:آن گاه كه ديگر حق را به شمشير ستم سر بريده باشند و بانگ عدالت خواهي و ايمان را در حنجره كشته باشند و ديگر توان ناله و نفيري نمانده باشد، آن گاه كه ميزان عدالت در قبضه ظالمان به بازي گرفته شده باشد و اشك چشم دردمندان و ستمديدگان بر ديده هاي مظلومان ببارد و كسي نباشد جز آن كه صداي ياري طلبي را با شمشير ستم و جفا پاسخ گويد، به كدامين ملجا و مرجع پناه بايد برد؟ و به كدامين قبله بايد رو كرد تا حرفهاي بلند آل مظلوم محمد ص را در آن دوران تيره شيطاني ، براي هميشه زنده نگاه داشت؟ پس از كربلا چه بايد كرد تا دين محمدص در اعتلا باقي بماند و دستان منافقان و معاندان از تحريف آن دور باشد؟ تا در پس قرنها همچنان شكوفا و تابناك باقي بماند؟ آيا جز آن مي ماند كه علي بن الحسين ع حرفهايش را تنها با خدايش بازگويد و بر زخمهايش از رحمت بي منتهاي او مرهم گذارد و آدميان را در طول تاريخ به صفحه زرين صحيفه خود فراخواند؟ تا هر دردمندي به صفاي كلام او خو بگيرد و خود را با اتصال به خداي رحمان ، ماندگار و جاودان و الهي كند؟ صحيفه نيايش انسان ، رازورزي عاشقي دلسوخته ، عارفي كبير، عالمي مجاهد و انساني كامل با خداي بزرگي است كه حق است و جاودان.
جستار نخست: صحيفه كامله سجاديه اثر جاودانه حضرت زين العابدين عليه السلام ، يكي از جامع ترين و ارزنده ترين منابع فرهنگي ناب اسلامي است كه در ميان آثار بجا مانده از اين امام از همه مهمتر است. انتساب صحيفه سجاديه به حضرت زين العابدين عليه السلام مورد قبول تمام علماي اسلام از همه فرقه هاست و هيچ كس در اين باره ترديدي ندارد. بسياري از علما اين مجموعه ارزشمند را ازجمله متواترات دانسته اند كه كمترين نيازي به بررسي صحت و سقم سند آن نيست. با توجه به جايگاه والاي صحيفه سجاديه ، اين زبور آل محمد كه به اخت القرآن (خواهر قرآن) هم ملقب شده است و انبوه حقايق و معارفي كه در آن موجود است ، سالهاي زيادي است كه علماي بزرگ و انديشمندان فرهيخته شرح و تفسيرهاي متعددي بر آن نوشته اند كه تعدادشان از 60 تجاوز مي كند. يكي از بهترين اين تفاسير مربوط به حكيم و فقيه و اديب بزرگ ، مرحوم سيدعلي خان كبير مدني شيرازي به نام رياض السالكين است و غير از او محققاني همچون ملامحمدمحسن فيض كاشاني و شيخ بهاء الدين عاملي و ميرداماد و مرحوم علامه مجلسي نيز بر صحيفه شرح نوشته اند. جستار دومين: بنا بر روايت جعفر بن محمد حسني ، اصل صحيفه سجاديه مشتمل بر 75 دعاست. متوكل بن هارون كه اين كتاب را گردآوري كرده ، معتقد است 11 فقره دعا از اصل دعاها مفقود شده و به همين دليل 64 دعا را روايت كرده است. در روايت محمد بن احمد بن مسلم مطهري ، فقط 54 دعا چنان كه امروزه هم از صحيفه مي بينيم موجود است. بنابراين از اصل صحيفه 21 دعا افتاده است و در حال حاضر آنچه از صحيفه كامله سجاديه باقي مانده است ، همين 54 دعاست. محدث عظيم و سالك وارسته مرحوم مجلسي اول مي فرمايد: «در اوايل جواني مايل بودم نماز شب بخوانم ، اما نماز قضا به عهده ام بود و به همين دليل