صفحه اول موضوعات ناشران نويسندگان راهنماي خريد چاپ کتاب
  •  انتقادات و پيشنهادات
  • اي باغ پر سخاوت انديشه هاي ناب .... پنهان به برگ برگ تو اعجاز آفتاب .... جان من و تو هرگز ، از هم جدا مباد .... اي خوب جاودانه ، اي دوست ، اي كتاب .... فريدون مشيري
    14 آذر 1403
    اخبار کتاب
    تبليغات
    اشتراک خبرنامه
    اشتراک قطع اشتراک
    نگاهی کوتاه به کتابهای منتشره
    عضويت در فروشگاه
      نام کاربري:
      کلمه عبور:
      کد امنيتي:کد امنيتي
      کد عبور:
    براي خريد بايد عضو باشيد. ثبت نام کنيد
    رمز را فراموش کرده ايد؟
    انتشارات ميثم تمار
    انتشارات پرتو خورشيد
    انتشارات آوای سورنا
    انتشارات نسل آفتاب
    بازديد کنندگان
    امروز: 1983
    ديروز: 3812
    جمع کل: 30596064
    سفارش تلفني كتاب    09121725800    (021)66977964 - 7   [دیگر شهرها] 

    کتاب :: نگاهی به مجموعه داستان جمعه بیست و هشتم روی صندلی لهستانی
    نگاهی به مجموعه داستان جمعه بیست و هشتم روی صندلی لهستانی

    17 مرداد ، 1387

    جمعه بیست و هشتم روی صندلی لهستانی سالاد فصل

    فرهاد اكبرزاده: حرف زدن درباره مجموعه داستانی كه سعی در نمایش تمام توان خود در استفاده از موقعیت‌های مختلف را دارد، شاید در نهایت، كمی با مشكل جمع‌بندی روبه‌رو شود؛ چرا كه این دست آثار، به دلیل تجربی بودن و ماجراجویی‌های خاص این منش نوشتاری، به هر طرف چرخیده و در صدد به رخ كشیدن تمام توان خود، در ارائه فضایی چند بعدی خواهند بود. چیزی كه در داستان‌های مجموعه به طور كلی می‌توان به آن اشاره كرد، نوعی موقعیت‌مداری است. با این توضیح كه نویسنده چندان در پی انطباق و چفت و بست قصه با فاكت یا ارجاع به واقعیت نیست. هر چند كه در برخی از داستان‌ها، این مسئله تا حد قابل قبولی اغنا‌كننده بوده و بر همین اساس است كه گاهی می‌بینیم نویسنده با پرتاب عناصر متعددی از یك زمینه، به گونه‌ای مخاطب را زیر بمباران بخش‌های تصویری از آن وضعیت زمانی، مكانی و فرهنگی قرار می‌دهد تا روایت را از اقتدار خطی‌اش رها كرده و با پوشش همه‌جانبه به فضا برسد.

