پاريس جاي ديگري نيست
- مهدي يزدانيخرم
بيشتر مردم تصور ميكنند ديوانهها بدون استثنا مانند ديوانهها دست به كارهايي ميزنند. يعني بدون منطق و تداوم افكارشان. ولي در عالم واقعيت، اغلب عكس اين مساله مصداق پيدا ميكند. ديوانهها منطق مخصوص به خودشان را دارند. مشكل فقط سردرآوردن از آن منطق است.
تكهاي از رمان مگره ميترسد- ژرژ سيمنون
***
رمان «مگره ميترسد» يكي از آخرين آثاري است كه از سيمنون به فارسي ترجمه شده و به نوعي دومين كتاب بخش «ادبيات پليسي كلاسيك» انتشارات خجسته محسوب ميشود. اين رمان را كاظم اسماعيلي به فارسي برگردانده است (كه اي كاش مترجم و ناشر در ويرايش فارسي دقت بيشتري به خرج ميدادند) رمان يكي از چند اثري است كه در اين چند ماه و در فاصلهاي كوتاه از سيمنون به فارسي ترجمه و منتشر شدهاند. همانطور كه از نام رمان هم مشخص است، اثر به يكي از ماجراهاي كارگاه ژول مگره مربوط ميشود؛ كارگاه مشهور ژرژ سيمنون. عمده شهرت و اهميت اين نويسنده مديون خلق اين شخصيت است. رمان برعكس بسياري از ماجراهاي مگره كه اغلب در شهر محبوبش پاريس اتفاق ميافتد، در يك شهرستان دورهافتاده روايت ميشود. مگره حين سفري كاري و براي ديدار از دوستي قديمي به شهر محل اقامت او ميرود و ناگهان با جنايتهايي روبهرو ميشود كه مردم را ترسانده و پليس را از كشفشان ناتوان ساخته است. او بهرغم ميلاش وارد ماجرا ميشود و در پايان موفق به حل معما... سيمنون رمان «مگره ميترسد» در اين روايت با دور شدن از چندي مولفههاي اصلي و تكرارشونده در آثار هميشگياش از جمله مكان ماجرا، تلاش ميكند نوعي ديگر از موقعيت جنايي را براي كارگاهش طراحي كند كه بسيار جذاب است. در واقع ميتوان گفت اين رمان ماجرايي است كه كشف آن به دليل توقع جامعه بر مگره تحميل ميشود و اين تحميل نه از سوي مقامات رسمي بلكه در تعهدي است كه مگره مشهور ناچار به پذيرفتن قواعد آن است. رمان مانند اكثر آثار سيمنون با نوعي منطقگريزي آغاز ميشود. در اين منطقگريزي صداها و رفتارها و انگيزههايي به ميان ميآيد كه نميتوانند يك خط سير مشخص بيافرينند و تا جملهها و صفحههاي پاياني رمان نيز اميدي به ساخته شدن و توجيهپذيربودنشان ديده نميشود. اما قهرمان سيمنون اين بار نيز به سمت همان سلاح قديمي و هميشگياش يعني يافتن توجيههاي روانشناختي، تاريخي و رفتاري خردهشخصيتهاي پيراموناش ميرود. او در شهرستان كوچك محل وقوع جنايتها درمييابد كه اصولا مفهوم جنايت و تعريف گناهكار بودن چارچوبي سواي منطق و ساختار پاريسي آن دارد و از نوعي روحيه بدويتر و از قضا بسيار طبقاتي پيروي ميكند. تقابل مردم فرودست و ميانه با اشراف پرقدمتي كه اتفاقا هدف اولين جنايت يكي از آنهاست. سيمنون با طراحي اين وضعيت به بازآفريني نوعي نگاه تاريخي- فرانسوي نسبت به اشرافيت دست ميزند و مگره را در برابر مردمي (روحيهاي) قرار ميدهد كه با نگاهي قرن نوزدهمي ريشه فساد و جنايت را به گردن اشرافيت مياندازند. از اينرو ما با نوعي مشي مشخص انتقادي نسبت به اشرافيت ناتوان شده اما كماكان برتريطلب شهرستاني روبهرو ميشويم كه به هيچ عنوان قابل تطهير نيست. مگره با درك اين وضعيت و فضايي كه بر ذهن ساير قهرمانهاي ديگر سايه انداخته ناچار ميشود واقعيت را دوباره تعريف كند. اين تعريف واقعيت تفاوت مهمي با آن رفتار هميشگي كارگاه كه «يافتن حقيقت» است دارد. قهرمان سيمنون ابتدا به تصحيح رفتارهاي پيراموناش ميپردازد؛ پيشينه خانوادگي و زيستي شخصيتهاي فرعي را كشف ميكند و تلاش ميكند به جاي كشف جنايت، انگيزههايش را پيدا كند. به همين دليل است كه رمان «مگره ميترسد» يكي از پيچيدهترين آثار روانشناختي سيمنون ميشود و حتي يافته شدن قاتل آن چنان هيجاني را برنميانگيزد نسبت به شفاف شدن برخي