کتاب :: نگاهی به كتاب روزنامهنگاري و روزنامهداري نوشته دكتر حسین انتظامی
نگاهی به كتاب روزنامهنگاري و روزنامهداري نوشته دكتر حسین انتظامی
22 آذر 1389
اگرچه طي سالهاي اخير، كتابهاي زيادي درباره سبكها، پارادايمها و تكنيكهاي روزنامهنگاري در كشور ما تاليف يا ترجمه شده و هر روزنامهنگار يا دانشجوي روزنامهنگاري ميتواند با مراجعه به قفسه كتابفروشيها، به انبوهي از دانشها و مطالب اينگونه دست يابد، اما بدون شك جاي خالي كتابهايي كه به مديريت مطبوعات و اقتصاد آنها بپردازد به شدت به چشم ميآيد. اينگونه است كه، به نظر ميآيد در مورد رشته روزنامهنگاري هم مثل ساير رشتههاي علوم و صنعت، از نظر مباحث نظري و عملي و توليدي، بسيار جلوتر از مباحث مديريتي هستيم و باز هم مديريت، پاشنه آشيل ماست.
«حسين انتظامي» كه از موفقترين مديران مطبوعاتي است. اين بار، خود آستينها را بالا زده و چكيدهاي از تجربيات خود، بين سالهاي 79 تا 84 در روزنامه جامجم و 84 تا 86 در روزنامه همشهري را، در كتاب «روزنامهنگاري و روزنامهداري» عرضه ميكند. فصل اول كتاب، به آسيبشناسي مطبوعات در ايران ميپردازد، نويسنده ريشه پديده «جوانمرگي» روزنامهها در ايران را به علتهايي مانند برخورد دستگاههاي نظارتي، نبود اطلاعات كافي و سرشماري فرهنگي كشور و فقدان مبحث اقتصاد رسانه و مديريت مطبوعاتي مربوط ميداند و در ضمن معتقد است نبايد فرافكني نموده و همه مشكلات زندگي رسانهاي در ايران را به گردن حكومت انداخت. به جز بنگاههاي مطبوعاتي مانند همشهري، اطلاعات و كيهان، 3380 نشريه موجود در كشور، متعلق به 3100 صاحب امتياز متفاوت است! و اين مسئله كه، چرا اين همه نشريات متفرق با هم تجميع نميشوند تا هم قدرت و تاثير و نفوذ بيشتري بيابند و هم براي خودشان حاشيه امنيتي به وجود آورند، جاي سوال است. انتظامي ميپرسد كه اين همه نشريه را چند روزنامهنگار ميگردانند؟ متوسط سابقه كار و تحصيلات آنها چيست؟ چند روزنامهنگار در شغل خود، ماندهاند و به روزنامهنگاري، به چشم سكوي پرش به بالاها، نگاه نكردهاند؟ و اينكه ما چند روزنامهنگار بينالمللي داريم؟!.. در فصل بعدي كه بهطور مستقيم به اقتصاد مطبوعات ميپردازد، نويسنده از مديران مطبوعاتي كار نابلدي ميگويد كه، با توهم، وارد اين عرصه ميشوند. اين مديران ابتدا و چند ماه قبل از چاپ اولين شماره نشريه خود، با حساب و كتابهاي مجازي ميپندارند كه به سود كلاني خواهند رسيد اما با اين محاسبات غلط، بيش از چند شماره نميتوانند نشريه خود را سرپا نگهدارند. «انتظامي» معتقد است، نبايد به متغيرهاي هزينه – درآمد، با خوشبيني نگاه كرد و بايد مسائلي مانند حضور قدرتمند رقبا، ركود اقتصادي، بدحسابي شركت توزيع و حتي برف و باران را هميشه در جلوي چشم داشت!در ادامه اين فصل، عوامل موثر بر تيراژ مطبوعات مورد بررسي قرار ميگيرد: «براي هر نشريه، تيراژ حرف اول را ميزند. به عبارت ديگر، شاخص اصلي ارزيابي در صنف ما تيراژ است. با تيراژ معمولا اثرگذاري هم اتفاق ميافتد، آگهي و جنبههاي درآمدي تامين ميشود و رسانه كه در ذات خود، يك قدرت است به اين ساحت نزديك ميشود.» اما يك جنبه كاربردي اين كتاب، اشاره به آگهيهايي مانند نيازمنديهاست چرا كه وقتي در يك روز 20 هزار آگهي كوچك چاپ ميشود حداقل 20 هزار نفر كه خودشان آگهي دادهاند روزنامه را ميخرند تا ببينند آگهي آنها چاپ شده يا نه؟!... نويسنده در قسمت توزيع، از وضعيت بد توزيع در ايران، گله ميكند چرا كه وضعيت توزيع نشريات ما، با مدل 50-40 سال قبل خود تفاوت چنداني نكرده و خود اين مسئله به تنهايي كافي است كه ضربه سختي به مطبوعات بزند: «هيچ محصولي به سرعت روزنامه فاسد نميشود. روزنامه حداكثر 24 ساعت پس از توليد كاملا بيارزش ميشود. حتي گوشت، لبنيات و سبزيجات نيز مجال بيشتري دارند!» اما راهكاري كه كتاب، در زمينه توزيع ارائه ميدهد، حتي در اين آشفته بازار توزيع فعلي خالي از فايده نيست. در مبحث آگهي هم پيشنهاد نويسنده اين است كه بهتر است سازمان آگهيهاي يك نشريه را به اشخاص حقيقي يا حقوقي يا كنسرسيوم واگذار كرد زيرا اين يك بازي برد ـ برد است از آن جهت كه سازمان واگذار شده هميشه تلاش ميكند آنقدر آگهي توليد كند كه از رقم تعهدش بالا زده و به سود بيشتر برسد و علاوه بر اين دغدغه مدير مسئول هم به بيرون از دفتر نشريه منتقل ميشود. مباحث تخصصيتر اين فصل افزايش بهرهوري با استفاده از گزينههاي انتگراسيون يا هلدينگ و بيان مزيتها و خطرات آن است كه با بيان ريزهكاريهاي آن كه حاصل سالها تجربه مديريتي است خوانندگان را به دركي كاربردي از مقوله مديريت ميرساند. هرچند كه مديريت امروز رسانهها از مسائلي مانند ساختارهاي كهنه و نامناسب با شرايط روز، نبود حس بالاي مسئوليتشناسي، نيروي انساني ضعيف، قوانين دائما متغير! و نبود نظام رنكينگ در مديريت رنج ميبرد. فصل سوم كتاب هم به نقش منابع انساني در مديريت مطبوعات ميپردازد و آن را يكي از دو، سه نقطه كليدي يك مدير موفق ميداند و ميگويد كه در زمينه منابع انساني فقط جذب چهرههاي شاخص كافي نيست.