صفحه اول موضوعات ناشران نويسندگان راهنماي خريد چاپ کتاب
  •  انتقادات و پيشنهادات
  • اي باغ پر سخاوت انديشه هاي ناب .... پنهان به برگ برگ تو اعجاز آفتاب .... جان من و تو هرگز ، از هم جدا مباد .... اي خوب جاودانه ، اي دوست ، اي كتاب .... فريدون مشيري
    6 ارديبهشت 1403
    اخبار کتاب
    تبليغات
    اشتراک خبرنامه
    اشتراک قطع اشتراک
    نگاهی کوتاه به کتابهای منتشره
    عضويت در فروشگاه
      نام کاربري:
      کلمه عبور:
      کد امنيتي:کد امنيتي
      کد عبور:
    براي خريد بايد عضو باشيد. ثبت نام کنيد
    رمز را فراموش کرده ايد؟
    انتشارات ميثم تمار
    انتشارات پرتو خورشيد
    انتشارات آوای سورنا
    انتشارات نسل آفتاب
    بازديد کنندگان
    امروز: 209
    ديروز: 9653
    جمع کل: 29441367
    سفارش تلفني كتاب    09121725800    (021)66977964 - 7   [دیگر شهرها] 

    کتاب :: در حاشیه انتشار رمان «خنده را از من بگیر»
    در حاشیه انتشار رمان «خنده را از من بگیر»

    17 اسفند 1387

    دهه شصت، نارنجك‏های پلاستیكی، نویسنده امروز

    خنده را از من بگیربرای نسل‏های متفاوت، دهه شصت مفهوم متفاوتی دارد. اگر ایرانی باشی و از آغاز پا گرفتن انقلاب اسلامی در ایران زیسته باشی، با شنیدن همین دو كلمه، انبوهی از تصاویر، اتفاق‏ها و خاطرات تلخ و شیرین به ذهنت هجوم می‏آورد. اما این تصاویر و خاطرات برای همه مشترك نیستند. شكی نیست كه تصاویر ذهنی پدران و مادران ما با خاطرات كودكانه ما بسیار متفاوت است. منظورم از «ما» كسانی است كه دوران مدرسه و نوجوانی را در دهه شصت گذرانده‏اند. به قول پابلو نرودا ما بسیاریم. ما كه سرود صبحگاهی‏مان در مدرسه این بود: جنگ‏جنگ تا پیروزی. ما نسل جوان امروزیم كه كم‏كم داریم به انتهای جاده جوانی می‏رسیم و بعضی‏هامان كه عجول‏تر بوده‏اند و اكنون از سی‏سالگی چند سالی فاصله گرفته‏اند، پدران یا مادران نوجوان‏های امروزند. بعضی از ما امروز نویسنده‏اند. و خیلی از ما امروز همه جور شغلی دارند جز نویسندگی. بعضی از ما كه امروز داستان می‏نویسند، در نهانگاه ناخود‏آگاه خود دهه شصت را با همه خوبی‏ها و بدی‏هایش مدفون كرده‏اند. هر از گاه در گپ و گفت‏های شفاهی خودمانی دچار نوستالژی می‏شوند و یادی می‏كنند از نارنجك‏های سبز پلاستیكی كه عیدی شب عیدشان بود تا عیدی‏هایشان را هدیه كنند به رزمنده‏ها. نویسنده امروز كه كودك و نوجوان دهه شصت بوده است میلی به نوشتن از آن روزگار ندارد. و این بی‏میلی برای من به عنوان یك مخاطب بسیار سوال‏بر‏انگیز است. سوال اصلی من امروز این است: چرا گرایش چندانی نسبت به سوژه‏های داستانی مربوط به دهه شصت وجود ندارد؟ نویسنده جوان امروز اگر هم گاهی برای دستمایه داستانی خود به آن دهه متوسل شود، یك راست می‏رود سراغ جبهه و خط مقدم جبهه و به توصیف فضا و مكانی می‏پردازد كه در آن حضور نداشته است. البته و خوشبختانه كم هستند نمونه‏هایی از این دست. گرایش همگانی این روزها متمركز است بر زمان حال؛ بر اندیشه‏های فلسفی و هستی شناختی. در مرور آثار داستانی امسال به نتایج جالبی رسیده‏ام. یكی از این نتیجه‏ها «مرگ‏گرایی» است. نویسنده جوان امروز به شدت با مقوله‏ای به نام مرگ درگیر است. چه در لایه‏های زیرین محتوایی و چه آن چیزی كه در ظاهر و عناوین آثار دیده می‏شود. نویسنده‏ای نام كتابش را مرگ‏بازی می‏گذارد و آن دیگری در همه داستان‏های كتابش در فضایی موهوم به مفهوم رازآمیز مرگ می‏پردازد. وقتی از منظر نقد روانشناختی به آثار داستانی امسال نگاه كنیم رد پای پررنگ مرگ را در بازی‏های روایی نویسندگانشان خواهیم یافت. در چند سال اخیر كه هم‏نسلانم به جایگاهی در عالم ادبیات رسیده‏اند كه می‏توانند به آسانی كتابی به دست ناشر بسپارند، همیشه در جست و جوی كتابی بوده‏ام كه موضوع محوری‏اش حال و هوای دهه شصت باشد. نه حال و هوای عمومی كه حال و هوای خاص كسانی كه پایان كودكی و آغاز نوجوانی‏شان را در سال‏های بحرانی جنگ گذرانده‏اند. به عبارت سرراست‏تر می‏خواهم بگویم توصیف ویژگی‏های اجتماعی سیاسی آن دوران از نگاه نوجوانی كه در جامعه آن زمان می‏زیسته برایم جالب بوده است. محمدحسن شهسواری در بخش‏های محدودی از رمان خوب پاگرد به اوضاع اجتماعی آن زمان از نگاه یك نوجوان نزدیك می‏شود. اما آن اشاره در برابر حجم عظیم رمان پاگرد كه به ماجرای تیرماه هفتاد و هشت و یا توصیف استعاری وضعیت جبهه اختصاص دارد، ناچیز است. و اما در جست و جو و اشتیاقم برای خواندن رمانی با این نگرش به تك داستانی از پدرام رضایی‏زاده برخوردم در مجموعه مرگ‏بازی. داستان به لحاظ كیفی متوسط «فانفار»، به توصیف موقعیت آژیر خطر و افتادن موشك در خانه همسایه می‏پردازد از نگاه یك نوجوان.

