صفحه اول موضوعات ناشران نويسندگان راهنماي خريد چاپ کتاب
  •  انتقادات و پيشنهادات
  • اي باغ پر سخاوت انديشه هاي ناب .... پنهان به برگ برگ تو اعجاز آفتاب .... جان من و تو هرگز ، از هم جدا مباد .... اي خوب جاودانه ، اي دوست ، اي كتاب .... فريدون مشيري
    30 فروردين 1403
    اخبار کتاب
    تبليغات
    اشتراک خبرنامه
    اشتراک قطع اشتراک
    نگاهی کوتاه به کتابهای منتشره
    عضويت در فروشگاه
      نام کاربري:
      کلمه عبور:
      کد امنيتي:کد امنيتي
      کد عبور:
    براي خريد بايد عضو باشيد. ثبت نام کنيد
    رمز را فراموش کرده ايد؟
    انتشارات ميثم تمار
    انتشارات پرتو خورشيد
    انتشارات آوای سورنا
    انتشارات نسل آفتاب
    بازديد کنندگان
    امروز: 1229
    ديروز: 5694
    جمع کل: 29395730
    سفارش تلفني كتاب    09121725800    (021)66977964 - 7   [دیگر شهرها] 

    معرفي کتاب :: شمایل گچی
    شمایل گچی
    درخواست کتاب
    راهنماي خريد
    سبد خريد
    چاپ صفحه
    ارسال به دوست
    موضوعات مرتبط
    موضوع: رمان - رمان ايراني
    نويسنده: طاهره حسینی مرادآبادی
    ناشر: نسل آفتاب
    نوبت چاپ: دوم
    تعداد صفحات: 528 صفحه
    تيراژ: 2000 نسخه
    قطع: رقعی
    قيمت: 98000 ريال

     



    معرفي کتاب:

    صدای دورگة قاضی در فضای دادگاه پیچید:
    «خانم غزال محتشم ! همسرتان شاكی هستند و طبق استشهادی كه از افراد فامیل گرفتهاند، اظهار میدارند كه شما علیرغم مراجعت ایشان به همراه چند تن از شاهدان، به منزل و محل زندگی خود رجوع نكردهاید!»
    فكهای غزال منقبض شد. چانهاش شروع به لرزیدن كرد و بار دیگر بغض در گلویش خانه نمود. قطراتِ لغزانِ اشك از لابهلای مژههای سیاهش كه چون چتری چشمهایش را دربرگرفته بود، به روی گونههایش غلتید. سرش را پایین انداخت و دستمال كاغذیِ نمناكش را ریزریز كرد. برای لحظاتی سكوت فضای دادگاه را فرا گرفت. صدای لرزان فرخنده (مادر غزال) سكوت را در هم شكست:
    «غزال! چرا حرف نمیزنی؟! چرا واقعیت رو نمیگی؟! به قاضی بگو كه شوهرت چی به روزت آورده!»
    غزال سرش را بلند كرد و نگاهی به صورت محزون و غمزدة مادرش انداخت. با دل انگشتانِ ظریفش نم صورتش را پاك كرد. اختر(مادر شوهرش) با عصبانیت پاهایش را روی موزاییكهای دادگاه كوبید و خندهای عصبی سر داد.
    - خوشم باشه! حالا غزال خانم باید از ما شاكی باشه؟!
    غزال نگاهِ خستة چشمان خیسش را به مادر شوهرش كه با غضب به او زل زده بود برگرداند. نگاه غزال آشتیجویانه و ملتمسانه بود. اختر نگاهی سرد و بیاحساس و انتقامجویانه كرد. غزال همچنان نگاهش به او بود، گویی قصدش به رحم آوردن دلِ اختر بود. خارج از آن سالن، باران تندی بیامان در حال باریدن بود.
    صدای كوبیده شدن قطرات باران روی جامِ پنجره، غزال را با خود به سالها قبل برد.
    صورتِ گندمگون و بانشاط حسام زیر بارش بیامان باران خیس شده بود. از نوك موهای وحشیاش كه تا روی شانههایش ریخته بود قطرات باران میچكید اما نگاهش همچنان رو به پنجرة اتاق غزال بود. غزال دور از چشم او، دزدانه از پشت پرده نگاهش میكرد. دلش برای دست كشیدن لای آن موهای نمناك غنج میرفت. دلش میخواست برایش چتری ببرد اما چارهای جز صبر كردن و منتظر ماندن نداشت. شب از نیمه گذشته بود و حسام همچنان با سماجتِ كودكانهای به درخت چنارِ توی كوچه تكیه داده بود.
    در این لحظه، غزال به دنبال همان چشمهای زلال و مهربان میگشت. افسوس، افسوس! هماكنون روی صندلی دادگاه، مردی عبوس و بیمهر نشسته بود. او نشسته بود تا حاصل سالها جوانی غزال را به تاراج ببرد. غزال، بهكل قافیه را باخته بود. میدانست كه یا باید كوتاه بیاید و سكوت كند تا بتواند حضانت دخترش را به عهده بگیرد یا اینكه حداقل حسام و خانوادهاش را راضی كند از شكایتشان صرفنظر كنند و او كنار دخترش بماند. سرش را بالا گرفت. نفسِ حبس شده در سینهاش را رها كرد و با صدایی لرزان گفت:
    «بله جناب قاضی، من از همسرم تمكین نكردم.»
    فرخنده با صورتی برافروخته فریاد كشید:
    «هیچ معلومه چه مرگته؟!»
    غزال لبخند سردی زد. دست روی زانوی مادرش گذاشت و از جایش بلند شد. سینهاش را صاف كرد و بغضش را فرو داد و با لحنی سرشار از غم و اندوه گفت:
    «جناب قاضی! در زندگی ما مشكلاتی هست... فكر كردم اگر خونه و زندگیمو ترك كنم، شوهرم سرِ عقل میاد و همه چیز درست میشه، بهخاطر همین هم، وقتی شوهرم فرستاد دنبالم، برنگشتم سر خونه و زندگیم، حالا هم پشیمونم و ازشون خواهش میكنم منو ببخشن!»
    بغض غزال شكست و با لحنی ملتمسانه رو به اختر گفت:
    «مادرجون! خواهش میكنم اجازه بدید برگردم سر خونه و زندگیم! دلم برای پونه یه ذره شده (اشك پهنای صورتش را فرا گرفت)، شما خودتون مادرید، میدونید من چی میكشم!
    ...................

