"سام شپرد" در ایلی نویز متولد شد اما در جنوب كالیفرنیا رشد كرد؛ فضایی سیاه و سفید كه زمینه خیال پردازی ها و پروازهای روانی او بوده است و به قول خود شپرد در "فضای فرهنگی اتومبیل زدگی جوانان" پرورش یافته و جنوب كالیفرنیا برای او همیشه نوعی "جادوی آشغال پروری" بوده است!
شپرد بیش از 45 نمایشنامه و دهها داستان كوتاه دارد و نمایشنامههایش تاكنون جوایز متعددی از جمله پولیتزر، اوبی و تئاتر نیویورك را از آن خود كرده است. یكی از نمایشنامه هایش هم یك سال نامزد دریافت جایزه اسكار شد.
شپرد ظاهرا از هیچ یك از سنت های ادبی و تئاتری گذشته متاثر نبوده بلكه به عكس از انهدام و فقدان این سنت ها در تئاتر آمریكاست كه بسیار تاثیر پذیرفته است و چنین تاثیری را نباید به معنای گریختن از بقایا و بازمانده ها دانست چون همیشه تكه پاره های از سنت و قطعاتی از تاریخ به هر گوشه و كنار و حتی به نعش انسان نیز چسبیده اند.
نمایشنامه های شپرد گاه چنان می نمایند كه گویی از نمایشنامه بودن اكراه و گاهی هم به ناجور بودن فرم اشاره دارند اما حقیقت این است كه وقتی او كار حرفه ای را آغاز می كرد، می دانست كه حالتی از بیان نوشتاری وجود دارد كه فریبنده و اجتناب ناپذیر است و با پرخاش های وجودی و شخصی آدمی بیشتر عجین است تا نوشته ای كه بر موازین قدیمی و رسمی نویسندگی استوار باشد؛ تاثیر موسیقی راك را می توان در آوازها و نوازندگی های نمایشنامه هایش دید ولی راك تنها شیوه موسیقایی نمایشنامه های او نیست اوز از جاز مدرن، بلوز، فولك موزیك غربی و موزیك محلی آمریكایی هم بهره می برد.
آنچه نمایشنامه های شپرد را از دیگران متمایز می كند، تنوع و رنگارنگی و انعطاف پذیری آنها و نیز ناخالص بودن و ظهور بی شمار انرژی های مختلف و كنش هایی است كه قبلاً هیچ گاه مواد دراماتیكی به حساب نمی آمدند و در اینجاست كه شپرد بیش از هر نمایشنامه نویس دهه 60 تعاریف ثابت و خدشه ناپذیر درام را در هم می شكند.
نمایشنامه "كودك مدفون" كه در سال 1979 جایزه پولیتزر را نصیب نویسنده اش كرد، با این شعر از پابلو نرودا - شاعر شیلیایی - آغاز می شود كه: "آن گاه كه باران سر انگشتانت باریدن می گیرد / آنگاه كه باران استخوان هایت باریدن می گیرد / و قهقهه و مغز استخوانت فر می ریزد / پروازكنان می آیی."
شخصیت های این نمایشنامه اعضای یك خانواده اند به همراه یك كشیش پروتستان و حوادث آن نیز حول مفهوم كلیدی این دهه (60) شكل می گیرد كه نمایشنامه نویسان، فیلمنامه نویسان و نویسندگان شهیر آمریكایی از جمله آرتور میلر نیز به آن پرداخته اند؛ خانواده آمریكایی و یا به عبارتی گویاتر رویای آمریكایی. "غرب واقعی" نیز نمایشنامه ای است با بن مایه های نمایشنامه فوق و در طول آن و بسیاری این دو را همنوا با هم دانسته اند.
این كتاب همچنین مصاحبه ای مفصل با سام شپرد را با عنوان "شپرد درباره شپرد" دربر گرفته است.
داریوش مهرجویی - مترجم كتاب - پیشتر درباره نمایشنامه های شپرد و ترجمه آنها گفته است: «كودك مدفون» و «غرب واقعی» نمایشنامه هایی بود كه من دوست داشتم خودم اجرا كنم و چون ترجمه خوبی از این آثار كه به درد من بخورد وجود نداشت بنابراین خودم آنها را ترجمه كردم و یكی دو سال پیش درخواستی برای اجرای آنها ارائه دادم كه متاسفانه مسئولان وقت آن قدر كارشكنی كردند كه كار به مرحله اجرا نرسید.
خبرنگار مهر