احتياط مي كردم و نمي خواندم. خدمت شيخ بهايي رحمه الله عرض نمودم ، فرمود: «نماز قضا بخوان.» اما من با خود مي گفتم نماز شب خصوصيات خاص خود را دارد و با نمازهاي واجب فرق مي كند. يك شب بالاي پشت بام خانه ام در خواب و بيداري بودم كه امام زمان عليه السلام را در بازار خربزه فروشان اصفهان در كنار مسجد جامع ديدم. با شوق و شعف نزد او رفتم و سوالاتي كردم ازجمله خواندن نماز شب. فرمود: «بخوان!». عرض كردم: «يا بن رسول الله ، هميشه دستم به شما نمي رسد! كتابي به من بدهيد كه به آن عمل كنم». فرمود: «برو از آقا محمد تاج كتاب بگير!» در خواب گويا او را مي شناختم ؛ رفتم كتاب را از او گرفتم و مشغول خواندن بودم و مي گريستم كه از خواب بيدار شدم. از ذهنم گذشت كه شايد محمد تاج همان شيخ بهايي است و منظور امام از تاج ، اين است كه شيخ بهايي رياست شريعت را در آن دوره به عهده دارد. نماز صبح را خواندم و خدمت ايشان رفتم. ديدم شيخ با سيد گلپايگاني مشغول مقابله صحيفه سجاديه است. ماجرا را برايش نقل كردم. فرمود: «ان شائالله به چيزي كه مي خواهي مي رسي».
صحيفه ؛ اخت القرآن صحيفه را اخت القرآن ناميده اند. هم از آن جهت كه ارتباطي جمالي با قرآن و حق دارد و هم از آن جهت كه شامل هستي شناسي انسان كامل است. دعا و نيايش بيشتر وجهه اي جمالي و زيبايي شناختي دارد. صحيفه از سوي ديگر مواجهه انسان كامل با حق است. اين وجهه جمالي سنت نقلي و عقلي اسلامي مي تواند نقشي بسيار موثر در معرفي اسلام به دنيا ايفا كند. روشن است كه شرق شناسان مخالف اسلام بسيار كوشيده اند دين اسلام را برخلاف آنچه كه هست ديني خشن و غيرانساني بنمايانند. آنان حتي اگر معرفتي نيز نسبت به اسلام داشته باشند تنها معرفت نسبت به بخش كوچكي از معارف نقلي آن است و با همين ديدگاه ناقص راي به غيرانساني! بودن اين دين الهي مي دهند. هرچند اساسا چنين بينشي مغرضانه و بيمارگونه است ، اما وجود منبع زلالي چون صحيفه كه به هر كجا قدم نهاده جمال نموده و جلوه هاي عظيم معرفتي اسلام را نمايانده است ؛ مي تواند پاسخي روشن به چنان ادعاهايي باشد. براي پيروان اسلام نيز توجه افزون تر به زبور آل محمد كه همچنان پس از 1400 ال زنده و تابناك و عميق است ضروري تر مي نمايد. خطابات امام سجادع در ادعيه از طرفي وظيفه عبادي و از سوي ديگر احياي مفاهيم معرفتي ، هستي شناسانه ، انسان شناختي و خداشناسي اسلامي است. اين مفاهيم معرفتي در خور معرفي در سطحي جهاني است. صحيفه آدمي را براي شناخت به درون ارجاع مي دهد و بنابراين هر آدمي مي تواند خواننده اين دعا باشد. وقتي آدمي به اين وسيله به علم اليقين يعني همان دانش و معرفت تحقيقي دست يابد به كمال عقلي دست يافته است. بنابراين صحيفه در عين حال اثري معرفتي است و هم نيازمند معرفت است
|
