آقاي اسكروج پيرمردي ثروتمند، سختدل، تودار و تنهاست كه قلبي از سنگ دارد. در آستانهي سال نو كه شهر غرق در شادي است او خودش را در خودش زنداني كرده است. ناگهان شبهاي بعد ارواحي به سراغش خواهند آمد. اسكروج نميداند كه ازواح از او چه ميخواهند و چه آيندهاي در انتظار اوست... چارلز ديكنز نويسندهي پرآواز انگليسي در اين داستان با تخيلي قوي مرزهاي زمان را در هم ميشكند و اثري حس برانگيز و ماندگار ميآفريند.