رفتارهاي پنهاني شخصيتهاي فرعيتر. مگره آشكارا اين موقعيت را دوست ندارد چه از سويي ناچار به كشف ماجرا شده و تعطيلاتاش خراب شده است! و در عين حال نظام طبقاتي حاكم بر آن ذهنيت شهرستاني (روستايي) با ساختار شهري ذهن او در تضاد است. مگره نماد يك پاريسي باهوش از طبقه متوسط است كه البته هيچ دل خوشي از اشراف ندارد اما قواعد رايج شهري در اين شهرستان چنان سنتي و گاه ارتجاعي است كه مگره درمييابد حتي با كشف ماجرا و آگاه شدن مردم نسبت به پيشداوريهايشان نميتوان اتفاق بزرگي را شاهد بود. جامعه كوچك گناهكار و قاتل بيرحم را «انتخاب» كرده و چنان جوي ساخته كه حتي دوستان و همكاران مگره نيز تحتتاثير فشار رواني ناشي از آن قرار دارند. در اين ميان نوستالژي پاريس و بازگشت به آن مهمترين دغدغه مگره ميشود و در پايان نيز وقتي او را در پاريس آفتابي اولين روزهاي بهار ميبينيم كاملا حس ميكنيم حال آقاي كارآگاه خيلي بهتر است! بنابراين تقابل رويكرد و نگاه تاريخي شهرستاني فرانسوي با ذهن شهري و پيچيده مگره بزرگترين گرهگاه اثر است. رخوت، ايستايي و آگاهي بيش از حد اين انسان شهرستاني نسبت به خبرها و زندگي ديگران عملياتهاي متعارف پليسي را اخته ميكند و مگره نميتواند همان نقش سايهوار هميشگياش را داشته باشد. در واقع مگره نميتواند پنهان شود؛ بيش از حد در ديد است، هر سو ميرود به احترامش كلاه از سر برميدارند و هر كه را ميبيند از فعاليتهاي چند ساعت گذشتهاش آگاهي كامل دارد. در اين موقعيت سخت، مگره تنها با رفتارشناسي، بررسي پيشينهها و از همه مهمتر يافتن ظرافتهاي پنهاني حركتهاي قهرمانان رمان موفق ميشود. در يكي از صحنههاي درخشان رمان او را ميبينيم كه كنار ميز بازي نشسته و به دقت شكل بازي مهمترين شخصيتها را زير نظر دارد و همين فصل است كه مگره را نسبت به حقيقت ماجرا آگاه ميكند. در واقع آن تعريف واقعيت كه ذكرش رفت در ذهن مگره تبديل به مولفهاي ميشود براي يافتن روابط مظنونين نسبت به همديگر و از سويي آينده خودشان. مگره با سبك سنگين كردن ميزان خطاپذيري، اميد به زندگي و روحيهزيستي شخصيتهاي پيراموناش قاتل را كشف ميكند. هر چند پيش از پايان كار او شهرستان را ترك ميكند و در پاريس از جزئيات پايان كار آگاه ميشود. رمان «مگره ميترسد» مجموعهاي است از هراس قهرمان سيمنون نسبت به درك و نگاه ذهني با شاخصههاي روستايي. روابط گاه قرون وسطايي و گاه آنچنان بيرحمانه كه او كمتر اين ميزان از آن را حتي در فجيعترين ماجراهايش ديده است. هراس و ترس مگره از اين فضاست و از انگيزههايي كه بسياري از شخصيتهاي رمان در قتلها و خودكشي دلخراش يكي از مهمترين شخصيتهاي رمان دخيل ميداند. جنايت و تبارشناسياش رنگ ديگري ميگيرند و قهرمان اينبار كمي بيحوصله متوجه ميشود تنها در برابر يك شهر كوچك ايستاده كه از او ميخواهد قاتل و جنايتكار انتخابي آنها را تاييد كند.
ژرژ سيمنون در رمان «مگره ميترسد» روايتي از تاريخ انحطاط اشرافيت شهرستاني فرانسوي و در عين حال انتقامخواهي تاريخي طبقه پاييندست جامعه نسبت به اين اشرافيت را به تصوير كشيده است. مگره به روشني درمييابد كه نميتواند با اين روند دربيفتد ولي حداقل از بيراه رفتن اين ماجرا جلوگيري ميكند. «مگره ميترسد» هجويهاي است عليه يك شهر كوچك كه ساكناناش در ذهن روياي انتقام ميپرورانند. اشرافيت باز هم تحقير ميشود و نوعي تبارشناسي جنون را چه در جنايت و چه در زندگي روزمرهشان آشكار ميكند. مگره در اين رمان خيلي تنهاتر از ديگر ماجراهاست و اين تنهايي او را به عقبنشيني و نوعي فرار به پاريس محبوباش وادار ميكند. ماجرا با هوش او حل ميشود اما مگره در هراس چيز ديگري است و آن همان رفتار بدوياي است كه خشونت دوچنداني در آن مستتر است.
شهروند امروز
|