بعد ناگهان ياد جايي كه امام را در آن ملاقات كرده بودم افتادم و به كنار مسجد جامع رفتم. در آنجا آقا حسن تاج را ديدم كه از آشنايان قديمم بود. مرا كه ديد گفت: ملا محمدتقي! من از دست طلبه ها به تنگ آمده ام. كتاب را از من مي گيرند و پس نمي دهند. بيا برويم خانه تعدادي كتاب به تو بدهم.» مرا به خانه اش برد. در اتاقي را باز كرد و گفت: هر كتابي را كه مي خواهي بردار! كتابي را برداشتم. ناگهان ديدم همان كتابي است كه ديشب در خواب ديده بودم. «صحيفه سجاديه» بود. به گريه افتادم. برخاستم و بيرون آمدم. گفت: باز هم بردار! گفتم: همين بس است. پس شروع نمودم به تصحيح و مقابله و آموختن صحيفه سجاديه به مردم و چنان شد كه از بركت اين كتاب ، بسياري از اهل اصفهان مستجاب الدعوه شدند. مرحوم مجلسي دوم مي فرمايد: مجلسي اول 40 سال از عمر خود را صرف ترويج صحيفه كرد و انتشار اين كتاب از سوي او باعث شد كه اكنون خانه اي نيست كه صحيفه در آن نباشد. اين حكايت بزرگ باعث شد بر صحيفه شرح فارسي بنويسم كه عوام و خواص از آن بهره مند شوند.
دين ، معرفت عقلي و نقلي
اديان معمولا داراي 2 دسته از معارف اند كه به آنها معارف نقلي و معارف عقلي مي گويند. منظور از معارف نقلي دانشها و مفاهيمي است كه مانند سنت رفتاري يا گفتاري پيامبر به طور سينه به سينه به نسلهاي بعد منتقل شده است. معارف عقلي اما درخور تامل و انديشندگي هر فرد به طور مجزا هستند. به طور مثال هر مسلمان مي داند كه اصول دين را خود بايد براي خود فهم و درك كند. شايد بهترين راه براي درك تفاوت علوم عقلي و نقلي تامل در تفاوت ميان تقليد و تحقيق باشد. اصطلاحاتي كه 2 راه اساسي كسب علم را تعيين مي كنند. براي اين كه عضو دين ، فرهنگ ، جامعه يا گروهي باشيم ، نيازمند آنيم كه از كساني كه پيشتر از ما در آن عضو بوده اند، درباره آن فرابگيريم. اين روش يادگيري با تقليد عملي مي شود. بنابراين كسب معارف نقلي نيازمند تقليد از دانايان به سنت نقلي است كه مي توان از آن به شيوه هاي عبادت ، آداب طهارت ، تجارت و مناسك ديني و علم شريعت نام برد. اما معارف عقلي تقليد بردار نيستند و خداوند نيز از انسان ها خواسته است به حد استطاعت عقلشان خود آن مفاهيم را كسب كنند و بر پايه آن ادراكات عقلي به وادي دين درآيند. در حوزه معارف عقلي تقليد جايز نيست. بلكه شخص خود بايد محقق باشد و آن معارف در خود وي به ثبوت رسيده باشد. هيچ ديني نمي تواند بدون معارف عقلاني حيات داشته باشد و بنابراين حيات معارف عقلاني در هر دين نشانه سرزندگي و بالندگي آن است. سنت عقلي براي انديشندگي انسان است. اكنون سوال اينجاست كه دعا و اثري مانند صحيفه سجاديه جزو كدام دسته از معارف ديني محسوب مي شود؟ عقلي يا نقلي؟ در پاسخ به اين پرسش در مرحله نخست انگشت اشاره به سمت معارف نقلي مي رود؛ چراكه صحيفه متني است كه از راه نقل به ما رسيده است. متني است كه ما آن را براساس تقليد از امام سجادع آن را مي خوانيم و با آن انس مي گيريم. اين مي تواند بسادگي ما را مجاب كند كه صحيفه در رديف منابع سنت نقلي است. توجهي عميق تر و دقيق تر اما ما را به آن سو رهنمون مي شود كه اساسا دعا، محصول شناخت و فهم است. آدمي به همان اندازه از دعا بهره مي برد كه معارف آن را در خود درمي يابد و عوالم