روايتي دلنشين از تاريخ صدر اسلام
بازآفريني حوادث بزرگ تاريخي، براي مخاطبان عصر حاضر، از اصليترين دغدغههاي نويسندگان به شمار ميرود. بيشتر اهالي قلم نسبت به تواناييهاي خود، چه در عرصه انديشه و تفكر و چه در عرصه تكنيك و ساختار، به اين حوزهها نزديك شدهاند. _
نوع حوادث در اين حوزهها متفاوت است و هر كدام، بنابر شرايط زماني و مكاني از درجه اهميت خاصي برخوردار هستند.
يكي از اين حوادث تاريخي كه تكرار مكرر آن از لذت شنيدارياش كم نميكند، اتفاقات مربوط به تاريخ صدراسلام است كه تا به امروز، بارها از زبان و قلمهاي مختلف روايت شده و هنوز كه هنوز است، طراوت و تازگي خاص خود را دارد.
در اين ميان سرگذشت پيامبر اسلام، حضرت محمد(ص)، از حوادث محوري تاريخ صدر اسلام است كه انديشمندان و اديبان مختلف در دورههاي پيشين و حال به آن توجه كردهاند و كوشيدهاند شرح آن دوران را باز گويند. از تازهترين اين موارد، ميتوان به رمان «آنك آن يتيم نظر كرده» نوشته محمدرضا سرشار(رهگذر) اشاره كرد كه جلد اول از مجموعه زندگاني پيامبر اسلام محسوب ميشود و به يك دوره خاص زندگي (از تولد تا بعثت) آن حضرت ميپردازد.
اين كتاب، نسبت به ديگر كتابهايي كه در اين زمينه نوشته شده است، از چند امتياز ويژه برخوردار است كه آن را در رديف رمانهاي برتر با زمينههاي تاريخي قرار ميدهد. البته رمان دانستن اين كتاب تاريخي، حاصل كوششهاي نويسنده است كه به آن اشاره كوتاه ميكنيم. پيش ا ز هر چيز، يادآوري اين نكته ضروري است كه كتاب حاضر در وفاداري به مستندات تاريخي مرتبه والايي را به خود اختصاص داده است. ذكر و تطبيق حوادث و مستندات تاريخي از عهده اين نوشته خارج است و صاحبنظران به اين موارد اشراف دارند و سخنهاي لازم را خواهند گفت، اما سخن از رويكردهاي ساختاري اين رمان است كه به آن اشاره ميشود.
از نظر ساختار، چند محوريت اصلي و در ادامه، محورهاي كوچك و فرعي را ميتوان به رمان حاضر نسبت داد. از نظر اولويت ابزارهاي نوشتاري، از محورهاي اصلي، نظرگاه نويسنده (زاويه ديد) است كه در نوع خود شيوهاي نو محسوب ميشود و پيش از اين، از سوي ساير نويسندگان به اين اندازه مورد توجه قرار نگرفته بود. براين زاويه ديد ميتوان نامهاي مختلف گذاشت، مانند «زاويه ديد لغزنده»، «زاويه ديد سيال» و در نهايت، عنوان با صحيح تري مانند «زاويه ديد تركيبي» كه بيش از موارد مذكور، برازنده اين ديدگاه نوشتاري است. در اين ديدگاه، نويسنده در مقام داناي كل محدود به چشمانداز داستان نظردارد و هرجا مناسب تشخيص دهد، زاويه ديد به دنياي داستان را به يكي از شخصيتهاي اصلي يا فرعي واگذار ميكند.
روشنگريهاي نويسنده هم موارد ابهام را از اين زاويه نگاه ميزدايد. با تمايل ضمني نويسنده، يكي از شخصيتهاي درگير، در موقعيتي خاص نسبت به ديگران پررنگتر ميشود و مخاطب با آن احساس نزديكي و همذاتپنداري بيشتر ميكند و زاويه ديد به دنياي داستاني به او سپرده مي شود.
در اين شيوه، اشراف نويسنده به شخصيتها در داستان مهم است كه تشخيص ميدهد كداميك در چه جايگاهي ايستاده است و از چه منظري وقايع داستاني را نظاره ميكند. در نهايت نويسنده مسلطترين فرد به قلب واقعه را بر ميگزيند «پيشتر تا محمد پاسخي گويد، شتربان حفص، شادمان خبر آورد كه سرانجام، ماده شتر او فرزند خويش را به دنيا آورده است.. چون نوادهام با آن شتران بازگشت، جمله حاضران در انجمن سرا، مبهوت شدند، آنسان كه چندي سخن گفتن نتوانستند...» (ص 171، 170، 173)
از محورهاي ديگري كه در اين رمان، از دغدغه نويسنده به شمار ميرود، زبان روايتي اثر است. نويسنده سعي كرده جنس كلمات انتخابي از نوع نزديك به فضاي حاكم بر كتاب باشد. اثر نويسنده و ديالوگهاي شخصيتهاي درون رمان مي توانسته به حالت امروزي و حتي محاورهاي باشد، اما اين كه چرا نويسنده اين گزينه را انتخاب نكرده و در انتخاب خود، وسواس لازم به كار برده و در نهايت، به زبان فعلي رمان رسيده، ذكر چند نكته را ضروري ميكند. كتاب حاضر، گذشته از رمان، سرگذشتنامه و... يك متن تاريخي هم به شمار ميرود كه مستندات آن قابل دفاع است. از اين روي، انتخاب زبان روايي قابل تامل است، حس برانگيزي، امتياز ديگر است و يقينا با آوايي كه اين زبان، موقع خواندن از خود برجاي ميگذارد، ناخودآگاه آن برهه خاص تاريخي مدنظر نويسنده در ذهن مخاطب تداعي ميشود. از مواردي كه ميتوان جزو نقاط ضعف اين زبان باشد، يكي عادت مخاطبان رمان خوان امروزي است، كه بيشتر به زبانهاي ساده و يكدست خوگرفتهاند و خواندن اين گونه متون را دشوار ميبيند، در حالي كه براي قشر فرهيخته و كتاب خوانهاي حرفهاي به كاربردن اين زبان، امتياز به شمار ميرود «اباالقاسم نيز به حرم ورود كرد و به طواف كعبه برد، ليك، چونان گذشته طواف و نيايش او به شيوه ويژه خويش بود؛ بينظر سوي هيچ بت بيا دست كشيدن بر هيچك از آنها» (ص 309) و نمونهاي از ديالوگهاي درون متن: «...آه تويي، ابوالقاسم...! عصرگاه تو نيز خوش باد!» (ص 311)
بر خط محوري رمان، خطوط موازي هم الصاق شده كه با موضوع كتاب در ارتباط است، ولي ميتوانسته از محور اصلي قطع و به طور جداگانه روايت شود.
ماجراي حمله سپاه ابرهه به كعبه و تاجگذاري سيف در يمن از اين جمله است. خرده روايتهايي كه با موضوع اين سرگذشت (پيامبر) مرتبط بودهاند، با زيركي نويسنده در دل رمان گنجانده شدهاند كه در صورت حذف به كليت اثر لطمه وارد نميشود، اما اين موارد حجم رمان را بيش از آنچه ميتوانسته باشد افزودن كرده است كه براي دوستداران حوادث كوچك تاريخ صدر اسلام، فرصتي مغتنم است.
چاپ ششم كتاب «آنك آن يتيم نظر كرده»شهريور ماه سال1387 توسط نشر به نشر در مشهد منتشر شده است.
ایبنا
|