    داستان «زن سمندر یا زینت؟» از همان ابتدا، یعنی در نام خود، یادآور یك مناقشه قدیمی است كه به یكی از اصلی‌ترین مسائل مطرح فمینیسم، در بروز هویت مستقل و فردیت مرتبط است. این حقیقت كه هویت یك زن همواره باید در سایه قیومیت نام یك مرد تجلی یابد، مسئله‌ای است كه در این داستان كه بلند‌ترین داستان مجموعه نیز به شمار می‌رود بدان پرداخته می‌شود. این داستان كه نكات قابل تامل را در خود دارد به شرح زندگی پنهانی زن سرایدار یك مجتمع مسكونی می‌پردازد كه با زیركی خاصی در فضایی بین هویت رسمی (همسر آقای سرایدار) و فردیت عاریتی‌اش كه بیشتر نمایش‌دهنده خواست‌ها و عقده‌های سركوب شده‌اند به تناوب در رفت و آمد است. او با زیركی خاصی یك كلید یدك از روی تمام كلید‌های واحد‌های مجتمع ساخته و نیمه‌های شب بعد از اطمینان یافتن از خالی بودن برخی واحد‌های مسكونی به درون آنها رفته (در اكثر موارد مستقیم سر یخچال می‌رود) و با ناخنك زدن، كار تفتیش و دستبرد‌های كوچك خود را پی می‌گیرد. این داستان با طرح گستره‌ای از چند موضوع همزمان مثل اختلاف طبقاتی و مسئله اجتماعی، با چاشنی طنزی زیر پوستی در نگاه كردن به تیپ‌های مختلف اجتماعی سعی در نمایش مختصات كاملا متفاوتی از كاراكتر قصه دارد كه بین میل فردی و عرف یا قانون، سرگردان مانده است.
    چیزی كه دو داستان دیگر مجموعه یعنی «نشانه‌گذاری» و «صدای استخوان» را در میان هشت داستان كل مجموعه به هم مربوط می‌كند، می‌توان به یك ایده آسیب شناسانه یا در شكل دیگر نوعی عنصر غیر قابل جذب و تكثیر شونده، چیزی شبیه به یك تومور نسبت داد؛ چیزی كه می‌شود در حاشیه مسئله‌ای به نام «آلوده‌انگاری» در نظریات كریستوا بدان پرداخت.
    در «نشانه‌گذاری» مرد جوان وظیفه دارد تا درخت آلوده را از میان درخت‌های دیگر شناسایی كرده و برای قطع كردن آن را نشانه‌گذاری كند، تا بیماری كه به گونه‌ای اغراق‌آمیز به شكل یك غده تكثیر شونده در دل درخت به تصویر كشیده شده به جاهای دیگر سرایت نكند. در همینجاست كه می‌توان با همین مفهوم سرایت، داستان «صدای استخوان» را نیز خوانش كرد. پدر درست در جریان مراسم ازدواج دخترش می‌میرد و دختر، مادر و مادر بزرگ در نهایت به این نتیجه می‌رسند كه این رویداد نباید به گوش دیگران سرایت كند تا مبادا مراسم پر خرج به هم خورده و در نهایت داماد متضرر شود. مراسم چند روزی به طول می‌انجامد و غیبت پدر با یك دروغ مصلحتی، در قالب یك مسئله كاری رفع و رجوع می‌شود و در نهایت بعد از پایان مراسم چند روزه، با وجود تمام تلاش‌ها و بوی اسفند، بوی جنازه تمام ساختمان را گرفته و اینجاست كه ماجرا به وضعیت خاصی پا می‌گذارد. زنان مطلع یعنی مادر، دختر و مادربزرگ برای خلاصی از عنصر دور ریختنی، پدر را قطعه‌قطعه كرده و در بسته‌های مجزا در حیاط خانه دفن می‌كنند. «مادر بزرگ و زن، از كمر شروع كرده بودند. طبق توافقی ناگفته، درست از وسط مرد را نصف كردند. اره كند بود. «پیرزن گفت: «تیزش نكنیم؟ چون باید هر نصفش رو نصف كنیم تا چهار تكه بشود. 55».

    جمعه بیست و هشتم روی صندلی لهستانی
    (مجموعه داستان)
    غزال زرگر امینی
    نشر ققنوس

    روزنامه كارگزاران

    درخواست کتاب راهنماي خريد سبد خريد چاپ صفحه چاپ صفحه ارسال به دوست ارسال به دوست
    جستجو
  •  درخواست کتاب
  • ویلای تابستانی


    جنگ كه تمام شد بیدارم كن


    گنج قلعه ی متروك


    كتاب مستطاب آشپزی از سیر تا پیاز (دو جلدی )


    هنر آشپزی (دو جلدی )


    دل نوشته ها 1


    If you have problem to read Farsi words, please click on View >Encoding> Unicode-utf-8

    كليه حقوق محفوظ است، استفاده از مطالب با ذكر منبع بلامانع است  

    Email: info@sababook.com 

     

    طراحي و اجرا توسط: رسانه پرداز عصر جدید


    تبلیغات متنی: فروشگاه کتاب :: دانلود رایگان :: فروشگاه کارتون :: انتشارات کتاب
    خدمات اینترنتی: دامین ( domainهاستینگ ( hostingطراحی وب سایت ( websiteتجارت الکترونیک
    هفته نامه گویه :: فروشگاه اینترنت :: جامعه مجازی :: موسسه عدل :: خرید اینترنتی سریال :: کتاب :: موتور جستجو :: فال حافظ
    اخبار خانواده: آشپزی، تغذیه، بهداشت و سلامت، روانشناسی، سرگرمی، دکوراسیون، کودک، حوادث، محیط زیست، هنر، تلویزیون و سینما، فناوری، مشاوره حقوقی، کتاب
    اخبار ورزشی: اخبار ورزش فوتبال، والیبال، بوکس، کاراته، ایروبیک، جودو، پینگ پنگ، تیراندازی، هندبال، ووشو، کبدی، اسکیت، پرورش اندام، بدمینتون، تنیس روی میز، اسکی