آن برايش آشنا و قابل فهم عقلي و قلبي است. براي نمونه ، در اولين دعاي صحيفه مي خوانيم: الحمدلله الاول بلا اول كان قبله و الآخر بلا آخر يكون بعده... حمد از آن خدايي است كه نخستيني پيشتر از او نيست و آخريني بعد از و نخواهد بود او كه ديدگان بينندگان از ديدارش عاجزند و توصيفگران از نعت وي ناتوان.... صحيفه پوشيده از چنين مفاهيمي است كه درك آن به مراتب كمال عقل نظري و عقل عمي انسان بستگي دارد. بنابر اين در ذات و بطن خود جزو معرفت عقلي دين محسوب مي شود. آنجا كه چيزي جزو معارف عقلي محسوب مي شود، از محدوده هاي شريعت فراتر رفته و زباني جهاني مي يابد و آنجا كه متني از دين حوزه اي جهاني داشته باشد هم مفيد خود دين و هم انسان هايي است كه با آن سر و كار دارند. استفاده از صحيفه ديگر بستگي به مسلمان بودن يا شيعه بودن يا پيروي از هر مذهب ديگري را نمي خواهد بلكه عقلي انديشنده مي خواهد كه به طريق نظري و عملي در آن انديشه كند و رازها و اسرار درون آن را دريابد. البته كه بايد به اين امر اشارت كرد كه آن كسي بيش از همه معارف عقلي را به طور تحقيقي و دروني و فردي درمي يابد كه خود در معارف نقلي دين عامل تر و تواناتر باشد. اما به هر حال صحيفه از آن توانايي برخوردار است كه با حوزه شناخت و معارف عقلي سر و كار دارد و بنابراين ترجمه پذير، جهانشمول و داراي گستره فراواني است.
انسان و دعا
آدمي نيازمند دعا و مناجات است. نه از آن رو كه تكليفي را ادا كند، بلكه به آن جهت كه خويشتن خويش را در گفتگويي با معبود به آرامش و اطمينان رساند. نفس مطمئن اهل دعا است. چراكه دعا و اجابت را در نهايت همه از حق مي داند و عالم دعا را عالم اتحاد و يگانگي قلبي با او. دعا محصول شناخت است. هم شناخت خود و هم شناخت هستي و هم خالق آن. در عين اعتراف به ناداني و ضعف در شناخت در برابر او نيز هست. انسان مطمئن در همه حالات خود خدا را مي خواند و در پس حقير و خرد ديدن خود در برابر معبودش ، چون قطره اي كه با دريا يكي مي شود، دريا مي شود. از سوي ديگر، دعا در اثري چون صحيفه تنها دعاي فردي نيست ، بلكه درخواست هاي اجتماعي و سياسي و فرهنگي نيز در آن مستتر است. اين نشان از احاطه شناخت امام نسبت به هستي و درك متقابل حق و مسووليت خود در برابر همه پديده هاست. انسان عالم پديده ها را آن گونه كه هستند مي شناسد (رب ارني الاشياء كما هي) و حق آنها را نيز ادا مي كند. بنابراين هستي شناسي نيز در آن هست و طبيعت در آن تقدس دارد «و تنها زماني مي توان از تقدس طبيعت دم زد كه اعتقاد به تقدس زندگي در مجموع فراموش نشده باشد.» دعاي امام سجاد از سوي ديگر كلام انسان كامل است با معبود خويش. حمد اوست نسبت به حق. انسان به مثابه اشرف مخلوقات ، برترين و شمولي ترين حمدها را نيز بايد از معبود خود بنمايد. انسان كامل مسير بالاترين حمد نسبت به پروردگار است. عبادت و دعاي همه هستي با دعا و عبادت او كامل مي شود. خداوند در سوره صاد داستان عبادت حضرت داوود را چنين به تصوير مي كشد كه انا سخرنا الجبال معه