    و اما رمان «خنده را از من بگیر» از همان موضوعیتی برخوردار است كه سال‏هاست منتظرم كسی بر اساس آن داستانی بنویسد. جواد ماه‏زاده به موضوع ناب و مهجوری پرداخته است. اندیشه پی ریختن طرح داستانی بر اساس اوضاع اجتماعی دهه شصت از نگاه یك نوجوان، اندیشه تحسین‏برانگیزی است. نگاه داستانی نویسنده برای طرح چنین سوژه‏ای كه هم‏نسلان ما از آن گریزی ناخودآگاه دارند، نگاه خلاقانه‏ای است. انتخاب راوی نوجوان بهترین گزینه برای روایت چنین داستانی است. اصولا راوی نوجوان در ادبیات داستانی جایگاه ویژه‏ای دارد. نوجوانی سن تعلیق است؛ سن و سالی كه در عین خردسالی بزرگسال هم هستی. دیگران گاه تو را جدی می‏گیرند و گاه نادیده‏ات می‏گیرند. و اتفاقا همین معلق ماندن میان موقعیت دیده شدن و نادیده گرفته شدن، وضعیت مناسبی پدید می‏آورد برای روایت؛ روایت از زبان بزرگسالی كه كودك هم هست! از طرفی جهان از پنجره نگاه یك نوجوان جهان متفاوتی است. او با بزرگترین بحران زیستی خود درگیر است. بلوغ جنسی بحرانی است كه زاویه دید نوجوان را دگرگون می‏كند. او با تغییرات و نیازهای جسمی خود از یك طرف و شرم و خجلت طبیعی خود از یك سو درگیر است. درگیری‏های درونی نوجوان در مواجهه با بایدها و نبایدهای جهان بیرون قرار می‏گیرد و همین مواجهه گاه به مقابله و جدالی ناپیدا منجر می‏شود. راوی نوجوان به واسطه موقعیت خاص خود چیزهایی را می‏بیند كه راوی بزرگسال نمی‏بیند. او دیده‏ها و شنیده‏ها را بزرگنمایی می‏كند. نویسنده رمان خنده را از من بگیر در صفحه 58 توصیف خوب و كاملی از وضعیت بلاتكلیف دوره نوجوانی دارد: «یه لحظه با خودم گفتم امیرخان، این قدر به خودت نناز... به این لنگات كه دراز شده، به پشت لبت كه سبز شده... به این كه دخترای فامیل دیگه جلوت شرم و حیا می‏كنن و رو ازت می‏گیرن، به اینكه شاشت كف كرده و استغفرالله بعضی وقت‏ها هوس‏های ناجور به سرت می‏زنه... باباجون تو هنوز جوجه‏ای. همین آقارضا یه سیر گردو حاضر نیست بریزه ته جیبت ببری واسه ننت، می‏گه برو با ولیت بیا.»

    اما متاسفانه خلاقیت نویسنده به انتخاب سوژه و گزینش راوی متناسب با سوژه ختم می‏شود. نویسنده در انتخاب موضوع رمان خلاقانه برخورد كرده اما در مواجهه با دیگر عناصر الزامی نوشتن رمان، بسیاری از بایدهای ضروری را نادیده گرفته است. من به عنوان خواننده مشتاق این كتاب كه با تورق چند صفحه اول می‏فهمم كه با موضوع جذاب و طرح داستانی پر جاذبه‏ای رو به رو هستم، بعد از خواندن رمان حق دارم به نویسنده اعتراض كنم كه چرا چنین سوژه‏ای را قربانی اطناب و ضعف روایی كرده است. پس سهم لذت خوانش من خواننده چه می‏شود؟ فكر می‏كنم من هم برای پرهیز از اطناب و حاشیه رفتن خوب است، نكاتی را كه به ساختار كلی رمان آسیب رسانده فهرست‏وار بیان كنم:

    1- خاطره‌وار بودن یا بهتر است بگویم «خاطره‏زدگی». مرز باریكی است میان بیان نوستالژیك و روایت ملال‏آور خاطرات تكراری. در این رمان به نظر می‏رسد نویسنده مشتاق بیان چیزهایی است كه به خاطره شبیهند و نه داستان. و همه می‏دانیم كه فرق است میان داستان و خاطره‏ای كه به داستان تبدیل نشده است.