    درخواست کتاب راهنماي خريد سبد خريد چاپ صفحه چاپ صفحه ارسال به دوست ارسال به دوست
    از همين موضوع: از همين نويسنده: از همين ناشر:
    رمان
    » ویلای تابستانی
    » جنگ كه تمام شد بیدارم كن
    » گنج قلعه ی متروك
    » فیظیك
    » افصون
    » سورنا و جلیقه ی آتش
    » چارلی و كارخانه ی شكلات سازی
    » كیمیا خاتون دختر رومی
    » گنج
    » غربت
    رمان ايراني
    » غروب غریبانه ی دل
    » شوهر آهو خانم
    » رز كبود
    » دختر تیرماه
    » در پیچ وخم كوچه های دل
    » شب های بی ستاره
    » افسون یك نگاه
    » شراره
    » فخر الزمان
    » حسد
    نسل آفتاب
    » زندگی با عشق
    » نقد عقل عربی
    » عصرانه به صرف داستان
    » فرهنگ مصور ضرب المثل ها و اصطلاحات ایرانی
    » ناگفته های لوئیزهی
    » تناسب اندام در دوران بارداری
    » سال گذشته در مارین باد
    » سرگذشت آرتور گوردن پیم
    » سوختم شعله را خاموش كن
    » هشت كتاب سهراب سپهری
    جستجو
  •  درخواست کتاب
  • ویلای تابستانی


    جنگ كه تمام شد بیدارم كن


    گنج قلعه ی متروك


    كتاب مستطاب آشپزی از سیر تا پیاز (دو جلدی )


    هنر آشپزی (دو جلدی )


    دل نوشته ها 1


    If you have problem to read Farsi words, please click on View >Encoding> Unicode-utf-8

    كليه حقوق محفوظ است، استفاده از مطالب با ذكر منبع بلامانع است  

    Email: info@sababook.com 

     

    طراحي و اجرا توسط: رسانه پرداز عصر جدید


    تبلیغات متنی: فروشگاه کتاب :: دانلود رایگان :: فروشگاه کارتون :: انتشارات کتاب
    خدمات اینترنتی: دامین ( domainهاستینگ ( hostingطراحی وب سایت ( websiteتجارت الکترونیک
    هفته نامه گویه :: فروشگاه اینترنت :: جامعه مجازی :: موسسه عدل :: خرید اینترنتی سریال :: کتاب :: موتور جستجو :: فال حافظ
    اخبار خانواده: آشپزی، تغذیه، بهداشت و سلامت، روانشناسی، سرگرمی، دکوراسیون، کودک، حوادث، محیط زیست، هنر، تلویزیون و سینما، فناوری، مشاوره حقوقی، کتاب
    اخبار ورزشی: اخبار ورزش فوتبال، والیبال، بوکس، کاراته، ایروبیک، جودو، پینگ پنگ، تیراندازی، هندبال، ووشو، کبدی، اسکیت، پرورش اندام، بدمینتون، تنیس روی میز، اسکی