اين رمان ايراني براي نوجوانان و در ژانر وحشت نوشته شده است.
در بخشي از اين رمان آمده است: كيف سياه رنگ را گذاشت روي زانويم. بعد بي‌آنكه نگاهم كند، گفت اتفاق وحشتناكي برايش افتاده است. گفت همه‌اش توي همين كيف است و از ماشين پياده شد. هنوز در را نبسته بودم كه سرم را خم كردم و گفتم: مي‌ـونم اسم‌تونو بپرسم؟ سرش را خم كرد و خيلي آهسته گفت: دراكولا.

بخش ديگري از اين رمان اين‌گونه است: مُچ دستم را گرفته بود و داشت مرا آهسته دنبال خودش مي‌كشيد. چيزي را توي تاريكي نمي‌ديدم. فقط داشتم سردي انگشت‌هايش را حس مي‌كردم. دست چپم را دراز كرده بودم جلو ام و داشتم دنبالش حركت مي‌كردم. چند قدم كه جلوتر رفتيم، گفت: مواظب پله‌ باش! داشتم پاهايم را آهسته روي زمين مي‌كشيدم. هر آن منتظر بودم زير پايم خالي شود. دختر لحظه‌اي ايستاد. آن دو نقطه نوراني را نمي‌ديدم،‌ اما بويي را حس مي‌كردم، بويي كه فكر مي‌كردم از عرق تنش است. سرم را به اين طرف و آن طرف چرخاندم و بعد يك دفعه صدايش را كنار گوشم شنيدم.....

اين رمان 118 صفحه‌اي را نشر افق با شمارگان 2000 نسخه و قيمت 1700 تومان در قطع پالتويي منتشر كرده است.

خبرگزاری فارس