست بود. ژنرال دوما در جزيره سن دومينگو به دنيا آمد و در قشون ناپلئون داراي مقام شامخي بود.
الكساندر دوما پس از اتمام تحصيلاتش چون داراي خطي زيبا بود ابتدا در يك دفترخانه به كار منشيگري پرداخت و سپس به عنوان منشي وارد خدمت يكي از بزرگان آن دورهشد. جزئيات انقلاب كبير فرانسه را از دهان پدر خود شنيد و بعدها در رمان هاي خود توانست صحنه هاي مهيج و مخوف آن را با قلم زيباي خويش مجسم كند. اسناد و مدارك و يادداشت هاي خصوصي نيز كه طي سنوات مختلف به دستش افتاد، او را در نوشتن رمان هاي متعددي كه زمينه همه آنها تاريخ فرانسه است بسيار كمك كرد.
دوما به دليل ذوق وافري كه به مطالعه داشت با نويسندگان بزرگ و آثار بزرگان و كتب تاريخي ونمايشنامه هاي رمانتيك آشنا شد و آنها را با شوق و علاقه شگرفي مطالعه كرد و مشغول نوشتن نمايشنامه شد.
پس از اينكه مدتي صاحبان تئاتر او را ستودند ،بالاخره در سال 1829 «هنري سوم» او در تئاتر فرانسه به معرض نمايش گذاشته شد و اين نمايشنامه نام او را بر سر زبان ها انداخت و موجب دوستي وي با ويكتور هوگو و ساير شعرا و نويسندگان شد. دوما پس از هنري سوم ، نمايشنامه آنتوني را كه يك درام عشقي بود به رشته تحرير درآورد.
موفقيت نمايشنامه اخير حتي موفقيت «پيس اول» را تحت الشعاع قرار داد و بالاخره پس از يك رشته فعاليت هاي سياسي، در سال 1844 بزرگترين و مشهورترين اثر خود را به نام سه تفنگدار منتشر ساخت و در همين سال يكي ديگر از كتاب هاي معروف خود را كه كنت مونت كريستو ناميده مي شد چاپ و منتشر كرد. دوما در مدت چهل سال داستان ها و نمايشنامه ها و مقالات و اشعار متعددي منتشر ساخت كه تعدادشان از دويست نيز تجاوز مي كرد ولي هيچ يك از آنها از حيث ارزش ادبي و ساير محسنات با سه تفنگدار قابل مقايسه نيست. شهرت او تقاضاي ناشران را زيادتر كرد ، تا جايي كه دوما نويسندگان ديگر را به كار دعوت كرد تا از روي يادداشت هاي او داستان بنويسند و او خود در آنها دستي مي برد و صحيح مي كرد و به ناشران تحويل مي داد كه يكي از اين شركاي ادبي او نويسنده معروف« اوگوست ماكت» نام دارد. استيونسن نويسنده ي نامدار انگليسي مي گويد: پس از شكسپير عزيزترين دوست من وارتانيان قهرمان داستان سه تفنگدار است...
دوما نيز مانند تمام مردان بزرگ جهان از تهمت حسودان ايمن نماند و درباره او مي گفتند كه ديگران داستان ها را مي نگارند و او فقط اسمش را پشت جلد آنها مي نويسد. اگر اين تهمت پايه و اساس محكمي داشته باشد بايد گفت كه دوما به چه شهرت و محبوبيتي رسيده بود است كه خوانندگان حاضر بوده اند هر اثر وي را تنها به صرف اينكه نام دوما بر پشت جلد آن منقوش بوده بخوانند، البته اين حرف را در مورد جك لندن ، نويسنده بزرگ آمريكايي هم مي زنند ولي آيا مي توان قبول كرد؟
دوما در اوج شهرت كاخ افسانه آميزي بنا كرد و آن را مونت كريستو ناميد و خوان نعمتش را كه براي دوست و بيگانه پيوسته باز بود، در آن گسترد، ولي سرانجام بر اثر اسراف و تبذير و گشاده دستي هاي زياد تهي دست شد و طلبكارانش كاخ وي را به فروش رساندند.
دوما در سال 1851 به بروسل رفت و در آنجا به نگارش خاطرات خويش مشغول شد، پس از آن به پاريس بازگشت و به كار روزنامه نويسي پرداخت. در سال 1858 به روسيه مسافرت كرد و اندكي پس از مراجعت، به سيسيل رفت و به دار و دسته يوسف گاريبالدي آزاديخواه بنام و ناجي ايتاليا پيوست و مدت چهار سال در راه هدف مقدس او با سرسختي و علاقه مبارزه كرد.
دوما در سالهاي آخر عمر دچار مضيقه ي مالي و تنهايي و مشكلات خانوادگي و بيماري شد و سرانجام در پنجم دسامبر 1870 در سن شصت و هشت سالگي در خانه ي پسرش كه بعدها يكي از نويسندگان بزرگ شد در ديپ درگذشت.
آثار دراماتيك او كه در زمان خود نيز شهرت بسيار داشت عبارتند از: سه تفنگدار ، گردن بند خانم موتسورو ، ملكه مارگو ، ژوزف بالسامو ، پاسداران چهل و پنج گانه ، آموري ، لاله سياه ، تأثرات سفر ، گودال جهنم ، خدا وسيله ساز است، تبعيدشدگان، ابوالهول سرخ، آسكانيو، برج كج و كنت مونت كريستو,غرش توفان ؛ قبل از طوفان .
ایبنا
|