3 تير 1388
رمان «خانههاي دوش به دوش» قصه دختر جواني است كه اطرافيانش گمان ميكنند دچار توهم شده است.
سرمه صداهاي عجيبي ميشنود. خيلي از وسيلههايش را گم ميكند. با عدهاي حرف ميزند، چيزهايي ميبيند اما وقتي روز بعد سراغ اتفاقهاي روز گذشته را ميگيرد انگار اتفاق نيفتادهاند. پدر و مادر سرمه خيلي نگران او هستند و فكر ميكنند مشكل روحي پيدا كرده است. به همين علت با او پيش روانپزشك ميروند. از طرف ديگر اين دختر جوان مهماني تولد ميگيرد دوستانش شبي را با او ميگذرانند آنها هم نيمههاي شب متوجه سر و صداي غريبي در خانه آنها ميشوند. يك خانه قديمي متروك هم كنار خانه سرمه است و او خيلي دلش ميخواهد آنجا برود و ببيند چه خبر است. در قسمتي از كتاب ميخوانيم: «صداي باد تو گوش هايش ميپيچد. لرز داشت ترس بر قلبش چنگ مي زد.... چشمهايش را بست و سعي كرد به چيز ديگري بينديشد صداي باران و باد لحظه به لحظه بيشتر ميشد. كسي به شيشه زد. چشمهايش را باز كرد. كسي نبود. دوباره صداي چند ضربه ديگر را شنيد. آهسته از ماشين بيرون رفت.» رمان خانههاي دوش به دوش را خديجه قاسمي نوشته و نشر روزگار آن را منتشر كرده است. اين كتاب 208 صفحهاي در 2 هزار و 200 شمارگان با قيمت 3 هزار و 500 تومان راهي بازار كتاب شده است.
خبرگزاری فارس
|