يسبحون بالعشي و الاشراق يعني آن گاه كه داوود لب به دعا مي گشود همه ذرات هستي از حمد كامل او بهره مند مي شدند. آن گاه كه انسان كامل لب به دعا بگشايد، از زبان همه هستي دعا مي كند. چرا كه او در مقايسه با همه اسما و صفات حق آگاهي دارد و وجودش هم مظهر اين اسماء است و از طرفي هستي نيز چيزي جز مظهريت اسماء الهي نيست. علم او به خود عين علم به هستي و خالق هستي است. (من عرف نفسه فقد عرف ربه) از طرف ديگر، تدبر در اثر گرانقدري چون صحيفه چگونه انسان بودن را به آدمي مي نماياند. قناعت ، شكر، استغفار، كمك به همنوع ، دوري از گناه ، توبه ، اتصاف به ملكات روحاني ، سير در جهت تكامل روح همه و همه در جهت رفع حجابهاي ظلماني و نوراني در آدمي شدن و معرفت حق اند. دعايي كه در آن ذكر حق جلوه مي كند، آدمي را از ساحت غفلت به در برده و به مدينه ذكر رهنمون مي شود. در قرآن آمده است خداوند گروهي از انسان ها را به واسطه آن كه ياد او را فراموش كردند؛ فراموش شده وانهاد. «اولئك الذين نسوا الله فانساهم انفسهم» اين ذكر بيدارگرانه و احياگرانه است. احياگري اش از آن روست كه آدمي را به فطرت الهي اش نزديك مي كند و از پلشتي هاي ماديت رهايي مي بخشد. به همين اعتبار، در حديثي شريف دعا سلاح مومن ناميده شده است. چه اين سلاح شيطان را از غلبه بر او و تنيدن دام غفلت بر پيرامون وي دور مي كند. اذكرو الله شاه ما دستور داد / اندر آتش ديد ما را نور داد
صحيفه مي خواهد معرفتي را بنيان نهد كه در پي آن آدمي از دام غفلت به درآمده و به خودشناسي تحقيقي دست يابد
|
صحيفه از سويي ديگر زيباترين مواجهه هاي انسان را با «حق » ترسيم مي كند. كلام انسان كامل در مواجهه با حق «قرآن صاعد» ناميده مي شود. اين كلام قرآن ناطق است كه رو به سوي آسمان دارد. آن كس كه همه توكلش به خداست با تمام عشق و ارادت به ميدان تمنا مي آيد و تمام هستي و نياز و اشتياق خود را در طبق اخلاص نهاده و لب به راز و نياز مي گشايد. او چون غريبه اي در شهري است كه اينك آشنايي بس كريم يافته است. اين تمثيل از زبان مولوي چنين آمده است: من غريبم از بيايان آمدم / بر اميد لطف يزدان آمدم بوي لطف او بيايان ها گرفت / ذره هاي ريگ هم جانها گرفت تا دين جا بهر دينار آمدم / چون رسيدم مست ديدار آمدم از سوي ديگر، همه چيز را از خدا مي خواهد؛ زيرا كه مفهوم حقيقي توحيد را دريافته است و لاموثر في الوجود الا الله را به نحو اتم درمي يابد. پس نيك مي داند همين دعا هم به اعتباري از حق است. هم دعا از تو اجابت هم ز توست ايمني از تو مهابت هم ز توست
خودشناسي تحقيقي