    2- عدم استفاده از موقعیت‏های بالقوه‏ای كه در طرح اولیه داستانی وجود دارد. به عنوان مثال موضوع آمدن مهمان‏هایی كه از موشك باران فرار كرده‏اند، ماجرای رابطه اصغر و سپیده در خانه‏ای كه قرار است پناهگاه آنها باشد، موضوع ویدئو و تماشای پنهانی فیلم‏هایی كه قرار نیست بچه‏ها ببینند، تقابل و تضاد فرهنگی خانواده اكرامی با دیگر همسایه‏ها و... هر كدام از این موقعیت‏ها با توجه به مسائل اجتماعی و فرهنگی دهه شصت می‏توانست در راستای تعلیق و كشش داستانی قرار بگیرد. در واقع نویسنده ناخواسته بسیاری از موقعیت‏های ناب داستانی را كه در رمانش بالقوه وجود داشته‏اند حیف و میل كرده است.

    3- طولانی بودن بی منطق دیالوگ‏ها و تبدیل شدن دیالوگ به مونولوگ و یا سخنرانی طولانی. جابه‌جا شدن ساختار محدود دیالوگ با ساختار نامحدود متن داستان. به عبارت ساده تر راوی به اشتباه قصد دارد داستان را طی یك دیالوگ طولانی یك طرفه روایت كند. در صفحه 62 نمونه یكی از این سخنرانی‏های راوی دیده می‏شود.

    4- عدم ویرایش زبانی كه به دو مورد آن اشاره می‏كنم. «شلوارش رفت بالا و پاهای دراز و سفیدش تا زانو ریخت بیرون.» (ص 73 ) و یا «چرك به گلویش بریزد» كه منظور چرك كردن و عفونی شدن گلوست.

    5- اطناب. شاید مهم‏ترین و آشكارترین ضعف ساختاری این رمان وجود حشو و زوایدی است كه جز طولانی كردن رمان حاصل دیگری نداشته است.

    6- و اما پایان‏بندی. شكی نیست كه یكی از مهم‏ترین عناصری كه ساختار روایت را تكمیل می‏كند پایان خوب است. رمان «خنده را از من بگیر» به رغم همه كاستی‏هایی كه دارد، پایان بندی شگفتی دارد. آن دو سه سطر پایانی آن قدر توانمند هست كه بتواند دست كم بخشی از كاستی‏های رمان را جبران كند. انگار نویسنده به جبران همه موقعیت‏های بالقوه‏ای كه از كنارشان رد شده، پایان اثر خود را جدی گرفته است.

     

     

    شهلا زرلكی / روزنامه فرهنگ آشتی

    درخواست کتاب راهنماي خريد سبد خريد چاپ صفحه چاپ صفحه ارسال به دوست ارسال به دوست
    جستجو
  •  درخواست کتاب
  • ویلای تابستانی


    جنگ كه تمام شد بیدارم كن


    گنج قلعه ی متروك


    كتاب مستطاب آشپزی از سیر تا پیاز (دو جلدی )


    هنر آشپزی (دو جلدی )


    دل نوشته ها 1


    If you have problem to read Farsi words, please click on View >Encoding> Unicode-utf-8

    كليه حقوق محفوظ است، استفاده از مطالب با ذكر منبع بلامانع است  

    Email: info@sababook.com 

     

    طراحي و اجرا توسط: رسانه پرداز عصر جدید


    تبلیغات متنی: فروشگاه کتاب :: دانلود رایگان :: فروشگاه کارتون :: انتشارات کتاب
    خدمات اینترنتی: دامین ( domainهاستینگ ( hostingطراحی وب سایت ( websiteتجارت الکترونیک
    هفته نامه گویه :: فروشگاه اینترنت :: جامعه مجازی :: موسسه عدل :: خرید اینترنتی سریال :: کتاب :: موتور جستجو :: فال حافظ
    اخبار خانواده: آشپزی، تغذیه، بهداشت و سلامت، روانشناسی، سرگرمی، دکوراسیون، کودک، حوادث، محیط زیست، هنر، تلویزیون و سینما، فناوری، مشاوره حقوقی، کتاب
    اخبار ورزشی: اخبار ورزش فوتبال، والیبال، بوکس، کاراته، ایروبیک، جودو، پینگ پنگ، تیراندازی، هندبال، ووشو، کبدی، اسکیت، پرورش اندام، بدمینتون، تنیس روی میز، اسکی