موضوع كتاب اشاره دارد بر تأثير الاهيات مطرح در كتاب مقدس و الاهيات حاخامي بر رشد و تكامل فلسفة يهودي در قرون وسطا و همچنين به بررسي تحولات تفكر فلسفي يهودي از قرن نهم تا اواخر قرن پانزدهم ميپردازد كه به ترتيب در 6 فصل به نگارش در آمده است. فصل اول از اين كتاب، با مطرح كردن خلاصهاي از تاريخ حيات و انديشة يهودي پيش از قرون وسطا آغاز ميشود و همچنين با بررسي اجمالي رشد يهوديت مبتني بر كتاب مقدس، جنبههاي اصلي انديشه كتاب مقدس را آن طور كه برآمده از دوران مشايخ تا ويراني هيكل دوم در سال 70 ميلادي است برجسته ميكند و به دنبال آن يهوديت حاخامي و نيز سنت عرفاني يهود مطرح ميشود و در نهايت با بررسي خاستگاههاي يهوديت قرون وسطا و تحولات تاريخي آن به پايان ميرسد.
در فصل دوم تحولات تفكر فلسفي قرون وسطا از قرن 9 تا 11 ادامه مييابد. اين بحث با دانشمندان فرقة قرائيم، كه منتقد انديشههاي انسان گرايانة منابع يهوديت حاخامي بودند شروع ميشود. در طي اين دوره، نويسندگان يهود به شدت از تعليمات مكاتب اسلامي تأثير پذيرفتند و براي دفاع از يهوديت در مقابل انتقادات داخلي و خارجي در صدد قبول كلام معتزلي برآمدند. علاوه بر اينگونه دفاعيات فلسفي كه مبتني بر تفكرات انديشمندان اسلامي بود، علماي حاخامي نيز براي بسط تفاسير خود از جنبههايي از فلسفه ارسطويي و نوافلاطوني و نيز نظريهپردازيهاي طالع بينانه استفاده ميكردند.
در فصل سوم به جريانات قرن 12 ميپردازد. در اين قرن جريانات اصلي انديشة اسلامي مكاتب ارسطويي، نوافلاطوني و انديشههاي طالعبينانه پيوسته تأثير عميقي بر متفكران يهود گذاشته و در تمام اين قرن صاحب نظران يهوديت سنتي در صدد تبيين تورات در پرتو اين سنّتها بودند. با نوشتهشدن كتاب دلاله الحائرين توسط موسي ابنميمون، چنين نظريهپردازيهايي به اوج خود رسيد. هدف اصلي اين اثر اين بود كه متون مقدس را به گونهاي تمثيلي تفسير كند تا ابهاماتي كه متفكران يهودي از حل آن ناتوان بودند، مرتفع گردد. اما چنين برداشتي از معناي تورات، خصومت نسبتاً زيادي را در دنياي يهوديت بر انگيخت و به تخطئة كتاب ابن ميمون در قرن بعدي منتهي شد.
در فصل چهارم بررسي تاريخي تفكر يهوديت قرون وسطا با تمركز بر انتشار متون يهودي شخصيتهايي همچون يهودا ابنطيبون و پسرش سموئيل دنبال ميشود. در اين قرن، فلسفة يهود دستخوش تحولات گوناگوني گشت. نويسندگان يهودي ساكن در سرزمينهاي اسلامي با بهرهگيري از دلالة الحائرين ابنميمون همچنان تحت تأثير انديشة مسلمانان بودند. در پروانس (يكي از مناطق جنوب فرانسه) روش تفسيري ابنميمون به خوبي تثبيت گشت. در اسپانيا متون عرفاني تأثير عميقي بر جهتگيري نظريهپردازي فلسفي گذاشت و در نهايت در ايتاليا فلسفه مدرسي لاتين نقش مهمي در بسط سنت تفسيري ابنميمون ايفا كرد.
در فصل پنجم چنين بيان ميشود كه در قرن 14 متفكران يهود در مناطق پروانس، اسپانيا و امپراطوري روم شرقي سخت به فعاليت مشغول بودند. در طول اين قرن تحقيقات طالعبينانه، آنگونه كه از نوشتههاي ابراهيم ابنعزرا پيداست، طرفداران زيادي پيدا كرده است. همچنين آثار موسي ابنميمون و آثار ابنرشد، فيلسوف اسلامي، همچنان همان اندازه مبناي تفكر عقلاني محسوب ميشد كه آثار فلسفياي كه ابنگرشوم در آغاز اين قرن نوشته بود.
در آخرين فصل از اين كتاب، فلسفه يهودي پيوسته در معرض تغيير و تحول چشمگير بود. آزار و اذيتهايي كه يهوديان در قرن چهاردهم ديدند به شدت بر زندگي و تفكر آنان در قرن 15 تأثير گذاشت بسياري از متفكران يهودي براي توجيه تغييراتي كه در دنياي يهوديت رخ داده بود ميگفتند تفكر ارسطويي ايمان يهود را ويران ميسازد و راه انكار سنت را نشان ميدهد. نخستين شخصي كه اين اتهام را وارد كرده است شمطو و ابنشم طوو بود كه به نظر وي فلسفه يهودي از نوشتههاي يونانيان قديم خطرناكتر است كه با اين وجود، در حالي كه شخصيتهايي از اين دست در درون جامعه يهودي نسبت به تأثير چنين تحقيقات فلسفياي بدبين بودند، ديگران در صدد برآمدند تا از يهوديت بر مبناي تحقيقات علمي و متافيزيكي دفاع كنند.