وقتي با انسان معاصر مواجه مي شويم درمي يابيم كه وي بشدت از توجه به توحيد گريزان شده است. دوران مدرن با وجهه غفلت از خود كه مصادف با غفلت از خداست شناخته مي شود. اعتبار آدمي به هر چه بيشتر ماشين شدن است. نه هر چه بيشتر آدمي شدن. پرسشهايي از اين دست كه من كيستم؟ از كجا آمده يا به كجا مي روم؟ مغفول نهاده شده اند. آنچه بيشتر اهميت دارد بهره وري مادي از اكنون است. اين همان غفلتي است كه آدمي را در تار خود محصور مي كند. بي معنايي زندگي نتيجه اين غفلت است. بخش بزرگي از نياز حقيقي آدمي وانهاده مي شود و سعي مي شود با اشتغال وي با پديده هاي ديگر پاسخي به آن نيازها داده شود، اما در حقيقت آن پاسخها، پاسخهاي اصلي نبوده و فطرت آدمي را آرام نمي نمايند. غفلت و عدم تفكر از ويژگي هاي دوران مدرنيته اند. آنچه اعتبار دارد، اينجا و اكنون است. ديدگاه علمي كه بر جهان مدرنيته غلبه يافته است ، خدايان جديدي براي آن آفريده است. اين خدايان كه در مقابل توحيدند، خدايان تكثير نام دارند. انسان مدرنيته به جاي اعتماد و توكل بر خداي توحيد به خدايان تكثير اعتماد و توكل مي كند و از آستان رحمن دور مي شود. بيشتر دانسته هاي علمي در تمدن جديد ظني اند. اين به آن معني است نظريه ها در آن ظني الدلاله اند نه قطعي الدلاله. خداوند در قرآن مجيد تبيين روشني از ظن در مقابل علم بيان فرموده اند كه قابل تامل جدي است و از حوصله اين نوشتار خارج است. در سوره نجم آمده است: آنان چيزي جز گمان و ظن را پيروي نمي كنند و ظن چيزي شايسته از حق را به دست نمي آورد. ظني كه خود را به جاي علم نهاده است و نام خود را روش علمي نهاده ، آدمي را از شناخت خود و هستي و خداي دورتر نموده است. آنچنان كه رستم راي فيزيكدان و منتقد اجتماعي مي گويد، روش علمي عبارت است از قبول علم به عنوان الهيات و فرض فناوري به عنوان دين روزانه. «روش علمي» راهي براي نگاه به عالم است كه نوعي ارزش صدق كه قبلا براي متن وحياني متصور بود به علم مي دهد. با وجود اين حقيقت كه بسيار از فيلسوفان ، دانشمندان و نويسندگان دوران مدرنيسم ، روش علمي را مورد انتقاد قرار داده اند؛ هنوز بسيار از مردم جهان ، حتي آنها كه تحصيل كرده اند و بايد بهتر بفهمند، معرفت علمي را به عنوان تنها راه قابل اتكا و اطمينان مي شناسند. فرهنگ مردم غرب و امروزه مشابه آن فرهنگ كه در گستره بزرگي فرهنگ مردم مسلمان شده است بر ديدگاهي درباره جهان ، حيات انساني و سرنوشت انسان بنا شده كه درآن نظريه هاي علمي ، چونان حقيقت اند. علم تنها پاسخگوي قابل اعتماد پرسش از هستي است». اين دانش ظني هيچ كمكي در معرفت آدمي نسبت خود و هستي نمي تواند انجام دهد. از سوي ديگر ما برابريم با آگاهي مان از پديده ها. آنيم كه مي دانيم. فطرتمان بر تكامل و سيري از فهم بنا شده است. هرچه بيشتر بدانيم ، انسان تريم. هر چه در غفلت و بي انديشندگي باشيم ، از خود انساني مان دورتر شده ايم. به هر اندازه كه آدميان در غفلت از فطرت خود باشند، به همان ميزان از كيستي خود و هستي در جهالتند. به همان اندازه كه فطرت شناخته و تصديق شود، آنها مي توانند اشيا را چنان كه در واقع هستند، بشناسند. صحيفه به دنبال شناساندن فطرت و رجوع به آن است. صحيفه نمي خواهد به گسترش اطلاعات و پايگاه داده ها كمك كند. صحيفه مي خواهد معرفتي را بنيان نهد كه در پي آن آدمي از دام غفلت به درآمده و به خودشناسي تحقيقي دست يابد و در سايه سار آن به كمال انساني دست يابد.
سيداميرحسين اصغري |